بادیگارد مغرور من5

خب خب اول بالا رو بخون هنو نخوندی بخوووووننننن خب لایک و فالو هم ک دیگ نگمممم میسیییی❣💋❣💋❣💋

واقعا نمیدونم کجا بودم چشامم بخاطر گریه های دیشبم باعث شده بود تار ببینمم😪 وقتی چشام عادت کرد به اطرافم نگاه کردم یه جایی مثل انباری بود دیواراش همه پوسیده بودن واییییی من میترسممم توی داستانا همیشه اینحور جاها سوکس دارهه سوسک نه سوکس تو خفه وجی جان من دارم از ترس زهره(درسته؟؟)ترک میشم تو داری کلاس ادبیت میزاری با خودم درگیر بودم و داشتم به اطرافم نگاه میکردم یه دفه صورتمو سمت چپ ک بردم

ته رو دیدم اما تو اون لحظه هول خوردم داشتم میوفتادم ک تهیونگ نمیدونم چجوری دستاشو باز کرد منو گرفتم یعنی وضعیتمون جوی بود من داشتم از رو صندلی میوفتادم و ته هم رو صندلی خودش خم شده بود منو با دوتا دستاش گرفته بود یکم ک گذشت بخودم اومدم و سریع خواستم برم ک یادم اومد دستام بستس و با کله خوردم زمین اخخخخخخ

ته با عصبانیت غرید: میااااا تو چقد خنگی دختر وقتی دارمت کل وزنت رو منه با اون دستات چه انتظاری داشتی که نیوفتی وایییی خواستم جوابشو بدم ک تازه یادم افتاد ک ته هم کنارمه و باهم اینجا اسیریم میا: ته تهیونگ با تعحب گفت: بلهههههه تههه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ میا: وااا چته ته: از کی انقد باهام راحت شدی بم میگی ته هاااااا: ها اخرشو داد زد منم تازه یادم اوند همیشه تو ذهنم بش ته میگفتممم عهههههه لعنتییییییی😭

ولی بازم پروریی کردم و گفتم اره دیگ ته ته: هوففففف رو که نیست سنگ پا قزوینه😶 میا:شنیدماااا ته:منم گفتم ک بشنوی خب بگو چیه عههه این چه بی احساسهه بدممم میاد میا:اممم ما اینجا چیکار میکنیم؟ ته یهو انگار یه چیزی یادش اکند با عصبانیت نگام کرد: اهاااا تازه یادم اومد تو گتد زدی میا بدم گند زدی میل: چرا اخه ته: چراااا هه خانم میگ چرا تو توی اون مهمونی با اون دادایی که زدی همه چیزو لو دادی همه فهمیدن منو تو باهم صننی داریم لعنتیییی من لال شدم با حرفش این داش چی میگف وایی خدااا ننهههه یع یعنی حالا حالاها موندگاریم و اشکم ریخت اما با کاری ک ته کرد هم تعحب کردم اما تعجبمو پس زدم زار زدمم😭😭😭

خببب خبببب برین نتیجه چالش داریمممم💞