داستان تو در اکادمی قهرمانانه من (پارت ۶)

از زبان خودت واسه کار ورزی بع ما برگه ای دادن که بگیم کجا بریم ولی پیشنهادات نفره های اول تا سوم خیلی زیاد بودن ولی وقتی می‌خواستیم بریم خونه المایت اومد و گفت : از طرف یک نفر برات پیشنهاد اومده اسمش گرانتورینو هستم قبلا برای ۱ سال معلم یو ای بوده معلم کلاس منم بود در باره یکی بای همه هم میدونه تو ۷وشحال شدی و رفتی به اونجا

شما رفتین پیش گرانتورینو اول فکر کردی معلم المایت نیست اما خولوچل بازی هاشون شبیه همه برای همین فهمیدین این مرد واقعا معلم المایت از زبان خودتون : اول گرانتورینو گفت : باورم نمیشه که ۱۰ صاحب یکی برای همه همچین آدمی باشه شما گفتین پس المایت نهمین صاحب گرانتورینو تو فکر فرو رفت انگار می‌خواست یک چیزی بگه در ذهن گرانتورینو : پس در باره ۹ همین صاحب چیزی بهش نگفتی

گرانتورینو بهم یاد داد چطور از یکی برای همه استفاده کنم داشتیم تمرین میکردی که وقت استراحت شد از گرانترین نو در باره المایت پرسیدی اون گفت که المایت بیشتر تمرین های عملی انجام می‌داد تو ذهن من پس بگو چرا اینقدر ازش می‌ترسه کار بودم در یکی برای همه خیلی خوب شد

در کار با یکی برای همه بیشتر تمرینکردم و تونستم ازش جوری استفاده کنم ولی برام خیلی عجیب که قدرت منم شبیه دکو است گرانتورینو گفت : بریم به هوسو تا با چند تا تبهکار بجنگیم تو قطار بودین نزدیک های شهر هوسو که یکی از اون نومو ها تو حادثه یو اس جی با یک قهرمان درگیر شد گرانتورینو گفت که من بمونم اما یادم اومد که یک تبهکار به نام قهرمان کش تو هوسو آشوب به پا کرده که ۴ قهرمان رو کشته ۱۲ تا قهرمان رو جوری زخمی کرده که خوب نشن و یادم اومد برادر آیدا هم درگیر قهرمان کش شده و آیدا هم حتما اونجا بو من با قدرتم سریع رفتم تمام کوچه پس کوچه هارو گشتم که یهو

آیدا ر پیدا کردم رفتم قهرمان کش میخواس ایدارو بکشه که من با موشت کوبنده زدم تو صورتش دیدم نه آیدا تکون میخوره نه یو قهرمان دیگه اونا گفتم کوسه قهرمانکش من سعی کردم از اونها محافظت کنم و پیامک دادم که کجا هستم به تمام بچه های کلاس در گیر شدم قهرمان کش خیلی حرفه ای بود هم حمله می‌کرد هم دفاع اون یک زخم کوجک روی دستم زد که خون اومد من بی‌حرکت شدم فهمیدم که سه قهرمان کش جوری که اگه خون آدم ر بخوره بی حرکتشان میکنه می‌خواست اینارو بکشه که تودوروکی اومد

بای تا پارت ۷ قرار پارت ۷ عاشقانه بشه بای بای ببر وحشی هم فالو کنید داستانش هم بخون اسم داستانش داستان شما و باکوگو