پارت11(زیبا)جانکوک🖤💜

جانکوک=جیسو چش شده؟ ا/ت=والا نمیدونم جانکوک=حالش خوب نیستا ا/ت=باید ازش بپرسم جانکوک=باشه.آشیل نرو اونجا(باداد) ا/ت=آشیل بیا اینور.آشیل اومد اینور جانکوک=چه خوب به حرفه تو بیشار گوش میده ا/ت=آره دیشب خیلی پسر خوبی بود جانکوک=آشیل بیا بریم آشیل اومدو شردع به قدم زدن کردید جانکوک=خوب من میخوام یکاری کنم ا/ت=خوب بگو جانکوک=خوب راستش.... ا/ت=خوب؟... جانکوک=میخوام یبار خوانواده تو از نزدیک ملاقات کنم ا/ت=خوب اینکه خیلی عالیه چرا که نه حتما اتفاقا دیشب بابام تا صداشو شنید مشتاق شد که ببینتت جانکوک=واقعا؟ ا/ت=آره.جیسو کجا رفت؟ جانکوک=نمیدونم بیا بریم دنبالش ا/ت=باشه یکم دنبال جیسو گشتید ولی پیداش نکردیدو بعد چند دقیقه پیش چندتا پسر دیدینش ا/ت=جیسو داری چه غلطی میکنی؟ جیسو داشت🚬میکشید ا/ت=اونو بنداز زمین جیسو(صداتو بلند کردی) جانکوک=جیسو کاری که میکنی اصلا درست نیستا با این کار فقط به خودت آسیب میزنی بیا اینجا به طرف جیسو رفتیو🚬از دستش گرفتی و 🚬روی زمین پرت کردیو با کفشت فشارش دادی ا/ت=که چی مثلا؟میخوای خودتو دوباره نابود کنی؟یادت نمیاد چطوری درستت کردیم؟بابات یادته چقد قصه خورد؟نکنه دوباره شروع کردی به کار قدیمیت؟جیسو بخدا من دیگه حال ندارم تورو از پارتی ها و از ‌کلاب جمت کنما؟بگو مامانو بابات بیان جمت کنن

جیسو=ولم کن ا/ت(باداد) ا/ت=همین الان از اون پسرا فاصله بگیر جیسو=نمیخوام ا/ت=جیسو تو باز چت شده هان؟ جیسو=هیچیم نشده فقط یکم حالم بده ا/ت=وقتی میگم مشکل داری الکی نمیگم که واقعا مشکل داری جانکوک بیا بریم اون خودش میاد جانکوک=*ترسیده*ب...ب....ب...باشه شروع به راه رفتن کردید ا/ت=معلوم نیست باز باباش بهش چی گفته جانکوک=باباش؟مگه باباش چجور آدمیه؟ ا/ت=بابا این اصلا خوانواده نداره از دار دنیا یه مامان داره که ولش کرده و یه بابای خلاف کار داره جانکوک=اصلا تو چرا با این دوستی؟ ا/ت=مجبورم جانکوک=پس با این وضع باید مراقب خودت باشی (ازدید جیسو) اونا چرا انقدر باهم خوب بودن؟چرا من فقط تنهام؟چرا من فقط درد دارم؟چرا هیچکس شریک قم و قصه هام نمیشه؟ میخوام یکاری کنم یا خودمو میکشم یا اینکه....... (پایان از دید جیسو) جیسو اومد طرفتون جیسو=از کی تاحالا بلد شدی انقدر تحقیرم کنی؟ ا/ت=تحقیر؟تو حالت خوب نیستا؟میخوای بریم بیمارستان؟ جیسو=خوب خوب آها همین تیکه انداختنات داره اذیتم میکنه میفهمی(باداد)

جانکوک=بسه سرهم داد نزنید کافیه ا/ت هیچوقت تورو تحقیر نکرده چون تو دوستشی شما باید قدر همدیگه رو بدونید چون دوست هم هستید پس دیگه لطفا تمومش کنید بعد از یه عالمه دعوا و مرافه رفتیدو یجا نشستید جیسو=جانکوک بیا کارت دارم جانکوک=باشه (ازدید جانکوک) کمی اونور تر رفتیم و جیسو شروع به صحبت کرد=خوب ببین یچیزی بگم؟تو اصلا بدرد ا/ت نمیخوری اینو مطمعن باش تو اونو هنوز نشناختی میدونی چه آدمیه؟ها؟بنظرت اون آدم خوبیه؟اون فقط ظاهرش خوب بودنو نشون میده ولی باطنش چیزه دیگه ای رو........ (از زبان جانکوک) خوب....درکش کردم حالش زیاد خوب نبود از اونورم به قول ا/ت باباش بهش گفته بود باید از سئول بره ولی نفهمیدم چرا این حرفارو زد منظورش چی بود برای همین از فکر بیرون اومدمو به حرفای دیگه اش گوش دادم جیسو=و اینکه اونو ولش کن اصلا برازنده ات نیست

جیسو=احساس نمیکنی خیلی ازت کوچیک تره؟ از زبان جانکوک منظورشو فهمیدم عصابم خورد شد جانکوک=تو چی تو که از ا/ت هم کوچیک تری توقع داری ا/ت رو ول کنم؟(باداد) از زبان جانکوک نباید سرش داد میزدم اشتباه کردم الان فکر میکنه منظورم اینه که ا/ت از اون بهتره گریه اش گرفتو رفت شاید تو حال خودش نبود یهو از خواب پریدم.......‌ ا/ت=عه بیدار شدی؟میدونی از کیه خوابی؟گردنت درد نگرفت؟ از زبان جانکوک تعجب کردم همه ی اینا خوا بود حتا🚬کشیدن جیسو و دعوا کردن ا/ت با جیسو یادم اومد که بعد از اینکه وارد پارک شدیم روی صندلی نشستمو بازیه جیسو و ا/ت با آشیلو تماشا کردمو خوابم برد خوب خیالم راحت شد خداروشکر من جیسو رو ناراحت نکردم ولی هنوز تو فکر حرفای جیسو که صبح بهم تلفنی زد هستم (پایان از دید جانکوک) فلش بک صبح از زبان جانکوک=داشتم صبحونه مو میخوردم که جیسو بهم زنگ زد اول یه قرار برای 3ظهر گذاشتیم و بعدشم شروع به حرف زدن کردو درباره ی ا/ت حرف زد اون میگفت اونو ول کن یه چیزایی تو همین مایه ها میگفت و در آخر گفت بهم بزنید و منم خیلی ناراحت شدم ولی به روی خودم نیوردم پایان فلش بک

شرتا برای پارت بعدی=22لایک💋💋💋💋💋💋💋💋🌹

چالش¹=چند وقته آرمی هستی