
سلام دوستان من نگین هستم اومدم با تست جدید می دونم که تست هامو خیلی نگاه نکردید ولی شاید این باعث شود تست های من بیشتر دیده شود
اول اون بالا رو بخون👆 -مرینت مرینت مرینت پرنسس خانم؟مرینت:بله بله من اینجام آلیا آلیا اومد و گفت:کجایی تو دختر مرینت:مگه چی شده آلیا:مگه چی شده می پرسی مگه چی شده یادت رفته مراسم تاج گذاریت داره شروع میشه مرینت:وااااااااااااااای کی شروع میشه آلیا :یک ساعت دیگه مرینت:زود باش زود باش کمک کن لباسم رو بپوشم مرینت سریع لباسش رو پوشید و راه افتاد آلیا هم پشت سرش و سوار کالسکه شدند
یه توضیح کوتاهی درباره ی داستان بدم این داستان 2 شهره اسم یکی از شهر ها سیراپ که به اداره ی زن هاست و شهر دیگه نالیم که به اداره ی مرد هاست (دیگه نمی دونستم چه اسمی بزارم سیراپ برعکس پاریس و نالیم برعکس میلان است)شهر سیراپ 4 تا پرنسس دارد پرنسس اول مرینت پرنسس دوم آلیا پرنسس سوم کلویی و پرنسس چهارم کاگامی است و این 4 پرنسس خیلی به هم نزدیکند و شهر نالیم 3 تا پرنس داره پرنس اول آدرین پرنس دوم لوکا و پرنس سوم فیلیکس است و ملکه ی شهر سیراپ امیلی آگراست و پادشاه شهر نالیم گابیرل آگوست است
خیلی خب بریم سراغ داستان امیلی به مناسبت تاج گذاری شهر سیراپ شاه و پرنس های شهر نالیم را هم دعوت کرده بود در سالن بزرگ باز شد ومرینت از کالسکه پیاده شد و پشت سرش آلیا پیاده شد مرینت در طول راهرو جلو رفت آلیا هم پشت سرش اومد و وسط راه نشست و مرینت جلو رفت و جلوی ملکه زانو زد امیلی گفت:مرینت آگراست آیا قول می دهی قوانین را رعایت کنی؟ مرینت گفت:بله امیلی ادامه داد:و عدالت را رعایت کنی؟ مرینت گفت:بله امیلی گفت:پس بدیل وسیله من تو را ملکه ی جدید سیراپ می نامم و امیلی تاج مرینت را روی سرش قرار داد و اعصای پادشاهی را بهش داد و مرینت دستش گرفت و برگشت همه ایستادند و دست زدند مرینت لبخند زد و بعد به آدرین نگاه کرد که بهش لبخند زد و سرش را تکان داد
بعد مرینت در طول راهرو پیش رفت و پرنسس های سیراپ سمت راستش راه افتادند و پرنس های نالیم سمت چپش و همراه با تاج و اعصایش رژه رفتند تا اتاق مرینت بعد از آنجا همه ی پرنسس ها و پرنس ها به اتاق او آمدند مرینت روی تخت پرنسسی اش نشست و گفت: ممنون که به مراسم تاج گذاری من اومدید آلیا اومد جلو خواهرم ملکه شده چه افتخاری بالا تراز این کلویی و کاگامی هم سرشان را به نشانه ی تایید تکان دادند بعد آدرین رو به مرینت تعظیم کرد و گفت:سرورم معذرت می خوام من شنیدم پدر من و مادر شما با هم صحبت می کردند که بعد تاج گذاری حتما باید با یکی از پرنس های نالیم ازدواج کنید مرینت:چیییییییییییییییی؟؟؟؟🤨🤨
قبل از تاج گذاری از زبان آدرین:ما تازه به سیراپ امده بودیم که پدر یکدفعه غیبش زد به صورت پنهانی تعقیبش کردم و فهمیدم میخواد با ملکه صحبت کنه یه جایی پنهان شدم و گوش ایستادم ملکه:گابریل بهتره دشمنی را کنار بگذاریم پدر:چه جوری ؟ ملکه :امروز من شما را برای تاج گذاری مرینت به عنوان یه ملکه دعوت کردم امروز مرینت ملکه می شود می خوام بعد از جشن تاج گذاری یکی از پسر هایت با مرینت ازدواج کند تا بین شهر سیراپ و نالیم صلح برقرار شود پدر:باید بعد از مراسم با پسر ها صحبت کنم ملکه:مرینت از تبعیض قائل شدن بین مرد و زن بدش می آید منم برای اینکه خودم هم خسته شده ام صلح بد نیست یه چیزی تا یک ماه پسر هایت در خدمت مرینت باشد تا خودش انتخاب کند پدر:قبوله به نظر منم خوبه خیلی تعجب کردم پدر اینقدر زود قبول نمی کرد و اینکه چه اتفاقی افتاده که ملکه به فکر صلح افتاده خیییییلی عجیییییییبه🙄😐
از زبان مرینت :همینکه اینو شنیدم خشکم زد از جایگاهم بلند شدم و پرنسس ها و پرنس ها پشت سرم راه افتادند چون آنها هم کنجکاو شده بودند همین که به قصر مادر رسیدم گفتم:مادر این درسته که می خوایید من با یکی از پرنس های نالیم ازدواج کنم ؟مادر :بله درسته می خوام تبعیض ها را بردارم همون طور که تو می خوای گفتم:من نمی فهمم شما که مخالف سرسخت این موضوع بودید چی شده یکدفعه نظرتون عوض شده؟ بعد یکدفعه در باز شد و........(برید نتیجه چالش داریم)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ادرین
ج.چ:آدرین
وای چه قشنگ 😍
ج.چ آدرین
وایییییی چه باحال داستانت😍😍😍
دوستان پارت بعد رو منتشر کردم
دوستان خیلی ممنون من به اینکه 36 مرتبه انجام شده بسنده می کنم و پارت دو را در حدود دو سه ساعت بعد منتشر می کنم 😍😘
چرا نیومد پس زود بزار اگه نزاری من میمیرم
چرا نیومد پس زود بزار اگه نزاری من میمیرم
داستان های دیگه ام هم بخونید و نگران نباش منتشر کردم
نگران نباش منتشر کردم
زود تر بزار پارت بعدی رو لطفا 🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻
و چالش =آدرین😆😆😆😆😆😍😍🤩😍😍🤩🤩😍😍🤩🤩🤩😍😍🤩🤩
ادرین