
سلام عزیزان
آلیا:که دیدم مرینت پدر و مادرش را بوسید و ازشون خداحافظی کردی و با چند نفر سوار یک ماشین مشکی رنگ خیلی گرون شد و رفت و مامان و باباش هم کمی گریه کردند و رفتن توی خونشون نمی دونم چرا اما یه حس خیلی بدی بهم دست داد داشتم می رفتم که موبایلم زنگ زد برداشتم نینو بود گفت سلام آلیا کجایین چرا نمیاین؟ آ:من تا چند دقیقه دیگر می رسم ن:آلیا چی شده چرا صدات اینجوری؟ ✌🏻این جا با داد حرف می زنه آ:نینو گفتم میام اونجا می گم حالا ولم می کنی
ن:باشه باشه فعلا بوق بوق ✌🏻چند دقیقه بعد که آلیا می رسد آ:سلام به همه ه:سلام پس مرینت کو؟ آ: اون نیومد خب بچه ها آهنگ جدیدتون چی شد لوکا:آهان باشه خب شروع می کنیم (متن آهنگ:گر جان به جان من کنی جان و جهان من تویی سیر نمیشوم ز تو تاب و توان من تویی نظری به حال ما کن تا روم به سمت کویت دیوانه تر از دلم نیست تا شود اسیر رویت شوخی مگه بذاری بری نمونی تو یار منی نشون به اون نشونی آهنگ تمام شد)همه:👏🏻👏🏻👏🏻دست زدن لوکا:آلیا چه مشکلی برای مرینت پیش آمد که نتونست بیاد؟ آلیا:😭😭(✌🏻بچه ها آلیا گریه اش می گیره و میره تو خونه)لوکا:چی شد من که چیزی نگفتم جولیکا:بیان بریم بینیم چی شده همه:باشه (✌🏻همه دور آلیا نشستند و رز دستش را روی شونه آلیا گذاشت و گفت )رز:چه اتفاقی برای مرینت افتاده آلیا داری ما رو نگران می کنی
(✌🏻آلیا همه ماجرا را برای همشون توضیح میده)نیتن:شاید مرینت کاری داشته رفته جایی مگه میشه یک نفر از خانوادش جدا شه الکس:من هم با نظر نیتن موافقم شاید برای مرینت مشکلی پیش آمده آلیا:اگر این طوری بود پس چرا پدر و مادرش گریه کردند چرا و چرا مرینت کلی چمدون و کیف گذاشت صندوق ماشین و اینکه پدر و مادر مرینت آنقدر پول ندارند که همچین ماشینی بخرند ؟ آدرین:آلیا مدل ماشین رو یادته؟ آلیا:آره دو مدل از ماشین تو بالاتر بود همه:چی زویی:بچه ها من نمی خوام بگم که مرینت و خانوادش فقیر هستند اما درآمدشان به اندازه ای نیست که بخواهند لامبورگینی بخرند میلن:من هم با زویی موافقم
الکس🗣:دیدم که همه تو فکر هستند و جمع خیلی در سکوت و سنگین هست گفتم:بچه ها به نظر من بهتر از بحث مرینت در بیایم بعدا که دیدیمش ازش می پرسیم که رز هم گفت آره بهتر که الان فکرش رو نکنیم خب نظرتون چیه یه برنامه ریزی برای تابستون کنیم کمی خوش بگذرونیم ایوان:پارسال برنامه ای که چینده بودیم زیاد خوب نبود آدرین:نظر من هم همینه باید یه جوری بچینیم که به مشکل بر نخوریم با این ابر شرور های حاکماث
مارک:بچه ها نظرتون چیه هفته ای یک بار به کتابخانه هم برویم؟ کیم:آخه برای چی هفته ای یک بار موقع مدرسه ها هم هفته ای یک بار نمی رفتیم مارک:ببخشید اما ماهی یک بار را که بریم نه؟ مکس:آره بالاخر ما کلاس یازدهم هستیم سه ماه دیگه هم میریم دوازدهم ماهی یک بار را که حتما باید بریم نینو:بچه ها حالا که همه هستیم نظرتون چی همین الان برنامه بچینیم آلیا:نینو چطور می تونی بگی همه الان رفیق من کجاست مرینت کجاست هان؟ جولیکا:آلیا آرام باش آرام بیا آب رو بخور نینو:ببخشید آلیا من الان به مرینت زنگ می زنم باشه تو فقط آرام باش باشه از زبان...
خب عزیزان منتظر پارت بعد باشید لایک و کامنت یادتان باشد بدرود✌🏻
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود پارت بعدی
عزیزان لطفا به داستان شاهزاده ایرانی شن های زمان را هم دنبال کنید
سلام عزیزان من تا عصر پارت دوم را می نویسم
عالیییی بود منتظر پارت بعد هستم