سلام این اولین تست من هست امیدوارم دوست داشته باشید
مرینت : من مرینت دوپن چنگ هستم ۲۰ ساله ام هست به عشق هم اعتقادی ندارم پدرم تام و مادرم سابین هست پدرم یه شرکت صادرات داره من یکی از افراد مشهور شهر هستم تک فرزند هستم یه دوستی دارم به نام آلیا رشته طراحی میخونم و دوست دارم بعد از تموم شدن درسام یه طراح مشهور باشم
آدرین : من آدرین اگرست هستم پدرم گابریل و مادرم امیلی هست(امیلی زنده هست)پدرم یه طراح مشهور هست که من مدلینگ پدرم هستم بهترین دوستم اسمش نینو هست رشته ام تو دانشگاه طراحی و مدل هست
مرینت :صبح از خواب پاشدم و رفتم آبی به صورتم زدم و به سمت دانشگاه رفتم و بعد از تموم شدن دانشگاه به خونه اومدم که یهو مامانم گفت مرینت برو حاظر شو مهمون داریم گفتم مامان مهمون کی هست سابین:میشناسیش برو حاظر شو بعد از ۱ ساعت دیگه میان گفتم باشه و رفتم و حاظر شدم یه بلوز گلبهی که گردنی بود و با یه شلوار لی یخی پوشیدم و رفتم پایین که یهو زنگ در خورد و مامانم گفت مرینت به نظرم یه چیزی از روی لباست بپوش که زیاد اعصبانی نشی گفتم چرا مگه مهمون کی هست.....که یهو آردین اومد تو و من با دو رفتم اتاقم و یه کت صورتی پوشیدم و رفتم پایین(آردین پسر عمه ی مرینت هست) مرینت تو دلم گفت باز این اومد 😒😒اصلا از آردین خوشم نمیومد (بچه ها دقت کنین آردین نه آدرین اینا فرق دارن) رفتم به عمه ام آنیا سلام دادم و نشان رو مبل که یهو آردین اومد نشست کنارم و چسبید بهم و گفت خیلی خوشگل شدی ازش فاصله گرفتم (دلیل اینکه مرینت از آردین خوشش نمیاد این هست که آردین یه دختر*ب*ا*ز و ه*ی*ز هستش) آردین :مرینت میشه اتاقت رو بهم نشون بدی میخواستم بگم نه که با چشم و ابروی مامانم رو برو شدم آه😖 گفتم باشه و با هم رفتیم اتاق و
وقتی اومد تو پشت سرش در و هم بست هیچی نگفتم خواستم بشینم رو تختم که یهو دیدم میخواد پیراهنش رو در ب*ی*ا*ر*ه. خواستم برم بیرون که روبه روم وایساد و در آورد من روم رو کردم اونطرف که با یه چرخش منو به سمت خودش چرخوند و گفت نتونستم تحمل کنم آخه خیلی *ج*ی*گ*ر* شدی و اومد جلو که یهو در اتاق رو زدن یادم اومد امروز با لوکا قرار داشتم زود رفتم اونطرف و در رو باز کردم لوکا وقتی آردین رو تو اون حالت دید به من نگاه کرد من گفتم سلام لوکا ببخشید آردین من با لوکا قرار دارم و با دو رفتم بیرون و لوکا هم پشت سرم اومد و گفت مرینت من درست متوجه شدم؟ گفتم آها اونو میگی نه بابا آردین یه پسر بیخیال فقط این رو بدون که فرشته نجاتم بودی موضوع رو گرفت و باهام رفتیم پیش بچه هاآلیا با نینو ، میلن با ایوان، جولیکا با رز، الکس با مکس و کیم رو دیدم رفتیم پیششون(الان میگن آدرین کجاس یا فکر میکنین بالاش نداشته نه آدرین با مرینت اینا همکلاسی نیست و کلاسش جداست )
(گوشیم شارژش داره تموم میشه😐)با هم رفتیم شهربازی و کلی خوشگذروندیم که موقع برگشت دوباره یاد آردین افتادم اف دوباره باید باهاش روبرو شم اه رفتم خداحافظی کردم که یهو آلیا اومد سمتم و گفت چرا یهو گرفته شدی مرینت:باز دوباره آردین اومدن آلیا:وای خدا به دادت برسه مرینت:😖😖 و با لوکا و آلیا و نینو رفتم خداحافظی کردم و پیش به سوی شکنجه اه رفتم خونه که دیدم آردین خونه اس و هیچ کس نیست و اونم داره 🍺میخوره خیلی بد ترسیدم تنها تو خونه با آردین م*س*ت شده 😵😵این خودش دیوونه بود الان با 🍺بیشتر دیوونه میشه یا ابالفضل (دیدی چیشد تو فرانسه هم یا ابالفضل میگن😂😂)اومد سمتم خیلی ترسید که با دو رفتم سمت اتاقم و درو قفل کردم که یهو
تموم امید وارم دوست داشته باشین شاید باحال نباشه ولی قسمت اول هستش رفته رفته بیشتر و باحال تر میشه قول میدم دوستتون دارم بای لطفا نظر بدید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
شاید باور نکنین ولی من تا 9 سالگی به عشق اعتقادی نداشتم و الان که 10 سالمه عاشق شدم ولی طرف نمیدونه عاشقشم هم سن خودمم هست اونم 10 سالشه😐😐 باور میکنین تو 10 سالگی عاشق شدم؟؟😐😐
و
من یه دخترم🙂🙂
خیلی قشنگ بود حتما ادامه بده زیبا
ممنون
خیلی خوب 😃☁
الانم میرم پارت های بعدی رو بخونم😚
ممنون دوست جونم❤️
بعدی
چشم قربان👮😂
سلام عزیزم خیلی قشنگ لطفا ادامه بده
ممنون گلم❤️