

خونه آدرین * مرینت : میگم آدرین بد نیس من تو خونه تو هستم 😖 آدرین : نه اون که بد نیست فقط این چند روزه که من میرسونمت شرکت ، شاید بهت حرف بگن 😞 مرینت : پس بازم برای تو بد میشه 😔 آدرین : نه ، اصلا جرا درباره اینا حرف میزنیم ، برو لباسات رو عوض کن بیا پایین 😁 مرینت : باش ، فقط این دختر شهردار اسمش چیه ❔ آدرین : کلویی☺ سریع حاضر شو که دیر شده 😅 (عکس کلویی این صفحه)

مرینت لباس هاش رو پوشید 😆 و از آدرین خواست تا زیپ لباسش بکشه چون دستش نرسیده بود و آدرین وقتی خواست بکشه یک حس عجیبی داشت انگار نمیخواست بکشه😈 (همه پسرا همینن 😂) وقتی مرینت خواست از پله ها بره پایین خیلی سر بود (کل خونه آدرین از سرامیک هست که خیلی سره) و میخواست به فنا بره و بیافته که آدرین گرفتش ولی خیلی نزدیک بودن که 💏 اینجوری شد ولی در عرض یک ثانیه و سریع مرینت بلند شد و رفت سوار ماشین شد 😐 آدرین : یکم کلویی ، اووووم خوب ..... مرینت : بهت وابسته هست یا دوس د.خ.ت.ر.ت هست 😞 آدرین : بیشتر رو مخم هست 😂 مرینت هم خنده ریزی کرد که باز آدرین مغرور شد 😐 آدرین : خوب ، من شدم راننده شخصی کارمندم 😐 همیشه من نمیرسونمت 😌 مرینت : اگه یک بار اون نگاه مغرور رو به من ندازی نمیگم دیگه مغرور نیستی 😬 (لباس مرینت)
رسیدن * کلویی : سلام ادرین جونم ، وای تو چرا یک کارمند ساده هیچ رو رسوندی ، آه شاید هم حتی اونقدر پول هم نداشته که با اتوبوس بیاد 😂 مرینت خیلی حرصش گرفت و یک نگاهی به آدرین کرد و منتظر بود که آدرین جوابش رو بده ولی آدرین هم نگاش کرد (همون نگاه مغرورانه) و هیچ چیز نگفت و یک لبخند 😈 زد . مرینت : چون تو خونش بودم دیگه با خودش اومدم 😌 کلویی : چی مگه زنشی که تو خونش باشی 😠 آدرین : کی میدونه 😈 مرینت : نه ...نه نه اینجوری نیس ، من برای یک ااری اکمده بودم بعد چون طول کشید کار پرونده برای همین گفتیم با هم بیایم همین 😖 کلویی : من نمیخوام تو یکی برام طراحی کنی ، برو بیرون 😡 آدرین : ای بابا ، خوب بریم مرینت 😒 کلویی : تو نه ، این دختره فقط بره 😝 مرینت : باشه 😔 آدرین : نه بابا مگه تو رییس منی که اینجوری حرف میزنی ، اصلا حالا که اینجوریه هیچ کدوم از کارمند های شرکت من حق ندارند باهات همکاری کنند ، بریم مرینت 😐 مرینت : با...باشه😶
آدرین : خوب بیا بریم شرکت به کارای اونجا برسیم 😁 مرینت : باشه بریم 😊 آدرین : وایسا ، یک سر اول باید بریم خونه 😑 مرینت : ای وای ، کل طرح ها رو جا گذاشته بودم 😂 آدرین : نخند ، سریع بیا هواس پرت 😐 مرینت : باشه😕
رفتن خونه * مرینت : اوف برداشتم 😅 بریم 😁 آدرین : باشه سریع بریم 😜 ........... وقتی رفتن شرکت بادیگارد های جلو در تعجب کرده بودن و منشی چشماش ۱۰ تا شده بود 😂😂 موقع کار هم که آدرین تا تونست از مرینت کار کشید 😂😂 ساعت ۱۰ شب * آدرین : پاشو بریم 😊 مرینت : من هنوز کارام تموم نشده 😒 آدرین : خوب که چی ، فردا انجام میدی بلند شو بریم 😐 مرینت باشه 😩 خونه آدرین * مرینت : من چرا باید شام درس کنم 😐 آدرین : میخوای من درست کنم 😑 مرینت : زور گو 😬 مرینت یک غذای سر سری درست کرد و آوردن خوردن .... آدرین : درست این خونه دک تا اتاق خواب داره ولی یکیش برای منه و اون یکی توش پر از وسیله برای شرکت هست 😌 مرینت : یعنی من الان باید رو مبل بخوابم 😐 آدرین : اره 😆 مرینت : بدجنس 😬
آدرین : حالا ولی ............ برای پارت بعد ۵۰ تا بازید از این تست میخوام 😁
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
آدرین گفت بیا تو اتاق من
من بیام رو مبل یا باهم تو اتاق🤣🤣🤣
وای دارم دیونه میشم چرا این پارت ۶ رو برسی نمیکنند من خیلی وقته نوشتم 😟😞
267 بازدید خورد پارت بعد رو بده دیگه دلم پوکید😖😣😤😤😤😭😭🥺🤯🤯🤯😍
بخدا من نوشتم ، از برسی در نمیاد😢
آخیییییی🥺🥺🥺🥺🥺😭😭😭😭😤😤
جواب چالش که گفتم ولی .... بقیه اش چیه آدرین گفت ولی حالا حالا ها اون اتاق خالی نمیشه پس باید تا چند شب رو مبل بخوابی 😂 چون تو پارت بعدی رمان دیگه یادم رفت از اینجا حرف ادرین شروع کنم الان گفتم😁
مرسی ار حمایت ها 😀😀😀 الان میرم داستان رو مینویسم 😆😆😆😆
چی جوری اینقد خوب مینیویسی :/
عالی بود
پارت بعد بزار من الان میخوام سرگرم شم
خواهش بزار
خیلی قشنگع لطفا زود پارتا رو بزار لطفا💞
این پارت خیلی😈😈😈داشت🤩
داستانت عالیه ولی ترو خدا شرط نزار😖😖😖😖😖
باشه از پارت بعدی دیگه همینجوری مینویسم 😁
من به تو رای میدم
ممنون😁😁
ممنون😁