6 اسلاید صحیح/غلط توسط: Rita انتشار: 3 سال پیش 2,529 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
مرینت: ادرین رفت بیرون منم لباسم و پوشیدم و رفتم بیرون. هرکی منو میدید گریه اش دوبرابر میشد و بهم تسلیت میگفت منم فقط سرم و انداخته بودم پایین که بغضی که تو گلم بود بین اون همه جمعیت باز نشه نمیدونم چرا ولی با چشم دنبال ادرین بودم دیدمش که وایساده بود و از مهمونا پذیرایی میکرد. دلم میخواست بازم بغلم کنه نمیدونم 0را اون حس تنفرم ازش کم کم خودش و به یک حس عجیب میداد یک حس خوب حس ارامش وقتی کنارش بودم. این افکار و از ذهنم بیرون کردم و رفتم سمت اشپزخونه عمه تو اشپزخونه وایساده بود
نشسته بود یک گوشه و مثلا داشت میوه تو ظرف میچیند اما من بهتر از هر کسی میشناختمش داشت سیع میکرد گریه نکنه، که بگه چیزی نیست من محکمم ولی ادم تا یک جایی تاقط داره دیگه!
_عمه
سریع اشک سمجی که از گوشه چشمش می اومد و پاک کرد و برگشت سمتم
_جانم عمه، وایسا ببینم تو و ادرین مگه نیویورک نبودید!
_چرا ولی امروز برگشتیم برای لوکا
_اهان
و سریع برگشت سمت میوه ها میدونم تا اسم لوکا میاد از این رو به اون رو میشه مثل خودم. رفتم جلو و از پشت بغلش کردم، اونم انگار همین و میخواست، زد زیر گریه، صدای هقهق که بلند شد منم به اشکام اجازه دادم که بریزن، عمه جلوی دهنشو گرفت که صدای هق هقش کم تر بشه اما من بی صدا اشک میریختم ترجیح میدادم وقتی تنهام یک دل سیر گریه کنم داد بزنم لوکا رو صدا بزنم و باهاش صحبت کنم، کم کم صوای عمه خوابید برگشت سمتم و بغلم کرد
_مرسی مرینت دلم واقعا گریه میخواست حالا هم برو میوه هارو بزار جلو مهمونا بعدم برو کم کم اماده شو چند دقیقه دیگه میخوایم بریم تشیع جنازه
_چشم
میوه هارو گرفتم بردم تو پذیرایی گذاشتمش رو میز. خودمم نمیدونم چرا اما بازم با چشم دنبال ادرین میگشتم، انگار الان فقط اون بود که ارومم میکرد. یکدفعه دستی رو شونم قرار گرفت سریع و با ترس به سمت عقب برگشتم، دست ادرین بود.
_چیشده ادرین؟
_هیچی
_پس چرا اومدی اینجا!
_اومدم ببینم حالت چطوره
_چطور میتونه باشه!؟ خودت و نزن به اون راه میدونم تو هم دلت میخواد گریه کنی تو هم دلت برا لوکا تنگ شده
بغض کردم از. کنارش رد شدم و رفتم که لباس بپوشم
___________برش زمانی به تشیع جناز_______
نشسته بودم یک گوشه کنار درختای چنار زانوهام و بغل گرفته بودم. نمیخواستم جلو همه گریه کنم، لوکا رو اوردن توی پارچه سفید که سرش گره زده شده بود. گذاشتنش تو قبر میخواستم بلند شم و داد بزنم نزاریدش اون لوکا ی منه نباید بمیره 😭😭😭😭😭نزاریدش تو قبر اون میترسه. اما اما نمیشد هیچکس به حرف من توجه نمیکرد زدم زیر گریه بی صدا و اروم دستامو گرفتم جلوی صورتم تا ریختن چند تن خاک روی برادرم، حامی همیشگیم و پشت و پناهمو نبینم. نمیدونم چقدر گریه کردم که صدای یک نفر بلند شد
_مرینت عمه پاشو بریم همه رفتن
بله همه رفته بودن فقط مامان و بابا و عمه مونده بودن. و، و ادرین نشسته بود کنار قبر داشت فاتحه میخوند، چند دقیقه بعد بلند شد و اومد پیش ما دستاشو تکوند.
_مرینت مادر پاشو بریم دیگه تو که هنوز نشستی
_نمیخوام
_چی چی رو نمیخوام، ببین میدونم دلت برا لوکا...
_گفتم نمیخوام میخوام یکم بیشتر پیشش بمونم لوکا از تنهایی میترسه 😭😭😭 ولم کنید میخوام بمونم
_زن عمو اگه اجازه بدید مرینت بمونه منم اینجا مراقبش هستم بعدم باهم بر میگردیم خونه
_باشه ادرین جان فقط جون تو و جون بچما
_چشم زن عمو خیالتون راحت ما زود برمیگردی
مامان اینا رفتن ادرین تکیه داد به چنار و گوشیش و در اورد. کم کم اشکاش بی صدا روی گونش میشستن و پاین می اومدن
منم پاشدم رفتم کنار قبر، نتونسته بودن لوکارو ببینم. دیگه نتونستم با صدای بلند شروع به گریه کردن کردم،دوزانو نشستم کنار قبر و با لوکا حرف زدم هرچی میخواستم و بهش گفتم
_لوکا خیلی بدی😭😭😭😭 گفتی همیشه پیشم میمونی تو خیلی بد قولی، 😭😭میخواستم برات تعریف کنم که چیشد، نبودی ببینی من چه طرحای قشنگی کشیدم یک قرارداد خوب در انتظارمون بود اما تو خیلی بی وفایی، اما، اما من بی وفا نیستم😭😭 اومدم پیشت بمونم که از تنهای نترسی اخه ببین هوا تاریک شده شب های قبرستون خیلی ترسناک اما نترس باشه! من موندم پیشت که نترسی، ببین. ادرین هست مگه شما دوتا دوست نبودید چرا تنهاش گذاشتی! چرا منو تنها گذاشتی! مگه صد بار نگفتم درست رانندگی کن ببین چند نفر لباس سیاه پوشیدن. پاشو دیگه پاشو بگو شوخی بوده پاشو داداشی پاشو تور خدا پاشو😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
یکدفعه صدای داد ادرین بلند شد
_بس کن مرینت بس کن
اومد سمتم بازو و گرفت و بلندم کرد منو کشید سمت در خروجی. من تقلا میکردم اما زور اون صد برابر بود
_نه ولم کن نمیخوام 😭😭 بزار پیشش بمونم ولم کن
به زور منو برد و نشوند تو ماشین خودشم نشست. نمیدونم چرا یکدفعه اتش فشان درونم خاموش شد واروم نشستم رو صندلیم ادرین همونطور که سیع میکرد مانع ریختن پی در پی اشکاش بشه که البته موفق نشد رانندگی میکرد، کم کم به خونمون نزدیک شدیم تقریباً دو، سه کوچه با خونه فاصله داشت
_بقیشو خودم میرم
_لازم نکرده
_دو کوچه که چیزی نیست بزار خودم میرم
_گفتم لازم نکرده
_ادرین بزار برم دیگه اهههههههه
_اصلا برو اما دیگه ادرینی نیست که اگه اتفاقی واست افتاد کمکت کنه 😠
_به درک اصلا نباشه من خودم از پس خودم بر میام 😠
از ماشین پیاده شدم ادرین گازشو گرفت و رفت منم همینطور که به خاطراتم با لوکا فکر میکردم راهی خونه شدم تقریبا یک کوچه مونده بود که حس کردم یک نفر داره تعقیبم میکنه، برگشتم پشت سرم و نگاه کردم اما کسی نبود، اما این احساس کم کم مثل یک خوره افتاد به جونم ترس و استرس و نگرانی. یکدفعه صدایی از پشت شنیدم
_خانم خوشگله جایی تشریف میبرند برسونیمشون و همهی همراهانش زدن زیر خنده. برگشتم پشت سرم و نگاه کردم، تقریبا پنج شیش نفری بودن با قیافه های شرور که توی سایه ی ماه ترسناک تر نشون داده میشد. اروم اروم عقب رفتم
_ا. ا. اگه یههه قدم دیوه جلو بیاید
_چی کار میکنی 🤣😈
_جی. جی.. جی. جیغ میزنم
_خوب بزن 🤣🤣😈😈😈
یکدفعه اومدن سمتم رئیسشون دستامو از پشت گرفت و یک دستشم گذاشت رو دهنم. جیغ میکشیدم اما صدام خفه شده بود حتی خودمم به زور میشنیدمش که یکدفعه صدایی گفت
_اقایون. کی باشن؟؟
اون اون ادرین بود🤩😍 باورم نمیشه انگار دنبارو بهم دادن شروع کردم به تقلا کردن بیشتر اما با مشتی که به بازوم زده شد از درد به خودم پیچیدم
_هرکی به تو چه فضول محله🤣🤣🤣😎
_ببینید یا با زبون خوش همین. الان اون دختر و ولی میکنید یا مجبور میشم به زور متوسل بشم
_اوه اوه اقا کی باشن
_به تو چه فضول محله 😎
_که منو مسخره میکنی نه! پسرا حسابشو برسید
همشون به سمت ادرین حجوم بردن اما در صدم ثانیه همشون رو زمین ولو شدن. ادرین لباسشو از تو خام تکوند و ارون به پسر که منو گرفته بود نزیک شد.
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
46 لایک
ج چ: فرانسه . پاریس
امارات دوبی
پاررررت بعدیییییب بزار لطفا
سلام لطفااااااااااااااااااااااااااااااا پارت بعدی را بزار خیلی وقت منتظر پارت بعدی هستم
تولوخودا بعدی رو بزارررررررر
دارم دق میکنم ToT
عالییییییییییییییییییییییییی بودددددد پارت بعدییییییییییییییییییییییییییییییییی 💕🌸
چرانمینویسی
نگار جون بهتری؟😭😨
امیدوارم حالت بهتر بشه❤
هرموقع بهتر بودی برام پارت بعدی رو بزار پاییز چون هممون منتظریم خیلییی زیااد🍫❤
ساحل جون نگار دیگه نمیاد تو تستچی خودش گف
آها اوکی 💔😭
ممنونم که گفتی ❤😘
چرا پارت رو نمیزاری الان چند روزه منتضرم
خوشکلم نگار حالش خیلی خوب نیست...و اینکه کلا زیاد وقت نداره بیاد توی تستچی و شاید دیگه کلا نیاد برای همین نمیتونه بزاره...بیماریش اذیتش میکنه
اها ممنون که گقتی عیب نداره خدا کنه سریع تر خوب بشه
چرا نمیزاری اتفاقی افتاده اجی 😥😥
چرا نمیزاریییییییییییی
کو پسسسسسسس