
سلام عزیزان اینم پارت هجدهم
آدرین:چون روح و فکرم پیش لیدی بود تبدیل شدم و رفتم یه چرخی تو شهر زدم که دیدم یکی شرور شده رفتم و باهاش جنگیدم لیدی هم رسید و بعد حدودا نیم ساعت لیدی شرارتش را خنثی کرد و از اون گردون های معجزه آسا بهش داد و گفتم بزن قدش و
بهش گفتم مای لیدی میشه امشب ساعت ۷بیای برج ایفل ل:وقتی کت پیشنهاد داد یاد درس هام افتادم که گفتم متاسفم کت اما من امشب مشکل دارم نمی تونم بیام ولی با فردا شب مشکلی ندارم بعدشم همه به برج میان و شاید راجب ما فکر بد کنند به نظرم بریم پایگاه که اگر پلک یا خودت خسته شدی تغییر شکل بدهی ک:حرف لیدی منتقی بود پس قبول کردم و یاد اینکه هیچی نخوندم و فردا باید یک امتحان رو پاس کنم افتادم
م:از کت خداحافظی کردم و رفتم سمت خونه وقتی رسیدم سریع رفتم و درسم را خوندم صبح با صدای گوشیم و تیکی بلند شدم و راهی مدرسه شدم و بقل آلیا بدون هیچ حرفی نشستم آلیا زد بهم و گفتم دیشب خوش گذشت با عشقت راستی مرینت من یه معذرت خواهی به تو بدهکارم زیر زبونی گفتم چرا گفت چون فکر می کردم تو به لایلا حسودیت میشه که میگی دروغگو هست اما اون...اون...یه آدم بدرد نخور بیشتر نیست
که خانم اومد و برگه هارو گذاشت جلومون و شروع کردم به نوشتن تا اینکه تمام شد و برگ رو به خانم تحویل دادم و از کلاس خارج شدم نمیدونم چرا ولی یه حسی بهم می گفت که این آخرین باری نیست که این مدرسه و نفراتی که توش هستند را می بینی رفتم سمت کمدم درش را باز کردم همش عکس ها و چیز میز های آدرین و سایه و لایلا توش بود همه رو جمع کردم در و بستم و کلیدش را برداشتم و به سمت اتاق مدیریت رفتم و کلید را به آقای داماکلیس دادم و رفتم پایین وله ها که آلیا اومد سمتم و من بقلش کردم و از اون و نینو خداحافظی کردم و رفتم سمت خونه توی راه جکسون اومد روی خط و گفت مرینت برای فردا صبح آماده باش
که گفتم باشه اما به دوپنچنگ ها چی میگید گفت میگیم این دختر باید به پرورشگاه برگردد به دلیل بعضی از مشکلات گفتم آهان و جکسون از روی خط رفت رسیدم خونه و مستقیم رفتم توی اتاقم شروع کردم به گریه کردن که تیکی گفت مرینت آروم باش فکر کن بعد از دوسال داری برمیگردی پیش خانواده واقعیت که گفتم کدوم خانواده اون از داداشم که که سه سال ندیدمش اونم از مادرم که فقط بلد به من گیر بده پدرم هم که اگر من نباشم معلوم نیست کجاست چیکار می کنه چه بلائی سر شرکت میاد تیکی گفت مرینت اصلا به امشب فکر کن یه شب رویایی با آدرین که گفتم...
خب عزیزان منتظر پارت بعد باشید لایک و کامنت یادتان باشد بدرود✌🏻
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام عزیزان من یادم نیست که گفتم برادر مرینت با مرینت چند سال تفاوت سنی دارند اون ها ۲سال تفاوت سنی دارند یعنی محسن که برادر مرینت هست ۲سال از مرینت بزرگتر هست
عالی