عشق مخفی پارت17

اون اون. لیسا بود(ی نکته بچه ها من شیپ نمی کنم از شیپ کردنم. خیلی خیلی بدم میاد برا همین عضایی که اصن به هم مربوط نیستنو گذاشتم بعد اینجا مثلا کلا ی یک سال اختلاف سنی دارن مثلا. جیسو کلا ی سال از کوک کوچیک تره یا لیسا ی سال کلا از نامجون کوچیک تره فیکه دیکه😂💔) اون همونی قلدر مدرسست(تورو خدا به هیچ بلینکس بر نخوره🥺💔) اینجا چیکار می کنه جیمین: بلخره یکیو پیدا کردیا شیطون حالا بکو ببینیم داستان این چیه نامجون: خب من بدهکار نداشتم برا همین خودم درسامو می خوندم نمره های خوبیم میگرفتم ایشونم منو خرخون فرز کردن زنگ تفریح با اکیپ سه نفرش اومد اذیتم کنع که شوگا ویداش شد بریم فلش بک: شوگا: به به گربه نباشه موش حکم فرمایی می کنه نامجون: خودم از پسشون بر میام شوگا: میدونم اما این جمله خیلی گنگه😂💔 اهم اره خب داشتیم می گفتیم سراغ خوب کسی. اومدی اتفاقا دنبال ی بدهکار دختر بودیم براش نامجون میری یا برم این رییسشونو می خوام لیسا: اوهو جررر😂💔 هرجی هیجی نمیگم هی پررو تر میشینا بچه ها برید دو نفر که (ناشناسن😂💔) اومدن جلو خواستن حمله کنن که من رفتم یقه ی یکیشونو گرفتم شوگا هم اون یکیو لیسا: واسه ی خرخون زیادی پررویی من کسی که دستم بودو پرتکردم اون طرف هدف من. یکی دیکه بود شوگا هم از من تقلید کرد لیسا: هع ی مشت بی مصرف دورم جمع کردم بیاین جلو ببینمم رفتیم بکیریمش جا خالی داد ی لگدم زد تو صورت شوگا(امید وارم بتونید تصورش کنید🤦🏻‍♀️😂💔) شوگا: ای عو.. ضی بلند شد رفتم سمتش به حرفای من اصن گوش نمیداد اینبار دختره خواست مشت بزنه که شوگا دستشو گرفت همینطوری داشت فشارش میداد لیسا: ولم کنن شوگا یقشو کرفت شوکا: تو فکر کردی کی هستی لعنتی بزنم بمیری نامجون ولش کن یادت رفته که جریان چیه😐💔 شوگا شانس اوردی یقشو ول کرد اینبار من یقشو گرفتم ( بیچاره لیسا😂💔)

نامجون: توکه با این وضعیت بدرد تقلب نمی خوری یجورایی منم نیاز ندارم لیسا: ولم کن عو ضی نامجون: شوکا برو دوربیانارو بده هک کنن و فایلای مربوط به الانو پا کنن و اینکه ما این خانوم کوچولو رو میبریم لیسا: ولم کن. لعنتی. بعدم بیهوشش کردیم ماشین گفتیم بیاد و بعدم اینو یواشکی بردبم شوگا: مطمعنی بدردت میخوره نامجون نمی دونم اما با این شرایط بزورم که شده باید ی ر ل انتخاب کنم هیی راستی بین خودمون بمونه نمی خوام بقیه بفهمن شوگا: اوکی پایان فلش بک کوک: وو عجب داستانی(راستی اینم بگم در مورد لیسا جیسو به ا/ت گفته) رز: بچه ها بری یجایی رو پیدا کنیم بشینیم جیسو: اوکی لیسا. سرشو پایین انداخته بود رز: تو هم با ما بیا لیسا ینگاه تو چشمای نامجون کرد نامجونم به نشونه ی تایید سرشو بالا پایین کرد جیمین: هیی کاش ا/ت هم از من ی اجازه ی خیلی کوچیک می گرفت😐💔 رفتیم. نشستیم جیسو: اوففف دلم می خواد برقصم رز: خب برو به کوک بگو جیسو: راست میگی بلند شد بره که ا/ت: مگه بهت نگفتک نباید مول بقیه باشی بلید هودش بیاد بهت بگه جیسو: ولی چطوری خب ا/ت: خب کا میرقصیم. اثنا هک نظرشون ایشالله که جلب میشه میان میگن باهامون میرقصن ا/ت: میگم کارت به جیمین گیر کرده ها ا/ت: اههههه ساکتت کس همچین حرفی زده فقط حوصلم سر رفته اومم. لیسا تو هم بادی باهامون بیای لیسا: اماا.. رز: بیا دیگهه رز دسته لیسا رو گرفت و کشید شروع کردیم به رقصیدن که یهو شوگا سرشث برگردوند شوگا: پسرااا اون طرفو جیمین: هه دارن میرقصن😐💔 خب به ما چه کوک: اومم منم می خوام برقصممم شمارو نمی دونم ولی من میرم به جیسو میگم باهام برقصه نامجون: خبب شاید نظر لیسا بیشتر یهم جلب شد منم میرم شوگا: خب منم جیمین: تو همم؟؟!!! شوگا: خب اره جیمین هوف باشه منم میام اومدن سمتمون هر کدوم دسته جفت خودشونو گرفتن جیمینم دسته منو گرفت جیمین: بیب تو خیلی خوش شانسی چون امشب با بهترین فرد جهان میرقصی ا/ت: خود پسند😂💔 جیمین: 😂 بعد شرثع گردیم به رقصیدن شب قشنگی بود خیلی. قشنگ بود چشمای لیسا رو نامجون قفلی بودو چشمای کوک به جیسو و چشمای شوگا و رز به چشمای همدیگه چه عشق عجیبی اصن میشه بهش گفت عشق واقعا نمی دونممم فکرم درگیر بود اونا کسایی بودن که مارو دزدیده بودن میشد بهشون گفت عشق💔 تو همین فکرا بودم که یهو جیمین به میز شیرینیا اشاره کرد جیمین: خبب بریم یکم بخوریم دیگه 😁 نامجون موافقم... اون شب خوش گذشت شب قشنگی بود برگشتیم خونه شب راحت گرفتم خوابیدم تا اینکه صبح شد🙂

جیمین صبح تو اتاق بود بلند شدم نشیتم رو تخت با صدای حیلی خنده دارو وحشتنای گفتم: چیزی شده😐 جیمین یکم خندید😐💔 صبح ها صدات خیلی خنده داره. یکم سرفه کردم تا گلومو صاف کنم بعدش دوباره گفتم: چیزی شده؟؟ جیمین ما امروز کیریم لس آنجلس ا/ت: منم میام جیمین: هه؟ ا/ت: اممم.. خب-----ی دروغ علکی جور کردم ا/ت: از بچه گی می خواستم لس آنجلس ببینم نمی. تونی جلومو بگیری جیمین:.... نمی دونم باید به نامجون بگم بذار گوشیشو برداشت زنگ زد جیمین: اوم نامجون میشه ا/ت هم بیارم نامجون مشکلی نیست اتفاقا می خواستم به تو زنگ بزنم بگم می تونی اگه خواستیش بیاری به کوک و شوگا هم گفتم خودمم لیسا رو میارم جیمین: باش بعد تلفن قعط کرد جیمین: حیلی عوض شده😐💔 خب میتونی بیای دیگه چمدونتو ببند میریم ا/ت: به همین سادگی؟ جیمین: اره بلند شو دیگهه ا/ت: خب برو بیرون لباسامو عوض کنم جیمین: از من خجالت می کشی😂💔 خدای بعد اون شبا. ا/ت اصن نخواستم لباسامو برداشتم رفتم دستشویی تو اتاقم اجبارن اونجا عوض کردم جیمین: تا منو دید خندید ا/ت: مرض چمدونمونو بستیم و اماده ی ی ماجراجویی توی لس آنجلش بودیم

پایان فصل اول😁 خب فصل دوم فردا نه پسفردا شروع میشه تا اون موقع لطفا حمایت کنید وانشاتمو معرفی کنید و بذارید حداقل یکم معروف شه🥺💜 ناظر تورو خدا منتشر کن تورو خدا به خدا جون می کنم🥺💔 اگه چیزه بدی دیدی زد نکن بیا تو کامنتا بکو من قول میدم دیکه تکرار نشه🥺💔 ببین چند وقته کسایی که وانشاتمو دنبال می کنن منتظرشن اکه چیزه بدی دید بزرکی کن منو ببخش اینو صبول کن اشتباهنو تو نظرات بگو💔🥺 دستم شکست تا نوشتمش گناه دارم اخه🥺💔

فالو. لایک. کامنت لطفاااا🥺💜🍭

بای بای👋🏻💜🍭