10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Haniye انتشار: 4 سال پیش 1,972 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
اولین تسط منه امیدوارم خوشتون بیاد
سلام باید بگم توی این داستان می تونید هر کدام از شخصیت هارو انتخاب کنید و اسم خودتون رو فرض کنید .اینجا نقش اصلی و داستان از زبان حانیه است.
اسم تو حانیه است ۲۲ سالته و بعضی اوقات خیلی کیوت می شی و دوتادوست دوقلو داری به اسم های هانا وحنانه که عاشق کیپاپ هستن و آزمون خواندگی آنلاین رو تو ایران دادن .....و باید بگم که دختر خاله ی تو سما در کره داره تحصیل می کنه و اونجاس.تو و دوستات آرمی هستین و زبان کره ای بلدین.بریم داستان و شروع کنیم😉😉😉
(دوستان اگر تو داستان گفتم تو منظورم حانیه است که داستان از زبان اون گفته می شه😚)راستی سما تو کره تونسته یه خونه ی کوچیک اجاره کنه و شب ها هم تو یه کافه تو کره کار می کنه
حانیه : الو .....الو هانا تویی ..؟ هانا :آره سلام حانییییی حانیه....😀😀😀😀😀😀😀😀😀 تو آزمون آنلاین بیگ هیت قبول شدیم حالا قراره هفته ی دیگه برای آزمون بریم کره.(نکته می دونم بیگ هیت دختر قبول نمی کنه اما دوستان داستانه...) حانیه :واقعااااا😃😃😣😣😣خوش به حالتون دارید به آرزوتون می رسید اما من .....😣😣هانا: دختر تو چرا انقدر عجولی وایسا بیگ هیت هزینه ی سفر مارو با دوتا همراه می ده تو هم می تونی به عنوان یکی از همراه های ما بیای .....)حانیه :راست میگی 😀😀😀😀😀😀😀 اما دانشگاه رو چیکار کنم؟😐😐هانا : اونو نمد فقط یه کاریش کن هفته ی دیگه پرواز داریم .حانیه : باشششه باشه حتما.
تو: بعد از یک هفته تونستی مامان و بابا رو راضی کنی و از دانشگاه مرخصی تو بگیری و امشب ساعت ۷ پرواز دارید .
ساعت ۵ بود از خانواده خداحافظی کردم و سوار تاکسی شدم توراه به رومینا یکی از دوستام زنگ زدم .حانیه: الو سلام رومینا رومینا : سلام حانیه قل من چطوری؟( چون ما خصوصیاتمون زیاد شبیه هم بود بعضی اوقات به هم می گفتیم قل من) تمام ماجرا رو برای رومینا توضیح دادم و رومینا خیلی خوشحال شد اما بهم گفت ببینم مگه قرار نبود باهم بریم. تو: اره...آرررره...😁😅 اما تو جای من بودی این موقعیت رو از دست میدادی؟ رومینا : نهنه برو خوش باش فقط اگه اونجا سئوکانگ جو رو دیدی سلام منم برسون😍😍
حانیه : مسخرررره من بایدقطع کنم بای..رومینا : باشه بای.
به فرودگاه رسیدم و بچه هارو پیدا کردم حنانه رفت و کار هاروانجام داد و سوار هواپیما شدیم .بعد از چند ساعت به کره رسیدیم ( نکته دوستان من نمی دونم ایران به کره پرواز مستقیم داره یا نه اما داستانه دیگه دوستان😊😊).
وای بالاخره رسیدیم کره .😍😍😍😍🤗🤗خدای من باورم نمی شه
حانیه : اااابچه ها اونا ها جینا اوناهاش بیایید بریم.( می دونم خیلی اسم ها گیجتون می کنه ببخشید 😶😶جینا همون سما تو کره اسمشو گذاشته جینا البته از بچگیش آرزوش بوده که اسمش تو کره جینا باشه .. بازم ببخشید دوستان) جینا: اووو حانی سلام 😍. با تمام وجود بعد از کلی احوال پرسی و بغل راه افتادیم امشب می ریم خونه ی جینا فردا صبح راه می افتیم به سمت کمپانی..
ساعت ۵ بود .از خانواده خداحافظی کردم و سوار تاکسی شدم .تو راه یه زنگ به رومینا یکی از دوستام زدم. تو: سلام رومینا ..رومینا: سلام قل من ...( چون اکثر خصوصیاتمون شبیه هم بود بعضی اوقات بهم میگفتیم قل من ).......تمام ماجرا رو براش تعریف کردم .رومینا : واقعا اااا😍😍😍😍😍چه خر شانسی دختر .فقط مگه قرار نبود باهم بریم کره🤔🤔🤔 تو : آآاره ...خوببب اگه تو بودی این موقعیت رو از دست می دادی رومینا : نهنه 😃خوش باشی فقط اگه اونجا سئوکان جو رو دیدی سلام منم برسون 😍😍😄😄😄تو: مسخررررره😄ببین من باید قطع کنم بای.رومینا : باششه بای.
رسیدم فرودگاه و بچه هارو پیدا کردم حنانه رفت که کار های پرواز رو انجام بده بعد سوار هواپیما شدیم ...........(نکته : دوستان من نمی دونم که ایران به کره پرواز مستقیم داره یا نه اما احتمالا نداره داستانه دیگه) بعد از چند ساعت رسیدیم کره .تو: وای خدااا باورم نمی شه اینجا کره😢😢😢😢😍😍😍😍 تو: اااا بچه ها اونها اون جینا (😕😕😕می دونم اسم های داستان زیاد شده اما جینا همون سما که تو کره اسمشو گذاشته جینا از بچگیشم آرزوش بوده تو کره اسمشو بزاره جینا😄.)
جینا: سلااااام حانی سلام بچه ها .تو: بعد از کلی احوال پرسی شب رو تو خونه ی جینا گذروندیم و فردا
صبح به سمت بیگ هیت می رین.
توداری آماده می شی بچه ها جلو در منتظرتن.. حنانه : حانییییی حالا خوب تو نمی خوای آزمون بدی...بیا دیگه. جینا:بچه هاااااااا دانشگام دیر شدددددد😲😲😲😲😲😲😲😲تو : باشه جیییینا به خودت فشار نیار اومدم.😊
سوار ماشین شدیم و به بیگ هیت رسیدیم وارد شدیم. هانا: اوووو چقدر شلوغه... حانیه : آررره بچه ها میگم من می رم این دور و ور یه چرخی بزنم تا نوبتتون شه...حنانه : باشه فقط زیاد دور نشو و مبایلتم در دسرس باشه. تو: باشششه.
از بیگ هیت بیرون اومدم و داشتم از خیابون رد می شدم که ...
تو :که گوشیم زنگ خورد برداشتم الوووو .سلام یگانه ام . تو: ااااسلام یگانه خوبی و فرانسه ای ........یهو نمی دونم چی شد درد شدیدی رو حس کردم و دیگه جایی رو ندیدم. یگانه : الو الووووووووو.......😨😨
داستان از زبان جیمین:صبح زود برای یه کار فوری به بیگ هیت رفتم وقتی داشتم بر می گشتم نمی دونم چی شد یه دفعه یه دختر بی حواس اومد تو خیابونو......😲😲تتتتتصصادف کردم با اون دختره ..............پیاده شدم .جمین : خانم خانمممممم ........ از مردم کمک خواستم تا اونو بزارن تو ماشین و بردمش به بیمارستان حالا اگه مردمممم بفهمن چیی😨😨😨واییی خدااا.از دکتر پرسیدم حالش چطوره گفت : خوشبختانه چیز خواصی نیست فقط دستشون شکسته 😥😥😥 خدا روشکر وایییییی حالا به بچه ها چی بگم نامجون گفت بزار باهات بیام ها ولیییی ..... بهتر که نیومد اگه بود یه سره می خواست تا آخر سرزنشم کنه 😑😑 حانیه : چشمامو آروم آروم باز کردم . وبا یه پسر روبه رو شدممم 😮😮😮اون یه ماسک مشکی و یه کلاه و سرش بود ....
حانیه.:تتو تو تو کی هستی. جمین: آروم باش دختر چرا داد می زنی یکم یواش تر .... معلومه که حالته بهتره ببین من تو خیابون ...........
تو : تمام ماجرا رو واسم تعریف کرد .ازش پرسیدم تو کی هستی.جمین :من .. منننن جمینم ... تو : اومدم با صدای بلند بگم... جیم....... که جلو دهنمو گرفت و گفت : دختر آرووووووم مگه نمی دونی اگه بفهمن من ..... تو : حرفشو قطع می کنم می گم باباششه می دونم .
جمین : دکتر گفته چیزیت نیست اما ببینم واقعا حالت خوبه ....
تو: اوووووم آره خوبم می شه زود تر منو از اینجا ببری .جمین : باشه دکتر گفت می تونی مرخص بشی .... نشستم تو ماشین جمین و منو تا خونه رسوند .جمین : ببینم تو آرمی ؟؟ تو : اره چطور؟ جمین : تعجب کردم چرا..... تو : تعجب نکن مبایلم خاموش شده و اگر نه حتما این اثر رو ثبت می کردم که همچین کسی دستمو شکونده😄😍😍😍😍جمین:اووو پس می خواستی ثبتشم کنی😂😂. جمین : راستی نگفتی اسمت چیه کجایی هستی؟ ...
تو: مننن ایرانی هستم و اسمم حانیه ست .جمین : گفتم چه قدر جذابی 😍😂😂 تا حالا با یه آرمی ایرانی از نزدیک برخورد نداشتم تو:واقعاا حالا که داری و دستشم شکوندی .جمین : 😟😟😅دختر تو خیلی بی حواسی یه خورده حواستو جم کن اگه اتفاقی واست می افتاد هم منو بدبخت می کردی هم خودتو.تو :باشه چشم من دیگه باید برم بالا🤗🤗جمین با خودش :من باید این دخترو یه بار دیگه یه جوری ببینم .... اوووم چرا من اینجوری شدم ... چم شددده . جمین : ا میگم صبر کن چون من با تو تصادف کردم می تونی شماره ی منو داشته باشی اگه یه وقت حالت بد شد حتما بهم خبر بده .تو: 😍😍😍😍😍😍گفتم باشششه با کمال میل قبول کردم . تو: جمین ماشین شو روشن کرد و گفت خداحافظ جذاب و رفت منم .وای خدااا جمینمن به ممننن گفت ... .جینا: حانیه حانیه ...... 😰😰😰😰اوووو ن کی ...بود تو ووووو چرا 😨😨😨عین لال ها شده بود😅😅.........
......................
خوب دوستان قرار کل اعضا رو بیارم تو داستان و داستان جذابی بسازم امیدوارم خوشتون اومده باشه ...💖💖💖💖💖💖💖راستی کامنت فراموش نشه😚😚😚به نظرتون داستان ادامه بدم؟؟؟
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
14 لایک
عالی
خدایاا من دختر خالتم😶😍😍😍
پشمممم
عرررررررررررررررررررر 😲😲😲😲😲😲😲😲😲😲😲جیییییمیییین منننننن😧😧😧😭😭😭😭من از خدامه این اتفاق برام بیفته و جیمین ببرتم بیمارستانو ایزین حرفاااا😰😰😰😰😍😍😂😂
😜😜😜😂😂😂
خیلی خوب بود ادامه ✌✌✌
عالیییی زود پارت بعدییی هم بزارررررر
اوه چه بد پس به خاطر خراب کاری اونا بوده
عااااااالی قل من عالی نوشتی همونطور که خودتم عالی هستی😘😘❤❤❤❤
مرسیییییییی😍😍😍
عالی بود حتما ادامش بده
سلام ناناس
حتما ادامه بده که دارم میمیرممممم🤩🤩🤩🤩
چششششم
چشم حتما دارم پارت دو رو تایپ می کنم انا خوب تا برسی بشه طول می کشه☹☹ ممنون از کامنت های قشنگتون
باید منم بیاری 🤣🤣 قل منننن