
سلام اینم از پارت ۶ امیدوارم دوست داشته باشین کامنت فراموش نشه
اول رفتم بخش اداری. اونجاچندتا برگه امضاءکردی و رفتی پیش سرپرست اون بخش.سلام.. ... سرپرست: سلام خوشبختم خانم یوجونگ. تو:🙂☺ بعد ازکلی حرف و توصیه گفت: تو استخدامی. تو: 🤗🤗ممنون. سرپرست : راستی خانم یوجونگ ایشون آقای جین هو هستن از این به بعد از ایشون کمک بگیرن اگه به مشکل برخوردین☺. توسری به علامت احترام پایین آوردی و گفتی: خوشبختم آقای جین هو. جین هو:خوشبختم. سرپرست : خوب تا شما آشنا میشین من میرم کار دارم. سرتو به نشونه احترام و تاییدآوردی پایین ... و جین هو هم همین کارو کرد. جین هو: خانم یوجونگ میتونم باهاتون راحت باشم . تو: ااا بله .. جین هو: خوب پس شما هم با من راحت باشین. تو: باشه. جین هو: یوجونگ اهل کدوم کشوری؟ تو: ایران.. جین هو: اووو ایران .. ایران دخترای جذابی داره. تو: 😶😶😶😶😋😊😶😶😶مگه شما میشناسین؟ جین هو: بله من به ایران سفر کردم حدودا ۴سال پیش. تو: ااا چه خوب حالا خوشتون اومد. جین هو: ارهههه عالی بود من غذا های اونجا رو خیلی دوست داشتم خییییییلی..... تو:😊😊😊😊. جین هو: بعدا با هم بیشتر آشنا میشیم بهتر برین به کارتون برسین.اونجا میز شماست. تو: یه خنده مصنوعی زدمو حرکت کردم.
تو دلت گفتی : اییش پسره پرو اون وقت منو گرفته بود اونوقت..😐😒😒😒😒. ولی جذاب بودااا. کاراتو انجام دادی و ساعت ۷ بود که یادت افتاد۲۵و۲۶روز شده بود اما دستتو باز نکرده بودی. به لطف جیمین بیمارستان نزدیک بیگ هیت رو میشناختی. بلند شدی که راه بیوفتی که جین هو اومد بالاسرت. جین هو: داری میری خونه؟ تو: نه میرم بیمارستان دستمو باز کنم. جین هو:اشکال نداره من شما رو میرسونم . تو: نههه ممنون خودم میرم. جین هو: اشکال نداره من شما رو میرسونم . سرتو برگردوندی دیدی همه کم کم دارن جَلبتون میشن. تو: باشه ممنون. چون کارتو تازه شروع کرده بودی کلی کاغذ و پرونده داشتی که اونا رو دستت گرفتی وکیفتم گذاشتی روی اونا دوتا دستت گیر بود. کیفت داشت می افتاد که جین هو گرفتش. تو: اوو ببخشید بزارینش این رو. جین هو: نمی خواد برات میگیرم. آسانسور زد و سوار شدین . جین هو: شما گشنتون نیست؟ تو: اوووم چرا خیییلی. بعد روبه هم لبخند زدین که همزمان آسانسور ایستاد و در باز شد . شما در همون حالت بودی که دیدی تهیونگ و نامجون با هم سوار آسانسور شدن.
با باز شدن در آسانسور تهیونگ و نامجون و دیدی که با دیدن کیفت دست جین هو و لبخندی که به هم زده بودین . با چشم های گردشده و متعجب وارد آسانسور شدن. و چهارتاای باهم سرتونو به نشون احترام آوردین پایین. احساس میکردی تو اوضاع بدی دیده شدی😣. جین هو: پس اول میریم یه چیزی با هم بخوریم بعد میرسونمتون. هیچی نگفتی فقط به تهیونگ و نامجون نگاه کردی. نگاهشون رو از کف آسانسور کندنو با ابرو هایی که بالا انداخته بودنشون نگاهت میکردن. تهیونگ دستشو به چونش کشید و گفت: نامجون میدونی الان جیمین و بقیه بچه ها تو لاوی جلو در آسانسور نشستن. نامجون: اره، تو هم می دونی الان سر راه می خواستیم یه کسیو صداش کنیم جیمین کارش داشت که دیدیم ایشون زودتر از ما رفتن. فهمیدم اوضاع خرابه و منظورشون با منه.😣😣😣🙁🙁🙁. سرمو انداختم پایین گفتم اووووف چقدر گرمه. که جین هو دستشو برد سمت دکمه هواکش آسانسور و اونو روشن کرد. که تهیونگ از زیر موهای بلندش منو نگاه کردلبخند کجی بهم زد. انگار طولانی ترین آسانسور عمرم بود که سوار شده بودم😟😟😟😟😤😤😤😤😤😤😤. بالاخره آسانسور وایساد.
اول تهیونگ و بعد نامجون از در رفتن بیرون....... آروم از در اسانسور رفتی بیرون که دقیق با جیمین چشم تو چشم شدی که داشت با مبایلش ور میرفت با دیدن تو گفت : اوووو چقدر دیر اومدین یه ساعتهه با دیدن کیف و مبایلت دست جین هو حرفشو قطع کرد و با چهره متعجب بهت خیره شد. جین هو: ماشین جلو در از این بیاید. تو: سرتو به نشونه تایید تکون دادی اروم نگاهتو از روی جیمین برداشتی و آخیرین عکس العملش چهره ی عصبانیش بود... جیمین: ا...و..او..ن اون داره کجا میره اون.. تهیونگ: بیرون. نامجون: ااا تهیونگ ....انگار از روی اجبار بود. به خاطر اینکه کسی نفهمه نمی تونه این جور شرایط زیاد رد کنه. تهیونگ: اما اگه من بودم به این وضع راضی نمیشدم. جیهوپ: شما الان نظر نده. جیمین: اونن الان چی کار کرد ؟ یعنی ... دختریِ احمق. با عصبانیت 😲😲😠😠😠😠😠تندتند داشت حرف میزد که تهیونگ صداشو قطع کرد.تهیونگ: اااووووو بسههه جیمین.😬😩پاشو پاشو بریم خونه خودت مگه نگفتی کار دارم. تو: کار داششششششتم😡. تهیونگ : باششه پاشو بربم من امشب میخوام خونه تو بخوابم بلندددد شووو. شوگا آروم در گوش نامجون گفت : چرا تهیونگ بهش گیر داده. نامجون: یوجونگ جایی نداره بخوابه پس میاد خونه ما نمی خواد امشب این دوتا چشم تو چشم بشن. شوگا: آها. تهیونگ دست جیمین کشید و بلندش کرد و بردش بچه هاا مارفتیم و بعد چشمک زد.
جین هو: خوب بود؟ تو: اررره خوش مزه بودو بعد لبخند مصنوعی زدی. ......... تو راه بیمارستان پیام دادی به نامجون و گفتی: من اصلا دلم نمی خواست این جوری شع اونجا چه جوریه من چی کار کنم؟ بعد گوشیتو خاموش کردی. رسیدین پیاده شدی و گفتی شما دیگه برین من کارمو انجام دادم خودم میرم. جین هو: نه برین خواهش می کنم خودم میرم خدانگه دار. بعد بدون توجه بهش راهتو گرفتی و رفتی داخل بیمارستان. دستتو باز کردی چون دستت خشک شده بود نمی تونستی تکونش بدی. نامجون جواب پیام تو داده بود: بیا اینجا جیمین و تهیونگ رفتن خونه جیمین. تو سریع تاکسی گرفتی به صورت چشمی و آدرس نصفه و نیمه به ذور رسیدی دمه در خونه و زنگ زدی. در باز شد از داخل باغ اروم رد شدی و رفتی تو....
بچه ها رومبل نشسته بودن و جین هم مثل همیشه تو آشپزخونه داشت یه کارایی میکرد. سرتو انداختی پایین اومدی تو. تو: سسسلامم. همه : سللاام. جین : یوجونگ بیا بیا ببین این چه جوری شده؟ کوک :من گشنه ترم من میام. شوگا: جیمین دیونه شده بود. تو:😣😣😖😖من نمی خواستم... نامجون حرفتو قطع کرد و گفت : میدونیم از اجبار بوده ولی.. جیهوپ از بالا داد زدو حرف نامجون قطع کرد و گفت: بچهههه ها جیمین و تهیونگ دارن میان جیمین گفته باید یه چیزی ازش بپرسم..... شوگا: هوپی نمی تونستی نگی؟ تو: چییی خوب الان من چیکار کنم؟ نامجون: نمیدونم. جین: یوجونگ هیچ کاری نمی تونی کنی چراغ ماشین جیمینتو حیاط معلوم شد. توبدون هیچ معطلی با وسایلات رفتی تو اولین اتاقی که بالا بهش رسیدی و درو بستی. جیهوپ با صدای در که بهم کوبیده شد از جاش پرید. تهیونگ : اووه اووه جین یه چیزی بده به من بخورم انقدر تند اوند حالم بد شد. جین : بیا بیا اینجا اینو بخور. جیمین: ته ببخشید واقعا کوش حالا؟ جیهوپ : چی کوش ؟ جیمین: یوجونگ.
از اتاق در اومدی و گفتی : اینجام. جیمین سرشو برگردوند و اوند بالا طرفت. دستتو محکم گرفت و بردت تو اتق خودش و پرتت کرد رو تخت و درو قفل کرد. آروم با دستت بلند شدی و نشستی. تو: جیمینااا خیلی وحشتناک شدی. جیمین: همش تقصیر تو..... یه سوال ازت می پرسم درست جواب بده. تو: باشه بگو . جیمین : تو منو دوست داری یا به زور من موندی کره ؟🙁 تو: چی؟ میفهمی چی میگی من عاشقتم. این حرف بود آخه تو زدی؟ با شنیدن این حرف اروم تر شد و با لحن اروم گفت : پس چرا اذیتم می کنی؟ تو: من؟ من اصلا نمی خواستم تو اذیت بشی من نمی دونم چی بگم خوب تعارف کرد و .... جیمین: من از این میترسم که تو تویه روز باهاش رفتی غذا خوردی .اونوقت.. حرفش با خنده ی شدیدت قطع شد و گفتی: جییییمین😂😂😂من 😂😂😂.. جیمین:😞😞😞😞چرا میخندی؟ دارم جدی حرف میزنم. تو: 😂😄🤗ببخشید من هیچ کسو جای گزین تو نخواهم کرد . میدونی تو بزرگترین آرزوی من بودی؟ پس دیگه شک نکن تو دنیای منی...فهمیدی؟ جیمین:😯😮😮😊😁😁😁😁. جیمین:😁😁😁😁. تو: چیه چرا اونجوری به من خیره شدی؟ جیمین:😁😁😁😁😊😊😋😋😋. تو: اووووو نه جیمی... حرفت قطع شد و بوسه گرمی رو روی لب هات حس کردی.
اروم چشماتو بستی... با نفسی که کم آوردی بادستات به زور دورش کردی و در همون حالت خوابیدی رو تخت.(منحرف نشین🚫😂) جیمین اومد بالا سرتو پیشونیتو بوس کرد و موهاتو داد کنار . جبمین: ساکتو که از قبل تو اتاق جیمین بود برداشت و گفت پاسو می خوام بریم خونه خودمون. تو: 😮خونه خودمون؟😊😊😶😶. جیمین : اره خودمون بدو تو ماشین منتظرم. تو: من امشب نمیام. جیمین دستشو از رو دستگیره برداشت و گفت: ببین رو اعصابم راه نرو اصلا دوتا راه داری اول: یا الان پا میشی میای چون خیلی خستم و خوابم میاد .یا راه دوم که منم بدم نمیاد همین جا کاری که باید..... تو: حرفشو قطع کردی و گفتی بریم ولش کن😶😶. درو باز کردین که .....
بچه ها ریخته شدن تو. قیافه جیمین:😐😐😒😬😬😬😬😬😬😬. قیافه من:😶😶😂😂😂😂😂😂😂. بچه ها:😶😶😶😮🤐🤐🤐🤐🤐🤐🤐🤐🤐🤕. تو: ای فضولا... جیمین : یعنی یه حسابی من از شما برسم. کوک تا یه هفته شیر موزاتو خودم میخورم شوگا تو تا ۲ روز نمیزارم بخوابی جین خوراکی هایی که تو بیگ هیت قایم کردی رو بر میدارم، تووو جیهوپ نمیزارم.... بچه ها حرفشو قطع کردن و گفتن: نههههههه😟😟😟😭. تو: نه جیمین این کارو نمی کنه. جیمین: چرا می کنم. تو: جیمیییناااا ولشون کن 😂😂 بیا بریم دستمو باید بزارم تو اب گرم تا بتونم حرکتش بدم. جیمین: چی دستت؟🤐 اصلا حواسم به دستت نبوووود😣. تو: اشکال نداره بیا بریم. خوب بچه ها ما داریم میریم. سوار شدین و رسیدین خونه خونش تو یه آپارتمان بود اما خیلی بزرگ بود ودوطبقه بود. همینجوری که داشتی خونه رو نگاه میکردی....
خوببب کیوتا اینم از پارت ۶😘. احساسی ترش کردم چون خیلیا تو کامنت هاشون ازم اینو می خواستن🤗🤗امیدوارم دیگه راضی شده باشین. خوووووب لاوام نظررررر یادتون نره. منتظر کامنت هاتون هستم هاااا.🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀. بیا بیا دیگه بیا اون پایین کامنت بزار🤗🤗🤗
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییی
بچه ها تاخییر این دفعه تقصیر من نبود دست تستچی بود
ببین اگه فردا پارت ۷ نیاد من مجبور میشم برم سراغ یه داستان دیگه چون خیلی خیلی منتظر موندم فکر کنم یک ماه شد
من به تستچی هم پیام دادم اگه تا چند روز درست نشد منجورم دوباره واستون بنویسم
بچه ها تقصیر من نیست پارت ۷ رو ۱۰ روز پیش دادم نمی دونم چرا پخشش نمی کنه😓😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭نااابودم
نمیخوای پارت بعد رو بزاری؟؟؟
پارت ۷ رو گذاشتی من یادم نیست اونقدر دیر مینویسی یادم نیست پارت چندیم
من از همتون معذرت میخوام تستچی پخشش نمی کنه به خدا خودمم گیج شدم
دیگه تقصیر کن نیست دست تستچیه پارت ۷
عالی بود
یه هفته گذشته پارت بعدی؟!
سلام عالیه ولی یه مشکل داره چون خیلی دیر مینویسی
ببخشید سرم شلوغه امشب میزارمش