اینم پارت 6 واقعا بابت تاخیر متاسفم و شرمندم ولی زود زود میزارم از این به بعد😔😍
ادرین : برگشتم سمتش. با ارامش و خونسردی قدم قدم بهش نزدیک میشدم دستام تو جیبم بود وارون به سمتش قدم بر میداشتم. ترس و تو چهرش خوندم با اینکه میخواست قایمش کنه اما نمیشد کاملا واضح بود. اونم با هر قدم من عقب میرفت یک دفعه بر خورد محکمی با دیوار داشت و اخش بلند شد دستام و از تو جیبم در اوردم و مچ دستشو گرفتم.فشار دادم. لباش و با دندوناش گاز میگرفت.
_خوب خوب یک بار دیگه حرفتو تکرار کن ببینم
_ه.. ه... هر جا (با درد داره تیمه تیکه صحبت میکنه) ب.. ب.. بخوام میرم تو هم هیچ کاری نمیتونی بکنی
فشار دستم و دوبرابر کردم جیغش رفت هوا
_ادریییییییییییییییییییییییییییین دستم و ول کن جییییییییییییییغ
_یک بار دیگه بگو چی گفتی؟
_تا هرموقع بخوام بیرون میمونم جیییییییییییییییغ
_باشه پس
_فشار دستم انقدر محکم شده بود که مطمئن بودم یکم دیگه فشار بدم میشکنه
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
37 لایک
و رمان عالی بود میشه به مام سر بزنی همشو خوندم
نمیدونم چرا وقتی دخترا میرن عقب یهو به دیوار میخورن؟؟ 🤔
🗿😐😂😜🙃🌝
ج.چ : 😐
تستت لایک شد
داستانت حرف ندارهههههه
عالیههههه
بذاررررررررر خواهش میکنم
عالیییییی
ج چ:😂😂🤪😜😝😈🤬😡😉🥰🧑💻😎🧐
عالی بود
چالش 🤣😅😍🥰😐🤧😈😑😄😁😎😉🤨😝🥳🤡🙊
وایییییییی😍😍
بالاخره داستانت رو منتشر کردی.
قول بده دیگه دیر نکنی.😘😙😚
ج.چ:😎😋😄😈
منم 🤣😐🤪😏🥺😭🤬😳🤥😴🤤🥴🤑😈😈😈😈😈😈😈😈😈😈😈😈😈😇😈😈😈😈😈😈😈😈