12 اسلاید صحیح/غلط توسط: لیانا انتشار: 3 سال پیش 1,749 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
🍓❤🍓❤🍓❤
خ*فه آدرین نه استاد اگراست
- سر ندای درونم داد زدم و گفتم خ*فه بابا دو دقیقه پیش می اومدی می گفتی بهم ز*ر اضافه نزنم که الان روم نشه برم سر کلاس...
اگراست : خانوم دوپن چنگ ادامه بدید لطفاٌ
چشماش می خندیدااابخدا تو دلش غش کرده بود از خنده ولی به روش نمی اورد.
-ا..ا..استاد من..میدونید راستش...دیرشد خب عصبانی ....
مارسل: بسه خانوم بفرمایید برید سر کلاس راه حل هایی هم که دوست پسرتون بهتون یاد میده رو لطفاً یاد بچه های دیگه ندید و با یه پوزخند از کنارم رد شد.
-ع*و*ض*ـــی... ا*ش*غ*ا*ل)...دوست پسر خودتی...پرو...مغروره پوزخندیه مزخرف ... شلغم ....دیوونه....
ادرین: حرفاتون تموم شد؟ بفرمایید تسویه حساب...
دلم نمی خواست پشت سرم رو نگاه کنم. دستام رو گرفتم جلو صورتم و برگشتم عقب که یهو صدای قهقه ش رو شنیدم.
باورم نمیشد اگراست و خنده؟؟؟ اروم اروم دستام رو از رو صورتم بردم کنار و گفتم:
-استاد باشما نبودم با داداشم بودم که منو به موقع نرسوند و باعث شد کمرشما بخوره تو کله من...
ادرین: این بار با توجه به آزمونات می بخشمت ولی بار دیگه بخشش در کار نیست. سریع برو سرکلاس تا پشیمون نشدم.
سرکلاس مدام به خنده ش فکر می کردم وای چه باحال بود.
-مری خانوم شما که فقط واسه درس اومده بودید.
-ندای درون جون خوب من که چیزی نگفتم فقط بخاطر اون پوزخنده ش از این به بعد مثل خودش دلم می خواد مغرور باهاش برخورد کنم.
از اون روز این قرار داد بین من و استاد بسته شد که هر وقت استاد به من نگاهش میفتاد من سرم رو پایین می انداختم وسر خودم رو به جزوه نوشتن پرت می کردم. نمیدونم شاید واقعا فکرای دخترونه بود ولی بعضی اوقاتم استاد بد تر زوم میکرد رو صورتم و ته چشماش خنده رو میدیدم. شاید با خودش فکر می کرد از خجالت اون روزه ولی من دنبال این بودم که مثل خودش از بالا به همه نگاه کنم و غرورم رو حفظ کنم نه مثل خیلی از دخترای دیگه که تا وقت گیرمی اوردن شروع می کردن سوالای الکی از استاد پرسیدن .
باز یاد امروز بعد از تایم کلاس میفتم. موقعی که داشتم یکی از مسئله ها رو واسه کاگامی که جلسه پیش غایب بود توضیح می دادم. تقریباً همه از کلاس بیرون رفته بودن و چند نفری دور و براستاد بودن و سوالاتشونو ازش میپرسیدن و واسه استاد جواباشونو میدادان .
کاگامی یاد گرفتی کامل؟ میخوای یه بار دیگه توضیحش بدم؟
کاگامی: نه بابا یاد گرفتم مرسی دوستم.
-خواهش میشه. کاری باری؟
کاگامی: کار که نه ولی بار داریم.
-گم*شو بابا به جای اینکه بیای دستمم بب*وسی اینو میگی؟ بشکنه این دست که نمک نداره.
کاگامی:مارسل میاد دنبالت ؟
-نه
کاگامی: پس الیس هست با هم میریم دیگه
-ممنون مزاحم نمیشم.
کاگامی:مزاحم چیه دیو*ونه خب تا یه جایی می رسونیمت.
_کاگامی دلم می خواد یکم قدم بزنم هوا به کله م بخوره خیلی وقته بیرون نرفتم کلاس هم که همش پدر
مارسل میارتم.ممنون
کاگامی: باشه عزیز هر جور راحتی. بای عزیزم
-بای
کتابم رو گذاشتم تو کوله م و داشتم از در بیرون می رفتم که همون موقع استاد ایستاد و به بچه ها گفت بقیه مشکلاتشون رو از پشتیبان کلاس بپرسن.
اگراست: خانم دوپن چنگ
-بله استاد؟
اگراست: لطفاً صبرکنید در مورد آزمون قبلیتون باید یه توضیحاتی به من بدید خانوم...
-استاد بد شده؟
اگراست: کاش بد شده بود افتضاح شده.
نمیدونم چرا یهو دلم ریخت از اینکه دوباره افت پیدا کنم. از اینکه دوباره قبول نشم. از اینکه یه سال دیگه مجبور باشم بخونم واسه کنکور... از اینکه دوباره فامیل می بیننم پچ پچ هاشون شروع بشه ...
حالم خوب نبود. انگار همه چیز داشت دورسرم میچرخید. سریع نشستم روصندلی و بعد چند لحظه که بچه ها رفتن استاد اومد و گفت:
- ازشما انتظارنداشتم.
-استاد باور کنید من خونده بودم. فکر می کردم آزمونم رو عالی دادم ولی...نمیدونم چرا این طوری شده.
اگراست:دختر تو 94درصد مبحث حد رو زدی. MAX کلاس بودی. چرا انقدر اعتماد به نفست پایینه؟
و با لبخند اضافه کرد اگه سه تا از آزمون های بعدیت هم همینطور باشه آموزشگاه در نظر داره که کلاس های جمع بندی رو به صورت رایگان استفاده کنی.
احساس کردم دلم میخواد سرش رو از تنش جدا کنم . هیچوقت ضعیف نبودم ولی دلم میخواست بزنم زیر گریه. ناخوداگاه یه قطره اشک از گوشه چشمم راه خودشو پیدا کرد .
اگراست: چی شدی؟
-استاد...استاد..من...من فکر کردم باز...
با یاداوری حرفایی که شنیده بودم پشت سرم میزنن اینکه دروغه دانشگاه های دولتی می اوردم ولی من فقط صنعتی می خواستم اینکه دروغه سال قبل هیچ کلاسی نرفتم و رتبه م بالا شده همه و همه باعث شد صدای گریه م بیشتر بشه تا اینکه به هق هق تبدیل بشه.
سریع از سرجام بلند شدم تا هر چی سریع تر از آموزشگاه برم بیرون حس می کردم گریه جلو استاد تحقیرم می کنه. خردم می کنه. تمام مسیر رو تا خونه تند تند راه می اومدم و با خودم حرف میزدم. از غصه هام... از اینکه اعتماد به نفسم پایین اومده توی درس خوندن ...منی که هیچ وقت استرس نداشتم حالا اسم کنکور میاد همه وجودمو استرس میگیره.
بارون شروع به باریدن کرد.
باز زدم زیر گریه با تاریک بودن و به لطف بارون کسی اشکام رو نمیدید. مدام صدای ماشینایی رو میشنیدم که واسم بوق میزدن و هر کدوم یه متلک بارم می کرد و گریه م بیشتر می شد.
وقتی رسیدم خونه بدون اینکه شام بخورم رفتم تو اتاقم وخوابیدم.
صبح با احساس بدن درد بدی بیدار شدم. فهمیدم سرماخوردم ولی مهم نبود .هیچوقت واسه سرماخوردگی دکتر نمی رفتم. ولی اوضاع وقتی بد شد که هر چی می خواستم درس بخونم خوابم می گرفت و سر درس خوندن چرت میزدم. با
صدای تقه ی در سرم رو اوردم با*لا و مامان رو دیدم که واسم آب پرتقال اورده.
مامان: بسه دیگه هر چی خوندی مادر. این هفته درس رو تعطیل کن. الانم اماده شو بریم دکتر صدای سرفه هات بد جوره میترسم حالت بد تر شه.
-مامان جان خوب می شم. چیزی نیست که یه سرماخوردگی ساده ست.
مامان: بهت میگم پاشو پاشو دیگه ... بیخود می کنی نری دکتر...خودشو واسه من لوس میکنه هی مامان جان مامان جان ...مامان و یامان بهت میگم پاشو بریم بگوچشـــــــــم.
چشمام اندازه نلبکی شده بود از اون لحن مامان به محض اینکه حرفش تموم شد زدم زیر خنده نه به قبل که این همه نازمو کشید نه به حالا.هههه
.................................................. .................................................. .................................................. ........
-استاد میشه من این هفته آزمون ندم ؟
اگراست: واسه ی چی؟
-این هفته نتونستم درس بخونم.
اگراست:خوب باید می خوندی الانم باید آزمون بدی.
-استاد خواهش میکنم...
اگراست:فایده نداره خانوم. مگه شما با بقیه چه فرقی داری ؟
و رو به پشتیبان کلاس گفت :
-خانوم سانکور *همینجوری اسمشو نوشتم ناتالی نیست* اگه هر کدوم تقلب کردن فقط کافیه اسمشونو بدی تا اخراجشون کنم.
فایده نداشت هیچ جوره راضی نیمشد. بیخیال شدم و رفتم نشستم . برگه های آزمون پخش شد. یه چیزایی بلد بودم ولی نمیدونم با کی لج کرده بودم... هیچی ننوشتم!
پنج دقیقه از شروع آزمون گذشته بود که بلند شدم. برگه رو گرفتم جلوپشتیبان کلاس اروم گفت:
-برو فکر کن تو قبلا خوندی مطمئن باش میتونی چند تاشوجواب بدی.
دوباره رفتم نشستم ویه نگاه دیگه به برگه م انداختم ولی اینبار واقعا حس می کردم هیچی یادم نیست. بلند شدم باز
برگه رو گذاشتم رو میز و از کلاس رفتم بیرون.
مارسل رو دیدم که تو حیاط ایستاده و داره با اگراست میگه میخنده. لجم گرفت. اصلاً دلم نمی خواست داداشم با این مرتی*که از خود راضی بحرفه کیو باید ببینم؟
با لبای اویزون رفتم سمت مارسل.اصلاً حواسش به من نبود.
اروم گفتم:
-سلام داداش
مارسل: ا اومدی خواهری گلی. شنیدم می خواستی آزمون ندی؟
-داداش تو که میدونــی ...
مارسل: بله میدونم به آدرینم سفارش کردم این بار رو بخاطر اینکه مریض بودی نادیده بگیره.
یهو چشمام چهار تا شد هم از خوشحالی هم ازتعجب !
-وا داداش چی میگی آدرین یعنی چی ؟ آقای اگراست... می خوای منو بفرستن تسویه حساب؟
صدای خنده جفتشون بلند شد...
یه لحظه از اینکه اسمش رو گفتم خجالت کشیدم ولی باز دوباره با تعجب به اونا نگاه کردم.
-آقای اگراست(از قصد صداشو میکشید و با خنده حرف میزد)همکلاسی دوران دبیرستانمه.
و رو کرد به ادرین ونمیدونم چی رو هی سفارش می کرد که پس یادت نره خوشحالمون میکنی و خداحافظی کرد.
تو راه خونه هم تو خاطرات خودش سیر می کرد. این رو وقتی فهمیدم که هر بارتو دلش واسه خودش جک می گفت ومی خندید.
موقع شام هم رو به مامان گفت:
مارسل: مامان واسه هفته ی دیگه مهمون دعوت کردم.
مامان:کی ؟
مارسل:استاد مری یکی از دوستان دوران دبیرستان منه، خیلی وقت بودازش خبر نداشتم.
مامان:حالا چرا هفته دیگه؟
مارسل:از این استادای پروازی شده و فقط سه روزدر هفته پاریسه هست.گفت دوشنبه راحت تره واسش منم دیگه
چیزی نگفتم.
مامان:باشه با خانواده ش دیگه؟
مارسل:نه راستش مادرش بچه که بود تصادف کرد وفوت شده. تک فرزندم هست .فقط یه پدر داره که اونم معمولاً فرانسه نیست.
مامان:باشه مادر... قدمش رو چشم...
از همون موقع تو فکر این رفته بودم که اگراست بیاد خونمونم مثل سرکلاس هی پوزخند میزنه ومغروره بعد به خودم گفتم اخه خنگ جون مثلا میاد به مامان بابات پوزخند بزنه که چی ؟ خب مامانم بهش پوزخند میزنه. بعدشم اگراست نمیتونه بگه مامان مری برو تسویه حساب. واقعاً اگه این جمله رو بلد نبود چی می گفت؟ با همین فکر ها به خواب رفتم.
دوشنبه هفته بعد هم از راه رسید . آزمونم رو به بهترین نحو ممکن دادم وباز مارسل کمک مامان مونده بود و نیومده بود دنبالم... چون قررار بود امشب اگراست واسه شام بیاد خونمون و الان تازه ساعت حدود شش بود. با خودم گفتم :
- اگراست که زودتر از هفت و هشت نمیاد خونمون پس پیاده برم بهتره و شروع کردم به کنارخیابونا راه رفتن ...پاییز بود و هوا زود تاریک می شد. به جاهای خلوت که می رسیدم ترسم بیشتر می شد واون شب هم هر جا می ترسیدم شروع می کردم به شعر خوندن واسه خودم ... دیگه نزدیک خونه که رسیده بودم از بس با خودم حرف زده بودم نفس کم اورده بودم. زنگ رو زدم و وقتی رسیدم خونه دیگه واقعاً خسته بودم .کلید انداختم ودر باز کردم .ازپله ها که بالا میرفتم حس می کردم صدا اگراستم میاد ولی بعد به خودم گفتم :
-نه بابا بیچاره انقدراهم خن*گ نیست که الان پاشه بیاد.در واحد رو باز کردم و آب دهنم رو محکم رو قورت دادم گفتم آخیـــــش...
-سلام بر همگی
که یهو وا رفتم. انگار سطل آب سرد رو سرم خالی کردن...
اگراست و مارسل با هم نشسته بودن رو یه مبل دو نفره و مامان تو آشپزخونه بود .
بابا هم روبه روی اگراست و پدرام نشسته بود. دیدم بابا سرش رو انداخته پایین و از خنده قرمز شده. اگراست و مارسل هم بعد سلام کردن به بحث شون ادامه دادن که یعنی من خجالت نکشم .خدایی خجالت کشیدم . وقتی رفتم اتاقم صورتم قرمز شده بود. البته بیشترش از سرما بود ولی خوب واقعاً خجالتم کشیده بودم.
یه لباس قرمز و کفشای هم رنگش رو با یه دامن مشکی پوشیدم و از اتاقم زدم بیرون... داشتم به این فکر می کردم که عو*ضی خوب می خواست بیاد خونمون منم می رسوند دیگه... که صداش اومد:
-مری خانوم چرا منتظر نموندید با هم می اومدیم. من فراموش کردم اول کلاس بهتون بگم.
نیشم تا اخر باز شد وگفتم:
-راستش استاد من فکر نمی کردم شما به این زودی بیاین خونمون...
که یهو با چشم غره مامان فهمیدم چه گندی زدم و نیشم بسته شد.
مارسل هم بحث رو کشید بخاطراتشون و خداروشکر جو کم کم بهتر شدخاطره هایی مثل اینکه روی پنکه کلاس گچ پاشیده بودن یا برگه های امتحانی رو کش رفته بودن و خیلی از خاطرات دیگه شون ولی من همچنان ساکت بودم یعنی شاید اگر ساکت می موندم خیلی بهتربود.سرمیز شام بدترین سوتی عمرم رو دادم...
مامان:بفرمایید پسرم راحت باش خونه ی خودته.تعارف نکن.
اگراست :چشـم خیلی زحمت کشیدید ممنون
مامان :خواهش می کنم عزیزم بفرمایید سرد میشه .
که یهو دیدم همه نگاه ها برگشت به سمت من که یه بشقاب پربرنج کشیده بودم و روش سه تا کباب گذاشته بودم و تندتند داشتم می خوردم. یهو مظلوم گفتم:
-خو گشنه م بود دیه
که یهو صدای خنده ی همه بلند شد.
12 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
38 لایک
وووااااییی عالی عالی عالی خنده دار و با حال 😊😊😊
ممنون
عالی بود
ممنون
عالی بود منتظر پارت بعد هستم
اگه میشه پارت بعد رو همین امروز بزار اخه خیلی خوبه
ممنون
پارت بعدش تو برسیه