
حمایت نمی کنیداااااا . لایک و کامنت و فالو یادتون نره . تازه شاید دیر دیر بزارم اخه مدارس باز شده 😁 ممنون حالا برو بخون 💜🖤💜🖤
بعد جانگ کوک شماره اش رو می ده . + دیر وقت شده دیگه باید برم خونه . _ اوکی بیا بریم . همینجوری پیدا داشتن به سمت خونه ا/ت حرکت می کردن که + تو خیلی عجیب و غریبی . جانگ برگشت و ا/ت رو نگاه کردو _ از لحاظ خوب یا بد ؟ + اممممممم .از لحاظ باحالی با هم خندیدن . بعد به راه ادامه دادن . رسیدن جلوی در خونه ا/ت .
+ خداحافظ مواظب خودت باش . جانگ کوک هم با لبخند _ باشه تو ام مواظب خودت باش بای . بعد ا/ت دست تکون داد و جانگ کوک هم دست تکون داد و از اونجا دور شد . * از زبان ا/ت * دیدم جانگ کوک دور شد منم رفتم خونه . + سلام $ سلام گلم . + وندی کجاست ؟
$ بیرون داره بازی می کنه + پس چرا من ندیدمش ؟ $ نمی دونم . + باشه . بعد رفتم بالا . یه دوش دو دقیقع ای گرفتم یه لباس راحتی از کمدم برداشتم پوشیدم . موهام رو با حوله داشتم خشک می کردم و رفتم سمت پنجره . پنجره باز بود داشتم درخت ها رو می دیدم باد ملایمی به اتاقم میومد که یاد کتابه افتادم . × یعنی کجا پرتش کردم . خواستم از کنار پنجره برم اون سمت و دنبال کتاب بگردم . که صدای داد وندی امد از پنجره بیرون رو نگاه کردم اما کسی نبود اما باز صدای داد امد . حوله رو پرت کردم اون سمت بدو بدو از پله ها امدم پایین رفتم سمت در .
$ دخترم کجااااا ؟ من توجه ای به داد مامانم نکردم و به سمت فریاد دویدم . وقتی رسیدم اونجا . یه چیز خیلی عجیبی دیدم . ترسیدم . دست و پام خود به خود می لرزید نمی دونم چرا . نمی تونستم نفس بکشم انگار تو یه اتاق تنگ و تاریک گیر کردم . می خواستم حرف بزنم اما نمی تونستم انگار دهنم رو دوختن . حتی نمی تونستم اب دهنم رو قورت بدم . صدا ها برام عجیب بود . انگار از ته چاه میومد . سرم هم خیلی وحشتناک درد می کرد . نمی دونستم چی کار کنم . کم کم هوا گرفته شد . رو به روم یه دختر با مو های باز با لباس عروس پشت بهم نشسته بود و وندی هم بغل کرده بود . با تمام زورم گفتم + ت.تو ک.کی هستی ؟
( علامت اون دختره ₩) ₩ سلام صداش هم خیلی ترسناک بود دوست داشتم بمیرم . + و.وندی چ.چرا بغل تو عه ؟ وندی بیا اینجا ₩ سیسسسسس . خوابیده . یا بسم الله این کیه دیگه . + گفتم ولش کن ( با داد) اون وندی رو گذاشت زمین یه دفعه بلند شد رو هوا بود برگشت سمت من . چشم نداشتم . صورتش زخم بود لاغر بود و خیلی خیلی ترسناک . بعد اون با داد ₩ گفتم خوابیدهههههههه . انقدر صداش بلند بود که گوشم خیلی خیلی درد گرفته بود دستم رو روی گوشم گذاشتم . چشمام سیاهی رفت و دیگه چیزی نفهمیدم . یه دفعه صدای مامانم میومد نمی دونستم چی میگه برام نامفهوم بود . $ ا/ت ا/تتتتتت دخترم .
خواستم چشمام رو باز کنم که باز از حال رفتم . بعد با صدای بابام و مامانم بیدار شدم . & چیده ؟ $ امد خونه بعد گفت وندی کجاست منم گفتم بیرون داره بازی می کنه اونم گفت باشه بعد رفت اتاقش بعد تند امد پایین من ازش پرسیدم کجا اما جواب نداد و رفت منم پشت سرش رفتم که دیدم افتاده زمین وندی هم بدو بدو امد بعد به تو زنگ زدیم. & الانکجاست ؟ $ تو اتاقش . بلند شدم رو تخت نشستم پارچه رو از سرم برداشتم که بابام امد اتاق . & دخترم بیدار شدی ؟ بعد امد کنارم نشست . & چیشد دخترم چرا یهو از حال رفتی . سرم رو خاروندم و یکم فکر کردم بعد همه چی یادمامد بعد حرف های مامانمو بابام که الان داشتن حرف می زدن رو . برای اینکه شک نکن و فکر نکن دیوونه شدم گفتم + یادم نمیاد & باشع اشکال نداره دخترم تو استراحت کن باشه ؟ + باشه .
بابام رفت بیرون . من بلند شدم و دنبال کتاب داشتم می گشتم که یکی امد تو برگشتم دیدم که وندی بود . = سلام ابجی حالت خوبه . + اره خوبم . ببینم وندی تو بیرون بودی داشتی چیکار می کردی ؟ = بازی می کردم . + با کی ؟ = خودم با خودم بازی می کردم چطور مگه ؟ × پس خیالاتم بوده یه نفس عمیق کشیدم + خب راستی اون کتابه که دیروز ازت گرفتم و می دونی کجاست ؟ = اره خودت اوردی دادی بهم . با تعجب گفتم + من ؟ = اره . فراموشی گرفتی . من باید برم بای . نزاشت حرف بزنم رفت بیرون در هم بست . نشستم رو تخت و داشتم یکم فکر می کردم که
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود 👌
ممنون
منتظر پارت بعد هستیم🤗❤
💜🖤💜🖤💜🖤
عالیییییییییییی بووووود
یکم چیزی نفهمیدم ولی یکم بخونم میفهمم😐😂
پارت بعد و زوووود بزاریا باشه؟
🤣🤣🤣🤣🤣🤣
حمایت نمی کنیددددداااا ☹☹☹☹
من بوخودا بخورم حمایت نکنم.
فقد چطوری؟ 😐
هم لایک کردم هم کامنت گذاشتم بچَ
عالی عالی عالییی زود بزارش ژانرش رو دوست دارمم
ممنون