ترس از وجود پارت ۳

خوب بعدش ما یه نگاه به اونا می کنیم و یه نگاه به خودمون بعد من یه زیر زمین می بینم و میرم اونجاو یهو می بینم که یه دخدی هستش و می گم:جیغغغغغغغغ

و بعد همه میان پایین و اون دختره که اسمش لیسا هستش رو میبینن و من غش می کنم

بعد و و لیسا و جیسو و جنی و جونگ کوک و تهیونگ و رزی می شینیم دور هم

زندگی لیسا:داشته توی راهرو ها راه می رفته کهههههه یهو یه مردی رو می بینه و می گه :اینجا ملک (خونه)ی منه از اینجا برووووو ولی اون نمیره و لیسا را پرت می کنه اونبر ووووو لیسا ضربه ی شدیدی به سرش می خوره و می میره

داستان زندگی تهیونگ :یه روز اومده بوده توی رستوران و داشته با عشقش (ارمیا نریزین سرم این فقط یه داستانه ) و بعد به عاشقش می که من برم د*س*ت*ش*و*ی*ی و بعد پا شده رفته و وقتی اومده بیرون یه مرده ای کردش تو اون اونوقت و رفته و درم قفل کرده بوده

زندگیه بقیشون توی پارت بعدی هستش