ملکه 👑 ( پارت۹)

خب اعضا از ملکه پرسیدن چجوری به ملکه تبدیل شدی بریم داستان زندگی ملکه مون رو بشنویم🥺🌹♥️♥️♥️

ملکه:خب تا حالا به کسی نگفته بودم😬، البرت: الی اگر سخته برات ولش کن😊 ، جین: اره مجبورت نمیکنیم, الیزابت: من وقتی بچه بودم بابام مافیا بود ، جیمین: پس این ارث از باباته؟ ، الیزابت: نه، یکی از افرادش بهش خیانت کرد و بهمون حمله کردن و خانوادمو قتل عام کردن ، خانم بونگ من و البرت رو به برد.گ.ی گرفتن، کوک: بردگی؟🥺😦، الیزابت: نه بد برداشت نکنید خدمتکار بودیم 🥺 کم کم بغض کرد و ادامه داد من از ۱۳ سالگی خدمتکار بودم و باهم کار میکردیم تا یه روز اون مردک خائن مجبورم کرد که ادم بکشم😕 ، و وقتی کشتم تا یک ماه کابوس میدیدم ،یه شب تشنم بود........

وقتی رفتم اب بخورم دیدم اون مردک داره میگه اگر من بخوام میتونم تمام اموال بابام رو با یه امضا بگیرم از اونجایی که باهوش بودم یه روز تو ۱۶ سالگیم خیلی یواشکی امضا زدم پای برگه ها دادم به خانم بونگ و خانم بونگ اون رو به وکیل داد و اموال بابام رو پس گرفتم تا ۱۸ سالگی که فهمیدم اگر همینجوری پیش بره برشکسته میشم پس مافیا شدم با مار های کوچیک شروع کردم تا رسیدم به میز گرد و بعد شدم ملکه😏این بود داستانم .......

وقتی رفتم اب بخورم دیدم اون مردک داره میگه اگر من بخوام میتونم تمام اموال بابام رو با یه امضا بگیرم از اونجایی که باهوش بودم یه روز تو ۱۶ سالگیم خیلی یواشکی امضا زدم پای برگه ها دادم به خانم بونگ و خانم بونگ اون رو به وکیل داد و اموال بابام رو پس گرفتم تا ۱۸ سالگی که فهمیدم اگر همینجوری پیش بره برشکسته میشم پس مافیا شدم با مار های کوچیک شروع کردم تا رسیدم به میز گرد و بعد شدم ملکه😏این بود داستانم .......

ملکه: هشش ، صدا رو شنیدید؟ ، اعضا : کدوم صدا؟ ، ملکه : هششش دنبالم بیاید ....... کوک: اینا چرا دارن میرن عمارت من؟😲 البرت : میشناسیشون؟ اره اینا ادم های عموم هستن سعی ذارن منو بکشن اموالمو بگیرن😑. ملکه: خب پس انگار یکی تنش می.خار.ه😂 واستید : خب من تو همه عمارت ها بمب گذاشتم یعنی زیر همه استخر ها بعد درست کردن😬😁

( لباس خونه ملکه) جیهوپ : یعنی ما این همه مدت با با یه بم.بمب زندگی میکردیم؟؟؟؟😦 کوک: ملکه این مارت چه معنی میده😠 ملکه: خب قبل اینکه شما عمارتو بخرید من این کارو کردم😏 جین: یعنی عمارت خودتم؟ ، ملکه: اوهوم حالا بیاید حیاط رفتن حیاط و ملکه رو به اعضا میگه: اوم ، خب می‌خوام بترکونم عمارتو تا اونا بمیرن و درس حسابی بگیرن اماده اید؟ 😬 کوک: زود مارتو تموم کن 🥱......نشستید و تماشا کردید

یک .... دو ..... و سه 😁 و بومممممممم🤯🤯🤯🤯🤯🤯

ملکه: خب خب دیگه خوشم نمیاد مهمون خیلی بمونه بای 👋😂 شوگا: اگر یادت باشه همین الان باعث شدی عمارتمون بسوزه 😕 ملکه: از بابت عمارت نگران نباشید الان اتش نشانی 🔥 میاد ، دومن فکر نکنم شما فقط این یه عمارت رو داشته باشید😐 سوما اگر میخواید خودتون رو بندازید تو خونه من و پیش من بمونید بحثش جداست😕 باید بگم میتونید تو یکی از اتاقا بمونید البته بعد اینکه مردید 😂 ( شوخی بود) کوک: اوکی ما رفتیم ...... الیزابت: حالا ناراحت نشو ببخشیدا ولی من بهتون اعتماد ندارم که یه شب پیشتون تو یه خونه باشم🥱🥱🥱🥱🥱 شب بخیر راستی عمارت بغلی واسه توعه برید اونجا 😂 نامجون: از کجا میدونی؟ ، ملکه: بهم میاد احمق باشم؟ 😬 . 🌃(ادامه اسلاید بعد)