اینم از پارت 1 امیدوارم خوشتون بیاد ؛)
باصدای فریاد بلند از خواب پرید دور وبرش رو نگاهی کرد با ترس رفت پایین دید خونه کاملا بهم ریخته
ا/ت :چیشده ؟
مامانش با گریع گفت :چیشدع بگو چی نشدع ؟
ا/ت :بابا شما بگو چیشده ؟
بابا:بب...ببین دخترم من با پارک دعوام شدع سرمبلغ ها
ا/ت :خب...
بابا:بدش اون گفت...گفت اگر تورو بهش بفروشم مبلغ هامون رو میبخشه
ا/ت:چییییییییییی بابا تو چیکار کردی ؟
یع نگاهی به مامانش انداخت که داره گریع میکنه
ا/ت:باید چیکار کنم ؟
بابا:اون عصری ساعت 18:00میاد خونه باید تمیز کنیم
هیچی نگفتم و رفتم تو اتاقم هنوز توی شوک بودم . بغض کردم اشکام داشت جاری میشدن یع لباس ساده و کهنه پوشیدم و بی سرو صدا از خونه رفتم بیرون . باید میرفتم خونه نامجون اوپا اون تنهاکسی بود که منو درک میکرد و باعث میشد آروم بشم :)
(نکته :ا/ت نامجون رو به چشم برادرش میبینع نامجون اونوم به چشم خواهر .درضمن نامجون خودمون هس فقط لیدر یا ایدل نی )
رسیدم به خونه نامجون اوپا زنگ خونش رو زدم .در رو باز کرد
نامجون :سلام عزیزم
ا/ت:سلام اوپا
نامجون :بیا تو
ا/ت:مزاحم نیستم ؟
نامجون :ا/ت مزاحم چیع
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
79 لایک
با اجازع رف تو لیصتم :)
آخه تو که اینقد قشنگ مینویسی چرا میخوای بیخیالش شی؟
داستانت حتی از مال منم بیشتر حمایت میشن
آجی چرا چرت و پرت میگی
مال من کجاش قشنگه
برعکس گرفتی مال توخوبع بمولا ؛)
نخیرم خیلیم قشنگ مینویسی کلیم حمایت میشی باید ادامه بدی!
اگه ندم چی ؟😹🥀
چنان میزنمت تا سه روز اسمم بیاد دربری😀
گفم ادامه نمیدم :/
☹️☹️☹️☹️☹️☹️☹️☹️
خو بد شدع :(
نخیرم نشده☹️
عااالی منتظر پارت بعد هستم :))
تنکس :)
زود بزاریااااا😃
:)♡♡
باشع عزیزم :)
زوددد پارت بع💜💜💜د فقط یه خواهش دارم داستانو مثلث عشقی دار نکن اخه همه داستانا مثلث عشقی دارن دیگه داره حالم بهم میخوده🤌🥲🔪
نه لاوم نمیکنم :)
مرسییی💜💜💜
وایییییی منتظر ادامشم عالیبود 🥺💖🧸☁️
تنکس :)
عالی بود بعدی❤
مرسی لاو :)