4 خوشگل

از زبان لیسا، کلی ازشون تشکر کردم دقیقا اونجا وسایل من رسید و انباکسینگ گزاشتیم ولی مادرم مریض شده باید برم تایلند به بچه ها گفتم بچه ها منو درک کردن واقعا ناراحت شدم تو این شب خاص تنهاشون گزاشتم فکر کردم سریع بر میگردم کره ولی

از زبان لیسا، رفتم ولی مامانم اصرار کرد بمونم چون فقط نقش بازی کرده بود تا برم پیشش درکش میکنم بلخره دلش تنگ بود واسم منم همینطور

از زبان جنی، حق میدم بهش مادرش مریض بود جیسو: لیسا زنگ زد گفت قضیعه رو و بعد جیسو گفت بمون اونجا و نیا مامانت گناه داره دلتنگته منم بودم نقش بازی میکردم جنی: چی شده مامانش دلتنگشه؟ جیسو: اره عب نداره بزا بمونه

رزی: خیلی از دوریش ناراحتم ما همیشه با هم بودیم ولی اینبار رف تایلند رفتم تایلند جیسو و جنی تنها موندن خیلی ناراحت شدن

از زبان جیسو، خیلی ناراحت بودیم جنی کلی هم گریه کرد رفتم تو اتاق کلی گریه کردم و و لباس خوابم رو پوشیدم زنگ زدن درو باز کردم و

جای حساس تموم کردم ساری😹بلایک 😋