
خوب به قولم عمل کردم و پارت قبلی رو جبران کردم. لطفا برین از کانال دیگم حمایت کنید مطالب خیلی مهمی میزارم توش و هر تست درخواستی هم باشه درست میکنم. اسمش K-POP♪Åřɱÿ هست.
داستان از زبون هانا: وقتی صحبتام با مامانم تموم شد دیدم از توی حال صدای جیمین میاد صداش غمیگین و ناراحت بود انگار از دست چیزی ناراحت شده بود و بغض داشت تا من بریم پیشش دیدم داره گریه میکنه نمیدوستم ویدیو کال کرده پس همین طوری از پشت رفتم طرفش که فهمیدم یه اقا گفت جیمین اون کیه؟ تازه فهمیده بودم کاملا جلوی دوربینم با چشمایی که داشتن میلرزیدن فورا خودمو از جلو دوربین کشیدم کنار و به جیمین که استرس و ناراحتی توی چشماش و چهرش موج میزد نگاه کردم. دستو پاش رو گم کرده بود نمیدونست چیکار کنه و هول کرده بود . منم دست کمی از اون نداشتم از استرس دستام عرق کرده بودن و میلرزدن چشمام دو دو میزدن نمیدونستم چیکار کنم. جیمین اخرش از هول و دستپاچگی تماسو روی طرف مقابلش قط کرد. و به من نگاه کرد انقد استرس گرفته بود که عرق همه صورتشو پر کرده بود و رنگش از گج دیوارم سفید تر شده بود. چمشاش دو دو میزد.
هانا- جیمین.... ببخشید نمیدونستم ویدیو کال کردی.... فک کردم با کسی دعوا کردی اومدم دلداریت....... من نمیدونم چی بگم.......... راستی اونی که پشت خط بود کی بود؟.......... کس خیلی اشنایی بود؟؟ (جیمین به یه جا زل زده و نمیدونه چی بگه) جیمین* بابام بود. هانا- بد بخت شدیم. کاش نمیدوم اینجا......... واقعا نمیخواستم اینطوری بشه. (هانا هنوز یه گوشه وایستاده و داره با حالت افسوس و خواهش حرف میزنه تته پته میکنه و بدنش میلرزه و جیمینم روی کاناپه نشسته و از استرس رنگش پریده و عرق کرده) هانا- جیمین من چیکار کنم....... میشه یه چیزی بگی من دارم از استرس میمیرم.(بعد از قطع شدن تماس هی پشت سر هم گوشی جیمین زنگ میزنه)........... میشه گوشیتو جواب بدی!! جیمین* نمیدونم چی بگم. نمیتونم جواب بدم نمیدونم چیکار کنم میفهمی نمیدونم(یکمی صداش رو بالا میبره) هانا- منم میدونم کاری از دستمون برنمیاد........ شاید بتونیم بگیم من یکی از کار کنای کمپانیم..........خوب نیست مگه نه مثلا میتونی بگی گریمورتم خوبه؟؟؟!! جیمین* نه خوب نیست چون مامانم میدونه من یه ماه از کمپانی مرخصی گرفتم اگه اینو بهش بگیم میفهمه که دارم دروغ میگم. ..................... جیمین* هانا یه کاری کن من مغزم کار نمیکنه نمیدونم چیکار کنم. اگه بفهمن که من مرخصیم رو به خاطر چی گرفتم خیلی نگران میشن و اینو بیشتر اعصبانی میکنه. لطفا میدنم الان وضعیت تو بهتر از منه......
هانا- جیمین واقعا متاسفم نمیدونم چیکار کنم..........(چشمای هانا درشت میشه) یه فکری به ذهنم رسید خوب میتونیم یه کار کنیم بگیم که من دوست دختر یکی از دوستاتم هستم اونجوری بهمون شک نمیکنن. بعدم میگم برای اینکه دوستت نمیخواد کسی بفهمه که دوست دختر داره منو تو هول کردیم و تلفنو جواب ندادیم چون باید از دوستت میپرسیدی. جیمین* نقشه اشتباهیه چون اگه گفتن تلفنو بدم دوستم من نمیتونم این کارو کنم. ولی یه کار میتونیم بکنیم اگه تو قبول کنی نقشه خوبیه. هانا- بگو منتظرم. جیمین* میتونیم بگیم تو دوست دختر منی و بگیم نمیخواستیم کسی متوجه بشه برای همین هول کردیم و هنوز کمپانی چیزی نمیدونه برای همین جوابتون رو نمیدادیم. بعد هم که مرخصی من تموم شد یه هفته بعدش بهشون میگم کات کردیم. خوبه؟ هانا- چون من این مشکلو درست کردم باید قبول کنم پس مشکلی نداریم. خوب باید قبل از اینکه زنگ بزنی بهشون باید باهم هماهنگ باشیم. خوب اونا حتما ازمون سوال میپرسن مثلا از من معرفی میخوان.
هانا- بعدش مدت آشنایمون رو میخوان.چرا تو اینجایی و رابطمون تا چه اندازه پیش رفته. خوب ما باید برای همه اینا جواب آماده کنیم. معرفی خودم که چیزی نداره پس میمیونه مدت زمان آشناییمون. جیمین* خوب بهشون بگیم نزدیک دو ماه که همو میشناسیم و تو رابطه ایم مثل اشنایی خودمون. و اونا ممکنه یه سوال دیگه ازمون بپرسن که چجوری اشنا شدیم میتونیم به اون بگیم برای یه تبلیغ با هم آشنا شدیم. هانا- ایده خوبیه پس همونا رو میگیم واگه پرسیدن چرا تو اینجایی خوب میتونیم بگیم که تو شام نخورده بودی و اومده بودی اینجا تا شام بخوری. خوبه؟! جیمین * خوبه . هانا- اگه هم پرسیدن رابطمون تا چه اندازه پیش رفته چی بگیم. جیمین* خوب میتونیم بگیم در بغل کردنو دست همو گرفتن. هانا- اره خوبه پس بیا بهشون زنگ بزنیم. هانا- خوب تو اول زنگ بزنو حرف بزن بعدش من میام خوبه؟ جیمین* خوبه پس من زنگ زدم. هانا- جیمین جیمین من به پدر مادرت چی بگم. جیمین* یا بگو مامان بابا یا بگو خانم پارک و اقای پارک. هانا- خوب من بهشون خانم و اقای پارک میگم.
داستان از زبون جیمین: (خوب برای مخفف شدن اسم ها اسم بابای جیمین رو میزاریم ب/ج با این علامت ฿ واسم مامان جیمین میزاریم م/ج با این علامت § داداش کوچیکشم توی داستانمون نیست.) بعد از مشورت به هانا زنگ زدم بهشون بعد از بوق آزاد اول تماسو وصل کردن بابام اعصبانی بود مامانم هم همین طور البته خشم بابام بیشتر بود. ب/ج ฿ اول بگو ببینم اون دختره کی بود؟ جیمین* براتون توضیح میدم البته یکم دیگه. ب/ج ฿ نه همین الان توضیح بده. جیمین* خوب اون دختر دوست دخترمه. من اومده بودم خونش چون شام نخورده بودم و اون برام شام بپزه. ب/ج ฿چرا پس تلفنو قطع کردیو جوابمو ندادی؟ جیمین* خوب شما اولین کسی هستین که رابطه ما رو فهمید حتی کمپانی هم این قضیه رو نمیدونه برای همین هول کردیم هم من هم دوست دخترم چون نمیخواستیم فعلا کسی از این ماجرا چیزی بفهمه تا ما از رابطمون مطمئن بشیم. بعد اعلام کنیم. م/ج§ خوب تو وقتی از رابطت مطمئن نیستی چرا میری خونه دختر مردم . حالا اینا رو ول کن گوشی رو بده به دوست دخترت تا باهاش صحبت کنم. جیمین* باش.
(اینجا جیمین هانا رو هم توی کادر دوربین جا میده و میره بغل دستش میشینه.) هانا- سلام من کیم هانا هستم دختر آقای کیم هانسو 22 سالمه. م/ج § سلام عزیزم خوشبختم خوب همینطور که از چهرت معلومه دختر معدب و مهربونی و البته خوشگلی هستی. هانا- ممنونم خانم پارک از ظاهر شما هم معلومه خانوم خیلی محترم و مهربونی هستید. ب/ج ฿ سلام دخترم هانا- سلام اقای پارک خوب هستین؟ ب/ج ฿ ممنونم . خوب ما چند تا سوال ازتون داریم که میخوایم بدونیم. جیمین* بابا جون بگین. م/ج§ خوب شما چند وقته با هم اشنا شدین. جیمین* خوب ما الان نزدیکه دو ماه که همو میشناسیم. م/ج § میتونم بپرسم چجوری اشنا شدین. هانا- خوب ما توی یه تبلیغ با هم اشنا شدیم. م/ج § خوب جیمین همین فردا بلند میشی با عروسم میاید اینجا باید عروسمو از نزدیک ببینم. جیمین* مامان نمیشه ما کار داریم نمیتونیم بیایم. م/ج § حرف اضافه نزن ببینم تو که یه ماه توی مرخصی هستی و کاری نداری. هانا هم همین طور اگه کار داشت باید این ساعت میخوابید نه اینکه مهمون دعوت کنه خونش تا براش غذا بپزه. جیمین* مامان تو همیشه مچمونو میگیری. خوب من مشکلی ندارم اگه هانا مشکلی نداشته باشه. هانا* خوب راستش منم برای فردا کاری ندارم و میتونیم بیایم. م/ج§ تا فردا منتظرتون هستیم خدافظ.
داستان از زبون هانا: بعد از اینکه تلفتو قطع کردیم یه نفس راحت کشیدیم که یهو یادم افتاد برای فردا با مامانم و بابام قرار دارم. هانا- جیمین بدبخت شدم از بس هول شده بودم یاد رفت فردا باید برم دیدن مامانم. جیمین* منم یه چیز بگم . هانا- بگو جیمین* اگه الان بریم اونجا مامانم میفهمه پای من اسیب دیده. هانا- چرا اینقد بدختیم؟! خوب من میتونم مامانم و یه کار کنم ولی پای تو رو نمیتونیم هیچ کار کنیم اگه هم با این پا بریم ممکنه مچمونو بگیرن
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خوب قسمت جدید داستان رو منتشر کردم منتظرم بررسی بشه
عالی بود اونی 😁😄😇
پارت بعد رو بزار 😚
منتظر پارت بعد هستیم 😊🤩
پارت بعد رو فردا بذار گناه دالم🥺💜🐥
تلاشمو میکنم چون تولد کوک حسابی خستم کرده
من نه ویریوس دارم نه یونیوب نه اینستا چون مامان بابام نمیذارن خیلی ناراحتم که برای کوکی کاری نکردم😢🐥🥺
اشکالی نداره همین که به یادش بودی خیلیه🤗
ممنونم💜🐥
مرسی که زود گذاشتی
ولی بازم
پارت بعد
پارت بعد
پارت مبعد
😐😂
مرسی که زود گذاشتی 🥺
لطفا پارت بعد رو زود بگذار 🥺 دلت میاد نگذاری 🥺❤
فکر کنم فهمیدی کیم مگه نه 😂🤔
باور کن از ترند کردن هشتگ تولد کوک فقط گردن درد و کمردردش برام مونده سعی میکنم تا فردا بنویسم
میسی 🥺
داستانت عالیییییی بود
لطفا پارت بعدی رو زودتر بزار
امروز داشتم واسه کوک تا همین الان هشتگ ترند میکردم کمر و گردن نموده برام تلاشمو میکنم تا هر چی زود تر نهایتا پس فردا میزارم