دختر جادویی 3 (اخرین قسمت )

سلام کیوتا یه چیزی ببینید شاید بخوام این داستان رو دیگه ننوییم یه نفر گفت که همون عسلیا باشن برای همین مجبورم داستان رو تو این قسمت تموم کنم

که یهو دیدیم ویل و کیل دارن میبل رو طوری جادو میکنن که نفهمه بعد دیدیم میبل پرت شد زمین و بیهوش شد وقتی به هوش اومد بیل گفت بچه ها ببخشید این دو نفر جوگیر شدن دیپر اگه میخوای جبران کنی

باید بیای از کل شهر معذرت خواهی کنی بیل قبوله در ابشار جاذبه همه رفتن روی صخره میبل گفت یه بلندگو بعد بلندگو اومد

میبل با بلندگو مردم شهر یه نفر یه کاری باهاتون داره همه از خانه هایشان امدند بیرون تا بیل دیدند ترسیدند داشتن فرار میکردن که میبل گفت بیل اومده یه چیزی بگه بیل من ...من اومدم از تمام کارهای گذشته ازتون معذرت خواهی کنم

مردم شهر پس برای جبران باید یه کاری برامون بکنی دیپر و میبل ببینید الان بیل برای جبران یه کاری اومده اینجا معذرت خواهی کنه

مردم شهر .. باشه بابا چیزی نخواستیم بعد میبل گفت من برای اخرین بار میتونم ارزوتونو براورده کنم همه منظورت از اخرین بار چیه میبل من میخوام هممون رو به زمان گذشته ببرم یعنی زمان اصلی ای که ما الان باید اونجا باشیم همه موافقیم

دیگه شب شده بود میبل هم خسته اخرین ارزو رو براورده کرد بعد به هن گفت فردا ساعت 9 صبح بیاین همینجا همه باشه

فردا صبح همه برگشتیم همون جا رفتیم میبل یه ورد طولانی گفت هر کدوممون از هم خداحافظی کردیم و رفتیم یجا وقتی رفتیم

وقتی رفتیم خونمون یعنی معما کده ی شک دیدیم عمو هامون منتظرمون بودن با گریه رفتیم بقلشون ( ببینید عمو فورد و عمو استن خیلی پیر بودن تو اون زمان حدود 90 سال داشتن) عمو ها 4 روز کجا رفته بودین داشتیم از نگرانی میمردیم

دوقولو ها داستانش طولانیه ولی خیلی خوشحالیم که دوباره پیشتونیم از این به بعد همه به خوبی و خوشی زندگی کردن

خب بچه ها دیگه این داستا تمامه برای داستان بعدی که درباره ابشار جاذبه هست اسم پیشنهاد کنید میخوام ببینم چه اسمی داستانم داشته باسه با تشکر از سایت تستچی