
ادامه بچه ها من یه رمان دیگه مینویسن تو روبیکا قسمت روبینو این آیدیمه سرچ کنین بالا میاد i_will_break_for_you لایک و کامنت فرامپش نشه شوکولات
صداهای گنگی اطرافم بلند شد: -هیس چقدر حرف میزنی تهیونگ نمیبینی خوابه! -آخه پسرم اینقدر قد کوتاه حتی از جیمینم کوتاه تره... -ته خفه شو... -بهت برنخوره قدت کوتاهه جیمین! یه خورده صدای زد و خورد اومد بعد خنده های جین هیونگ بعد حرف زدنش: -بالا سر ای بچه حرف نزنین بیدار میشه! دیگه چیزی مشنیدم. ----- با خیس شدن سینهام از خواب پریدم و با وحشت به جونگکوک که روم آب ریخته بود خیره شدم! جونگ کوک با لبخند خرگوشی لب زد: -بهتره بیدار شی! رو مبل خوابیده بودم و پسرا پشت اپن داشتن غذا میخوردن، بلند شدم ولی با دیدن لباسم که به تنم چسبیده ترسیده سریع به سمت اتاقم رفتم. تو آینه به هیکلم خیره شدم اه مورد شور دختر بودنمو ببرن با تقهای که به در خورد وحشت زده 'بلهای' گفتم.
که صدای یونگی هیونگ بلند شد: - تهوو چرا نیومدی عصرونه بخوری جین پنکیک درست کرده بود. -ا..الان میام لباسمو میخوام عوض کنم تند تند لباسمو عوض کردم بانداژ خیس شده دور سینمم کندم و یکی دیگه بستم. و سریع به سمت آشپزخونه رفتم. -تهیونگ فردا اجرا داریم بهتره شام سبک بخوریم! نشستم پشت صندلی که بقیه با لبخند نگام کردن... البته به جز یه ابوالهول! جیمین با اخم چنگالشو زد تو پنکیک و کرد تو دهنش با اخم رومو برگردوندم -نامجون چی داری میخونی؟ بهم نگاه کرد و گفت: -روانشناسی هست... بعد لب زد: -تهوو باید یه چیزی رو بهت بگم...
منتظر نگاش کردم که لب زد: - راستش تو عضوی هستی که خیلی ناگهانی وارد گروه شدی و فکر کنم هیت برات زیاد میاد بهتره... اروم لب زدم: -مهم نیست خیلی وقته یاد گرفتم به بعضی چیزا اهمیت ندم بقیه اعضا نگران به نظر میرسیدن اما جیمین پوزخندی زد و لب زد: - آرمیا هم تو رو نمیخوام -جیمین! کلافه ساکت شد و فقط به میز نگاه کرد! استرس فردا رو به اندازه کافی داشتم! *** دختری که میکاپم میکرد تقریبا هم قدم بود و نمیدونم چرا احساس میکردم مضطربه -حالت خوبه؟ دختره با من و من لب زد: -آره من خوبم!
-چیزی شده سویآ سویا به جیهوپ نگاه کرد و لب زد: -نه چیزی نشده و دوباره مشغول شد، منیجر ها اومدن و یه سری توضیحات رو دادن پی دی نیم که عین چسب دوقلو بهم چسبیده بود و این شک جیمینو دو برابر میکرد... -سو...تهوو -بله عمو با نگرانی لب زد: -مراقب خودت باش! سری تکون دادم و عمو رفت کار منو تو اجرا یکم سخت بود این اولین اجرایی بود که قبل از موزیک ویدیو قرار بود پخش شه چون من خواسته بودم. رو حلقه میلهای نشستم اگه از اینجا بیوفتم
رو استیج میمیرم حلقه اروم اروم پایین رفت و منم شروع به خوندن کردم و بعد با پشت زانوهام خودمو رو میله نگه داشتم و برعکس شدم حالا چهره تمام تماشاچی ها جلوی روم بود حالا که حلقه میلهای نزدیک استیج بود یه پشتک زدم و کنار پسرا شروع به رقصیدن کردم و خوندن... وقتی اجرا تموم شد با نقس نفس خیره اون جمعیتی بودم که تشویق میکردن که صداشون استیج رو برداشته بود. تو پشت صحنه نفس نفس میزدم که یهو یکی محکم پرید تو بغلم با تعجب خیره بودم به موهای خرمایی رنگش: -مونگولللللل بالاخره به آرزوت رسیدی عوضی! پسرا با تعجب نگاه ههرا میکردم که ههرا با خنده ازم جدا شد و بعد برگشت سمت پسرا بعد گفت: -عرررررررررر شما اینجا بودید! یکی محکم کوبیدم رو پیشونیم که خنده اعضا بلند شد ههرا خجالت زده نگاهی به همه انداخت بعد نیشگونی از بازوم گرفت با صدای مسخره جیمین سرمو بلند کردم که با پوزخند لب زد: -هه مکنه کوچولو جای دوست دخترت اینجا نیست! صدای ههرا بلند شد: -منو تهوو فقط دوستیم اصلا اون نمیتونه پارتنر من باشه! جیهوپ: -چرا میدونستم ههرا در لحظه هر چی از دهنش دربیاد میگه و الانم... -چون من همجنسگرام! پسرا هنگ کرده به ههرا خیره شدن و من لب زدم: -حالا بیخیال بعد رو به ههرا لب زدم: -تو اینجا چیکار میکنی؟
لایک و کامنتت کو شوکلاتم😁
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چهار ماه پیش گفتی میزاری پس چرا نمیزاری خیلی نگرانت شدم☺💕
خدایی کجایی حداقل از خودت خبر بده رمان وه هیچی
۲ هفته پیش گفتی میزاری چرا نذاشتی
اجی پارت بعد و گذاشتی؟
بسی عالی
تنکس
عالی بود پارت هارو زود تر بزار
اجی میشی؟
اری چرا که نه:)
میزارم حتما امشب اپ میکنم
تا منتشر شه
عررررر عالیییی اما خیلی دیر به دیر میذاری🤧
کار زیاد دارم
آقا انقدر منو تو خماری نزار پارت ها رو زود به زوذد بزار
😂😂باش
خراب اسمتم
\(^_^)/
خیلی داستانت قشنگه
ممنون امروز آپ میکنم
دو روز دیگه منتشر شه:)