
خب اینم پارت جدید. برید بخونیدش. امیدوارم دوسش داشته باشین. 💚
جونم کوک دوباره من و برد رستوران. ولی این دفعه نوبت منه که براش حساب کنم. +بازم اومدیم رستوران؟ من هنوز برات جبران نکردم. این دفعه رو من حساب میکنم باشه؟ _باشه. از ماشین پیاده شدیم و رفتیم داخل رستوران. سر یه چیز نشستیم و قبل از اینکه اون به گارسون بگه بیاد من گارسون رو صدا زدم. + اِ..... ببخشید... میشه لطفا من و رو بیارین. خب از اون جایی که خجالتی بودم سری سرم رو انداختن پایین تا گارسون بیاد. جونگ کوک شروع مرد به خندیدن. _وقتی خجالت میکشی خیلی باحال میشی. +خب خجالت میکشم..... همینطوری که سرم پایین بود گفتم. گارسون اومد و منو رو گذاشت رو میز. سری سرم رو بلند کردم و منو رو سمت خودم کشیدم. +یه چاپجائه ... اممم... و.... یه دوکبوکی لطفا. و من و رو به گارسون دادم.
گارسون که رفت تو چشمام نگاه کرد. لباش رو از هم جدا کرد تا حرف بزنه یه لحظه احساسی شدم فک کردم میخواد بگه از من خوشش میاد ولی گفت_سوجو میخوری؟ +اممم.... راستش من تاحالا سوجو نخوردم چون رابطه خوبی به چیزای اینطوری ندارم ولی نمیتونم بگم بدم میاد چون یه بار امتحان کردنش اشکال نداره مگه نه؟ _هوم پس سوجو هم.... +ببخشید اقا میشه بیایین لطفا. ~بفرمایید... چیز دیگه ای هم میخواید؟ +بله لطف کنین واسمون سوجو هم بیارین. ~چشم. بعد یه لبخند ریز زدم و به جونگ کوک نگاه کردم. +عه خوب شد یادم اومد.... میشه شمارت رو بدی باهات در ارتباط باشم؟ _باشه بزن.......... شمارش رو سیو کردم و اونم شمارم رو سیو کرد.
بلاخره غذامونو اوردن. +خب بخوریم. _اهوم. تقریبا غذامون تموم شدن بود که جونگ کوک سوجو رو باز کرد و برا دوتامون ریخت. _کم میریزم یکم بخور اگر خوشت اومد بازم بخور. +باشه. لیوان رو سمت لبم اوردم. یه قلوپ خوردم . تلخ بود خیلی زیاد. +تلخههه..... _اگر بخوری عادت میکنی... یکم دیگه بخور. ایندفعه بیشتر خوردم. داشتم بهش عادت میکردم. + هممممم... خوشمزس.... بازم بریز میخوام. _دیذی گفتم خوشت میاد. بازم ریخت و دوتامون با هم خوردیم. ساعت ۱بود و رستوران کم کم داشت بسته میشد. راستش سوجو خیلی خوردیم. فک کنم مست شدم. ولی برام عجیب بود چرا جونگ کوک مست نشد. خب شاید واسه اینه که انقدر خورده که دیگه عادت کرده و مست نشده.
_سون جونگ من میرم حساب میکنم همینجا بمون. +باشه. دیدم خیلی لفتش داد رفتم سمت در رستوران و رفتم بیرون. ماشین اون سمت خیابون پارک شده بود پس تلو تلو خوردم و از رستوران اومدم بیرون. یکم وایسادم چون خیلی خوابم میومد و انقدر مست بودم که چشمام باز نمیشد. داشتم میوفتادم ولی به زور خودم رو نگه داشتم. یکی از پاهام رو جلو گذاشتم تا به سمت خیابون برم. چند دقیقه قبل از زبون جونگ کوک. سون جونگ انقدر مست بود که یادش رفت حساب کنه پس من رفتم که حساب کنم. وقتی حساب کردم و برگشتم سر میمون دیدم سون جونگ نیست. چرا بهش گفتم اینجا بمونه تنهایی. باید بهش میگفتم همراه خودم بیاد. واییی خدایا من چقدر بی عرضم. اون ور تر میمون گشتم ندیدمش. گفتم شاید رفته بیرون از رستوران.
در رستوران رو باز کردم. دیدم داره با تلو تلو از خیابون رد میشه. هنوز به وسط خیابون نرسیده بود. ولی داشت ماشین میومد. _سون جونگگگگگ..... سری دویدم سمتش. محکم بغلش کردم و کشیدمش به سمت خودم و پیاده رو. از زبون سون جونگ دیدم یکی داره صدام میکنه. صدای جونگ کوک بود. ماشین داشت میومد سمتم. نورش تو چشمم بود و هی داشت بوق میزد. یهو دیدم جونگ کوک محکم بغلم کرد و من و کشید سمت خودش. _چرا بدون اینکه بهم بگی رفتی سمت خیابون؟ خودت که میدونی مستی داری میوفتی. چرا بدون من رفتی. میدونی چقدر نگرانت شدم؟ اشک از چشماش ریخت. نمیذاشت از بغلش بیام بیرون. خودمم نمیخواستم. قلبم داشت تند تند میزد و هیچی جز صدای قلبم و جونگ کوک نمیشنیدم. خیلی خوابم میومد و چشمام درست باز نمیشد. روم نشد نگاهش کنم. پس سرم رو توی سینش مخفی کردم و شروع کردم به گریه کردن.
خب اینم پارت چهارم. میدونم بد جایی تموم کردم. ولی امیدوارم دوسش داشته باشین. لایک و کامنت یادتون نره. اگر دوست داشتین حتما تو کامنتا بگین ادامه بدم. دوستون دارم بوس بوس خدافس. 🥺✨🍻❤️💋
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود😍❤💗💕👌
ممنون💚