اینم از پارت ۱۶هم .😊💛
... دخترا شروع کردن به چیدن نقشه برای نزدیک کردن میونگ و جیمین به همدیگه . اونا نصف شبا دور یه میز گرد میشستن و ایده هاشونو مینوشتن و بالاخره طرح نقششون تموم شد . *** صبح زود یک روز افتابی ، دخترا با ذوق و شوق رفتن سمت میونگ و بهش گفتن = میونگ ، سریع اون لباس شیکه که پریروز خریدیم رو بپوش که میخوایم به یه رستوران برای صبحونه بریم 😍 . میونگ هم سریع پوشید . از اونور نگوت هم به جیمین زنگ زد و گفت = جیمین میتونی با ما بیای رستوران واسه صبحونه ؟ جیمین برای اینکه دخترا رو ناامید نکنه قبول کرد و گفت = پس تیان هم میاد ! نگوت هم قبول کرد و قطع کرد . ...
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
مرسیییییی از همتون که داستان دو سال پیشمو خوندین 🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰 پارت ۱۷ رو نتونستم بذارم چون خیلی عجله ای تستچی رو ترک کردم ... اما مطمئنم خودتون فهمیدید که چی میشه و اتفاقا چه خوب که آخرشو برای خودتون تصور گردین.... مرسی از وجودتون مهربونا 😊😊😊😊
عالی❤️❤️❤️❤️
💚💚💚