لحظه های عاشقانه جونگ کوک پارت ۱

صبح بود داشت نم نم بارون میامد از تختم بلند شدم و رفتم توی حال که صبحونه بخورم ، ساعت و دیدم دیرم شده بود و سریع فرم دانشگاهی مو پوشیدم صبحانه خوردم و با دوچرخه ی مشکی و براقم رفتم دانشگاه،،،،،، وقتی رسیدم دیدم که اعضای بلک پینک هم توی این دانشگاه هستنو اعضای بی تی اس هم مینطور (توجه:دانشگاه بازیگری نه دانشگاهی که توش درس بخونیم ولی من توی اون رشته ی بازیگری بودم بهم فرم دادن نه که فرم دانشگاه بلکه فرم مجلسی یعنی ایقدر خوشکل شده بودم)

وقتی رسیدم ، یک دفعه دیدم که بلک پینک توی حیاط داشتن همه ی بچه را طرفدار خودشون میکردن و دیدم که اعضای بی تی اس توی اون حیاطی هستن که پیش دخترا دارن عکس میگرین یکدفعه دیدم کسی من با دهن من و کشوند توی دستشویی مردانه دیدم جونگ کوک بود گفت :😔میتونم من بیام توی کلاس شما گفتم چرا گفت چون من توی اون کلاسی هستم که کلی دختر هست یک زنگ هم نشده بود که من ارامش داشته باشم،،،

(چونکه من اونجا مبصر بودم واسه ی همین که فقط من میتونم بچه هایی که اونور کلاس یعنی جلوی کلاس ما هست را بیارم ولی بگم خداشانسی که بی تس اس جلوی کلاس ما هست )من گفتم باشه فقدر بزار من برم توی حیاط خودمن که از خانم اجازه بگیرم جونگ کوک نفس راحتی کشید و رفت بیرون منم نفس عمیقی کشیدم اما مونده بو دم چرا هی هی نفس نفس میکشدیم و رفتم سریع بیرون،،،،

،؟،،،،،،،،،،،،،،،،،َََََََََََََََََََََََََََََََََََ،،،،،،،،،،،ببخشید دوستان این داستان هر صفحش زیاد بود واسه ی همین من داستان بعدی را براتون بزاریم فالو کنین که بهتون خبر بده که این فردی که شما فالو کردین تست جدید گزاشته،،،،،،،

بکوپ اون لایک و دیگه کلافه شدمممممم اوففففففف😣😣😣😢

خب خدانگهدار شما تا داستان لحظه های عاشقانه جونگ کوک پارت ۲ با باران و bts وblackpink هستیم 😊😊😊 فعلاااااااااا☺😇😇😇😇😇