
سیلام علیک😀چه عکس این پارت کت گوگولیهههه کم کم دیگه دارم عاشقش میشم از کراش رده😂😂
ادرین تو دلش: باید یه جوری هم قانعش کنم هم تهدید که دیگه درو بر زندگی من نباشه گفتم ببین لیزا میدونم منو دوست داری ولی چیییی مرینتتت تو اینجا چیکار میکنیییی؟؟؟😨😨😨 مرینت:با حال بد رفتم بالای میزشون ادرین گفت من اینجا چیکار میکنم ولی از بغض سنگین حتی نمیتونستم جواب بدم یه نگاه به ادرین انداختم بعد به اون دختره نگا کردم و دوباره نگاه به ادرین کردم و از اونجا رفتم صدای ادرینو میشنیدم که میگفت مرینت وایسا ولی توجه نمیکردم اشکام بی اختیار میومدن از اون کافه خارج شدم بارون گرفته بود اسمونم به خاطر من ناراحت بود رفتم سمت ماشینم سوارش شدم و حرکت کردم.....ادرین:مرینتتتتت وایساااا از سر میز بلند شدمو دوییدم سمت مرینت ولی سوار ماشینش شدو رفت بارون گرفته بود منم سوار ماشینم شدم افتادم دنبالش هر چی بوق میزدم واینمیساد
مرینت:از زور اشک چشمام باز نمیشد دستمو گذاشتم رو دهنم و اون لحظه رو(تو کافه) به یاد اوردم و اشکام بیشتر شد 😭😭یه نفر بوق میزد نگا که کردم دیدم ادرینه محلش نذاشتم و رفتم سمت خونه.......(رسیدن خونه)مرینت:ماشینو همون جلو خونه ول کردم و رفتم تو ادرین:مرینت رفت تو خونه سوئیچ ماشینو دادم نگهبان دم در گفتم ماشینا رو ببر تو پارکینگ و رفتم دنبال مرینت گفتم مرینت وایسا مرینت:ادرین گفت وایسا ولی محل نذاشتنم رفتم تو اتاقم و درو قفل کردم ادرین:مرینت رفت تو اتاق دوییدم سمتش ولی تا من رسیدم درو قفل کرد با دستم در زدم و گفتم مرینت قضیه اونجوری نیس که تو فکر میکنی خواهش میکنم درو باز کن بزار برات توضیح بدم
مرینت:درو قفل کردم و همون جا پشت در رو زانو هام افتادم زمین و دو تا دستامو گذاشتم زمینو گریه کردم😭😭😭 چراااا مننننن؟؟؟؟؟ از ادرین توقع نداشتم پشتمو خالی کنه😭😭شنیدم ادرین گفت مرینت قضیه اونجوری نیس که تو فکر میکنی خواهش میکنم درو باز کن بزار برات توضیح بدم...ادرین:به مرینت گفتم درو باز کنه ولی نکرد صدای گریه هاشو حق حقاش میومد من باهاش چیکار کردم😭😭یادم افتاد پنجره اتاقمون قفل نیس رفتم تو حیاط پشتی تبدیل به کت نوار شدم و از پنجره اتاقمون رفتم تو مرینتو دیدم که افتاده بود رو زمینو داشت گریه میکرد چون موهاش اومده بود تو صورتش منو نمیدید
کت:رفتم جلو موهاشو زدم کنار سرشو اوردم بالا گونه هاش چشماش صورتش از گریه کاملا خیس بود مرینت: دیدم یکی موهامو زد کنار سرمو بردم بالا دیدم ادرینه به حالت کت نوار اومده بود ازش دور شدم و گفتم به من دست نزن نامرد😭چطور تونستی این کارو باهام بکنی بهم میگفتی دوست داری با یکی دیگه باشی خودم از زندگیت میرفتم چرا اینجوری اتیشم میزنی😭😭😭😭کت:دیگه هیچ وقت این حرفو نزن قضیه اونجوری نیس که تو دیدی خواهش میکنم به حرفام گوش کن مرینت:من فقط همین چیزیو که با چشمام دیدم باور میکنم😭😭 و به در تیکیه دادم و سرمو گذاشتم رو زانو هامو گریه کردم(همین جوری که سرش پایینه داره حرف میزنه)من دوسال تو جهنم زندگی کردم فقط به خاطر تو ، به خاطر تو از زندگی خودم گذشتم😭😭
کت:رفتم کنارش نشستم خودمم اشکام داشت در میومد گفتم به نظرت منی که به خاطر عشقم نسبت به تو چند بار جون خودمو به خطر انداختم ، به خاطر غم از دست دادنت خودکشی کردم ، به خاطر این که از تو مواظبت کنم خطرو به جون میخریدم میتونم ازت به همین اسونی بگذرم مرینتت به نظرت میتونمممم؟؟؟؟؟😭😭😭😭 مرینت:سرمو اوردم بالا و نگاش کردم و گفتم منم از همینش دارم اتیش میگیرم😭
کت:چون قضیه اون جوری نیس که فک میکنی مرینت:.......(سکوت و هق هق گریه) کت:یکم اون خاطراتی که با هم داشتیمو به یاد بیار بعدا تصمیم بگیر که من میتونم بهت خیانت کنم یا نه مرینت: ادرین که گفت خاطراتمونو به یاد بیار تمام روزایی که با هم بودیم یادم اومد قرارای شبانه مرینت و کت نوار، خونه خودمون موقع دادگاه، تو کلبه، تو تاب، شب عروسی، موقعی که من گشنم میشد و............همش یادم اومد اشکامو پاک کردم و گفتم گوش میکنم
کت:مرینت گفت گوش میکنم گفتم سه سال پیش وقتی من تازه اومده بودم لندن حالم خیلی خراب بود تا چند ماه همینجوری بودم بعد فهمیدم نمیتونم اینجوری زندگی کنم تصمیم گرفتم تو همون دانشگاهی که فیلیکس درس میخونه منم درس بخونم چون رشته مون مثله هم بود تو اون دانشگاه ثبت نام کردم ولی هنوز که هنوز حالم بد بود همین دختره لیزا هم همکلاسیم بود تو اون موقع هایی که من حالم بد بود میومد دلداریم میداد منم فقط در همین حد بهش گفتم که یه دختریو دوست داشتم که ولم کرده رفته با یکی دیگه همین نمیدونم چی شد فک کرد من عاشقشم ولی در صورتی که من هیچ نگاه عاشقانه یا حرکت عاشقانه یا حتی یه کادو هم بهش نداده بودم تا همین دو ماه پیش که فهمید من برگشتم هی میومد دم در خونمون میگفت دوسم داره و این حرفا منم بهش میگفتم تورو دوست دارم(منظورش مرینته) ولی گوشش بدهکار نبود تا امشب، امشب میخواستم تهدیدش کنم یه پولی هم بهش بدم که بره همین کل قضیه همین بود
مرینت:چرا اینارو همون دو ماه پیش بهم نگفتی؟ کت:چون میترسیدم ولم کنی بری من یه بار ازت دور موندم نابود شدم دیگه نمیخواستم تو اون حالت قرار بگیرم فقط به خاطر همین بهت نمیگفتم میترسیدم از دستت بدم مرینت:از کجا باید بدونم حرفات راسته؟؟ کت:فیلیکس هم باهامون تو کلاس بود میتونی ازش بپرسی مرینت: بلند شدم کتم با من بلند شد اومد جلو دستمو گرفت کت:بلند شد منم بلند شدم دستشو گرفتم با ناراحتی گفتم الان میخوای ترکم کنی ؟؟ مرینت:نه کت:بغلش کردم و گفتم ممنونم که بخشیدیم مرینت:من نگفتم بخشیدمت فقط گفتم ولت نمیکنم باید فک کنم ببینم میتونم ببخشمت یا نه تا صبح بهم وقت بده کت:از بغلش در اومدم و گفتم باشه😞
یه سری هم به لیزا بزنیم:با ادرین داشتیم حرف میزدیم که دیدم زنش اومد اونا بلند شدن رفتن منم بلند شدم رفتم تو ماشینم و به خواهرم زنگ زدم کِیتس(اسم خواهرش):چی شد لیزا تونستی ازش باج بگیری؟ لیزا:نه بابا تا میخواستم سر صحبتو باز کنم زنش اومد نتونستم بهش بگم پول بهم بده تا از زندگیت برم کِیتس:اههههه خب این یکی هم هیچی شمارتو ادرین داره؟؟؟ لیزا:اره کِیتس:خب شمارتو عوض کن خط قبلیتم نابودش کن دیگه ادرین خطری شده دیگه نباید بری سمتش لیزا:باشه.... (همون طور که فهمیدین لیزا باج گیر هست😂)
ناظر عزیز لطفا منتشرش کن🌷🌷🌷
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
تازه میفهمم چقدر طول میکشه تا داستان بیاد یه داستان نوشتم نمیاد
سلام من عاشق داستاناتم و خیلی دوست دارم😘به نظر من تو بهترین نویسنده ای باید داستان نتو چاپ کرد❤️😍😍😍به من این افتخار رو میدی میای دستان منو میخونی و نظر میدی خواهش میکنم این افتخار رو بهم بده🙏🥺😍😍❤️
باشه عزیزم😘
سلام اجی دریا هستم و دوست دارم اجیم شی ممنون منم دارم داستان میسازم در حا برسیه اومد بهش سر بزنین ممنون
باشه اجیم باش😘
چرا پارت 3 قدرت عشق رفته ؟؟؟؟
یکی گزارش کرده😭😭😭😭😭😭
نه کسی گزارش نکرده بود نمیدونم چی شده بود پروفایلش نمیومد منم حذفش کردم دوباره گذاشتمش
میشه تا جاییکه میتونی بیشتر بنویسی مثلا پارت ۷۰ یا ۸۰ یا شایدم پیشتر 🤔😍🤤😂
هر چی بیشتر بنویسی بهتر میشه 😊
تا هر جایی که میتونی بیشتر بنویس پیلیز 🥺❤
👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻
باشه😂
مرسی 😐😂
وای خدا آخیش از شر اینم راحت شدیم هوف ☺😂
منم یه داستان ساختم در حال بررسیه وقتی اومد بهش سر بزنین و تو نظرا بگین خوب بود و ادامه بدم یا نه
داستانو یکم هیجانیش کن مثلا مرینت آدرینو ول میکنه بعد دوباره یه چیزایی میشه و به هم میرسن هیجانیش کن
ناظر جان خودت بزار پارت بعدی
عالییی پارت بعدی😍😍😍