به نام خدا. پیش به سوی داستان
اون شب با هم به شهربازی رفته بودند و کلی خوش گذرونده بودند. صبح که از خواب بیدار شدند یک نفر دنیا رو ترک کرده بود. و اون چوی یون هو بود. هوسوک تمام تلاششو کرد تا حواس هیونا رو پرت کنه. به کمپانی بردش و با اونجا بیشتر اشناش کرد. در کنار پسرا وقت گذروندند و خوشحال بودند.
شب بود. پسرا و هیونا همگی توی اتاق استراحت بنگتن بودند و کارکن ها شام رو براشون روی میز گذاشته بودند. همگی دور میز جمع شدند و نشستند. هرکس بسته های غذای رو به روی خودشو باز کرد . چاپستیک هاشو برداشت و مشغول خوردن شد. هیونا از همه تند تر و با اشتها تر غذا میخورد که باعث شد توجه همه رو به خودش جلب کنه. جین که رو به روش نشسته بود محکم زد روی میز که باعث شد هیونا با دهن پر و چشمای گرد شده بهش نگاه کنه. با همون دهن پر گفت : چیه ؟ " خنده ی همه ی اعضا بلند شد که باعث شد هیونا با تعجب بهشون نگاه کنه. جونگ کوک در حالی که بلند میخندید گفت : خیلی خوب بود. تهیونگ با خنده و اشاره انگشتش بهش گفت : وای. خیلی کیوت گفتی. یه بار دیگه بگو. " هیونا غذای توی دهنشو قورت داد و خیلی جدی گفت : چیه. " تهیونگ قیافه ناامیدی به خودش گرفت و گفت : دیگه اونقدر کیوت نشد. جین یه بار دیگه دستشو روی میز کوبید و گفت : یااا. این چه طرز خوردنه. اینطوری که تو میخوری بیا منم بخور. یونگی : یه طوری میخوری انگار تو هفت ساعت تمرین کردی. " هیونا خندید و گفت : ...
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
77 لایک
عالییی اجی💜💙
مرسییی اجی🤩❤
خوشحالم خوشت اومده اجی🤩❤
من عاشق داستانات هستم معلومه خوشم میاد 🤩❤
عاجی جان کی پارت بعد میاد 😩
فسیل چه عرض کنم فسیلمم نمونده 😐💔
یااا اجی. دیگه اینقدر نشد. تو بررسیه😂💜🤝🏻
عاجوووووو
مگ نمیدونی من صبر ندارم؟؟؟
اصن نمخام رستگار شم😂
پ پارت بعد کووووو
ی هفته گذشتا
اجییی😂💜
گزاشتم تو بررسیه. امروز فردا میاد🤝🏻💜
اجی پشمای نداشتم😶پشماامممممممممممممممممممممممممممممممم🤯آقا من اومدم کتاب بخونم😶وقتی تموم شد کتاب رو گزاشتم رو میز😶سرم رو بالا آوردم😐میدونی چی دیدم(´༎ຶ ͜ʖ ༎ຶ `)♡سقف😐آجی بالای سر ما سقف هسಥ‿ಥ
ಠ________________ಠ
یعنی پشمای نداشتم ریخت😐
وایی اجییی🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
خوب بلدی بخندونی🤣🤣
وااااای بگو هوسوک نمردههههه
بعدم بگو که پارت بعدو زودتر میذاری لطفا
پارت بعدو که میزارم به زودی زود💜💜
آجیییییی🌚(الان میگی باز این اومد) 😐میخوام یه تک پارتی بنویسیم🙂ولی نمیدونم شاد باشه یا غمگین🤷♀️به نظر آجی جونم شاد باشه یا غمگین 😀
😂💜 خوب کردی اومدی اجی.
اا . تازگیا بیشتر تک پارتی ها غمگین شدن اجی تو شاد بنویس🤩 دوست دارم زودتر بخونمش🤗💜
خیلی خیلی عالی بود 💜
مرسی که وقت میذاری و اینقدر خوب مینویسی
خواهشاً طولانی باشه چون داستانت بدون اغراق فوق العاده است
فایتینگ 💜❤️
مرسیی اجی جونم. خوشحالم خوشت اومده🤗💜❤💚
باشه چشم😃🙂🙃💙
آجی قلبونت برم تورو خوداااا ببشتر از ۳۰ پارت بنویسی تو ننویسی من چه گلی تو سرم بگیرم 🥺
خدا نکنه اجی جونم . من سعیمو میکنم 🥺💜
دوست دارم مهربونم 😊
اجی یادونسنگ یعنی چی؟!
یعنی خواهر کوچک تر اجی جون 🤗💜❤
ولی هزار درصد اون پسر چوی یون هو بود
=/
یسس🤝🏻💜