خب اینم پارت بعدی😄
[از دید یونگی]سوفیا هنوز جوابی بهم نداده و من نگرانم که قبول نکنه،چون اگه قبول نکنه تمام رفیق هام دستم میندازن و اذیتم میکنن.داشتم توی حیاط راه میرفتم و منتظر جونگ کوک بودم که دیدم سوفیا داره میدوه به سمتم.وقتی رسید جلوم نفس نفس میزد و نمیتونست درست حرف بزنه:سوفیا حالت خوبه؟بعد از کنار کوله پشتیم بطری آبم رو برداشتم و بهش دادم.یکم خورد و حالش جا اومد و شروع کرد به حرف زدن:قبول میکنم.یونگی:چیو؟سوفیا:مهمونی دیگه و اینکه بهم ساعتی که باید اونجا باشم و مکانش رو برام بفرست.یونگی:ساعتش رو بهت میگم ولی مکانش رو خودم میام دنبالت،فقط یادت باشه که لباست شیک و مجلسی باشه و خیلی هم باز نباشه.سوفیا:هی باز بودن لباس من به تو ربطی نداره،تو که واقعا دوست پسرم نیستی.یونگی:خیله خب باشه،حالا هم بیا برسونمت.سوفیا:نه میخوام پیاده برم چون میخوام برم پیش لینو و لارا.یونگی:اوکی فقط مراقب خودت باش.سوفیا:باشه
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
23 لایک
واییییی خدا این داستان عالیه و اینکه الان ۱۳ تا نظر داری ترو خدا پارت بعدی رو بزار
ممنون
یه سوال چه جوری اینا به ذهنت می رسه من هر کاری میکنم هی چیز های منحرفانه میاد تو مغزم🤣🤣
راستی منم دوازده سالمه🤗
خیله خب باید برم پارت بعدی رو بنویسم
من اینایی که میزارم رو خیلی راحت مینویسم.چون فیک و وانشات زیاد خوندم😂
پارت بعد لطفا💓💜
نظراااااااات
عاایییی
منتظر پارت بعدی هستم😍😍
عالی بود👏👏👏
عالی بود ولی یکم بیشتر بنویس
عالللللللللییییی بود حتما ادامه بده خیلی خوب مینویسی
حتما چاگی
عاااااالییی بود
اجی میشی؟؟؟؟
مرسی
حتما
اسمم نگار
دوازده سالمه
تولدم ۹ بهمنه
تک فرزندم ولی یه برادر توراهی دارم که پنج ماه و نیمشه و اسمش هم آریاست
کیپاپ
بایسام توی استری کیدز
اصلیم آی.ان
رکرم لینو
بایسام توی اکسو
اصلیم بکهیون
رکرم چن
بایسام توی بلک پینک
اصلیم رزی
رکرم جیسو
بایس رکرم توی بی تی اس یونگیه
و بایس اصلیم تهیونگ