
من اومدممممممم😂 نیهاهااا
برگشتم ک ببینم پشت سرم چیه و با کوک مواجه شدم.-اونجا مال پدرم بود.میخوای ببینیش برو.شاید خوشت اومد.در اتاق رو باز کردم و با چیزی ک دیدم پاهام شل شد.کل دیوارای اتاق یا بهتره بگم سالن رو کتابخونه ی خیلی بزرگی گرفته بود.چه کتابای کم یاب و نادری توی قفسه ها ی کتابخونه بود.عین دیوونه ها تند تند اسم کتابارو میخوندم و بلند بلند میخندیدم.یه عالمه کتاب اینجا بود.-مثل اینکه تحقیقاتم درست بودن.+راجب چی تحقیق کرده بودی؟-راجب تو.من ک نمیام بدون داشتن هیچ اطلاعاتی نمیرم یکیو کروگان بگیرم.+ک چقدرم اطلاعاتت درست بودن.-اون تنها اشتباهم بود.ولی میدونستم خیلی کتاب دوص داری.بخاطر همین حدس میزدم از اینجا خوشت بیاد.
-خوشم بیاد؟اینجا معرکس من ک از اینجا تکون نمیخورم.-باش مال خودته.+چی؟-گفتم مال تو.+داری الکی میگی دیگه؟-ن.جدی دارم حرف میزنم.چشمام از حدقه در اومده بودن.اون مثل اینکه ارزش این کتابخونه رو نمیدونست.+میدونستی این کتابا چون هم قدیمین هم نادر میتونی بفروشیشون و پول خوبی به جیب بزنی؟-آره.ولی پول اینا یک هزارم پولی ک من دارم نیس.پس برام بی ارزشن.بخاطر همین میگم اینجا مال تو.+وایسا ببینم،مگه من گروگانت نیستم؟آخه کی با گروگانش اینجوری رفتار میکنه؟[از دید کوک]اگه بفهمه یه حسی بهش دارم بدبخت میشم.-تو اگه یه چیزیت بشه اون موقع ووجین نمیاد دنبالت.من میشناسمش.+ولی فک نکنم بیاد دنبالم.
[روز بعد]از خواب بیدار شدم.یادم نمیاد دیشب بعد از اینمه از کتابخونه بیرون اومدیم چیشد.چرا یادم نمیاد؟نمیدونم،مهم نیس.بلند شدم موهامو بالا دم اسبی جمع کردم و رفتم صورتمو بشورم.صورتمو شستم و رفتم سراغ کمدم.در کم رو باز کردم و یکی از لباس هارو بیرون کشیدم و پوشیدم.از اتاقم بیرون اومدم ک بوی پنکیک کاکائویی توی بینیم پیچید.اول رفتم سمت کتابهونه یه کتاب برداشتم بعد هم بدو بدو رفتم توی آشپزخونه.
یادم نمیاد تا کجا نوشتممممم
یک هفتس سمت تستچی هم نیومدمممممممممممم یادم نمیاد حتی چی نوشتمممممممم
بلی پس مجبورم وایسم تا این تست منتشر بشه بعد بفهمم تا کجا چی نوشتممممممم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییییی بود