سلام... راستش تا حالا داستان میراکلسی ننوشتم نمیدونم خوب میشه یا نه... اگه بد بود به بزرگی خودتون ببخشید 😁 گفتم حالا بنویسم ببینم چی میشه 😊
(مرینت)
از استرس زیاد طول و عرض اتاق رو متر می کردم،،
کلافه و عصبی رو صندلی نشستم و سرم و رو میز گذاشتم.
تیکی مثل همیشه پرسید: مرینت... چرا اینجوری میکنی مگه چه اتفاقی افتاده؟
مثل یه اتشفشان انفجار شدم رو به تیکی طلبکار گفتم: چی شده هااااا..... مگه نمیدونی اون لایلا... اون دختر باعث شد که امروز جلوی همه مزهکه بشممم..
تیکی با آرامش همیشگیش گفت: مری... با حرص خوردن که چیزی درست نمیشه فقط اعصاب خودت و خورد میکنی،،
نفسه حبس شده ام بیرون دادم و سرم و به نشونه مثبت تکون دادم:اوهوم..حق با تویه..باید به خودم مسلط باشم..
لبخندی به تیکی زدم و سرش نوازش کردم:ممنون تیکی...مثل همیشه بهم آرامش میدی،،
اونم خنده ای کرد و حرفی نزد
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
43 لایک
عااااالی بود 😍ولی من چون طرفدار تالون و پنی هستم اون داستانتو بیشتر دوست داشتم ولی این هم بی نظیر بود
عالییی بود ادامه ش بده😘😍
عالی اجی
تروخدا جون من ادامش بده
عالی
مرسی 💖ممنون 😍
عااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااالی ولی ای کاش اینطوری نمیکردی آخه من آدم استرسی هستم اینطوری شک میگیرم
خب گفتم اگه اینجوری باشه با بقیه داستانا فرق می کنه عزیزم 😊💓 پارت بعد نوشتم نگران نباش ☺️
خیلی قشنگه😘😘😘❤اینم دوست دارماا ولی بیشتر عاشق داستانی هستم که راجب پنی و تالون داری مینویسییی😍❤هرچند دقیقه یک بار میام ببینم پارت جدیدشو گذاشتی یا نه😂💖ولی اینم عالی بودد
مرسی عزیزم که همیشه هستی 💖💖اره خودمم اون و بیشتر دوست دارم هر چی باشه تالون و پنی و بیشتر دوست دارم 💕
هر پارت تقریبا بعد از ۱ روز نیم منتشر میشه برای اینکه اذیت نشی گفتم 😊😊
خیلی خیلی خوب بود هر چی تا به حال از داستانات خوندم عالی بود و اینم محشر بود ♥♥♥♥♥😘😘👌
مرسی نظر لطفته 💕خوشحالم دوسشون داری 👍😊
خیلی خیلی خیلی خیلی قشنگ بود😍
مرســی عزیزم 💖💖