10 اسلاید صحیح/غلط توسط: لیدی 🖤 انتشار: 3 سال پیش 518 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
برید لذت ببرید و خیلییی ممنونم از کسایی که منو حمایت میکنن و تشویقم میکنن😊😊❤
تام و سابین : خدانگهدارتون ما دیگه برمیگردیم به عمارت خودمون 🙂 🧡🖤: نهههههههههه همه : 😳😳😳 🖤: ام .ا.ا یعنی چرا میخواید برید بیشتر میموندید 😁 سابین : نه دیگه فعلا امیلی: باشه عزیزم خدافظ (و مرینت اینا رفتند راستی بگم ماریتا و مرینت هنوز هیچ علاقه ای به آدرین و آدریا ندارن😈) ❤: آخیش بالاخره صلح شد ( الان رسیدن به عمارتشون و مرینت و ماریتا الان تو اتاقشونن) 💜: آره راحت شدیم ☺ تام : پرنسس ها بیاید شام ❤💜: الان میایم 😘 ❤: لاریییییی 💜: آیی چته کر شدم ❤: لاری آفرین پسر بیا اینجا خیلی دوست دارم پسر کوچولوی من 😊 💜: سلام کاری دختر خوب پس تو هم با داداشت اومدی بالا 😘 ❤: میگم ماریتا خیلی خوب شد که این دوتا رو پیدا کردیم خیلی نازن نگا چقدر باهم قشنگ بازی میکنن😊 💜: آره خیلی خوب شد .. میریم به سال ها قبل زمانی که مرینت و ماریتا کوچولو بودن یعنی ۵ سالشون بود
الان سال ها قبله وقتی مرینت ۵ سالش و ماریتا ۷ سالشونه ... ببخشید تو صفحه ی قبل گفتم دوتاشون ۵ سالشون بود😅 خب اززبان : ❤: ماریتا آبجی میای بلیم تو جنجل بازی کلیم ☺ 💜: باشه قشنگم ( ورود به جنگل ممنوعه چون اونجا پر از حیوانات وحشیع ) 💜: اما باید یواشکی بریم 😘 ❤: باس 😍 💜: خب دیگه مامان بابا ما میریم بخوابیم 😁 تام و سابین : شب بخیر کوچولو ها ❤: خب آبجی بلیم 😁 💜: هیش آره آروم بیا بریم بزار اول تبدیل بشم تا ببرمت ❤: آخ جون بدو بدو تبدیل شو 🤗 ( خب باید بگم وقتی مرینت و ماریتا به دنیا میان بهشون معجزه گرها ارس میرسه و مال ماریتا رو چون گردنبند هست میندازن گردنش و و مال مرینت هم که میدونید گوشوارست میزنن به گوشش و مال ماریتا از پدرش و مال مرینت از مادرش بهشون رسیده و اون ها وقتی ۶ ساله بشن باید آموزش ببین که چه جوری از اون ها استفاده کنن ولی تو پنج سالگی بهشون معرفی میکنن و الان مرینت تیکی رو داره و ماریتا فنی رو ولی چون مرینت ۵ سالشه نمیتونه ازش استفاده کنه چون بلد نیست و تیکی هم بهش کلمه ی تبدیل رو نمیگه ) علامت تیکی 🐞 علامت فنی🌸 خب ادامه... 💜: فنی بیا برپا بشیم 💜: خب کوچول پوچولوی من بیا بغلم ببینم😊 ❤: آخ جون اومدم 💜: خب بزن بریم و رفتند ( تو پارت اول من معرفی شون کردم و قدرت هاشون هم گفتم پس یه بار دیگه میگم مال مرینت که گردونه ی شانس و یویو و .. دیگه خودتون میدونید و مال ماریتا هم این بود که دستش رو روی هرکی بزاره و با خوندن ورد جوانه تازه شو میتونه هرزخمی رو درمان کنه و زمانشون هم که نامحدوده🤗) 💜: خب کوچولو ی من رسیدیم بپر پایین ❤: باسه 💜: خب حالا چی بازی کنیم 🤔 ❤: قایم موشک 💜: خب من چشم میزارم ۱ ،۲ ❤: غغغغغ ( جیغ ) چی شده مرینت مرینتتتت تو کجایی 💜: دویدم سمت صدا یه مرد بزرگ بود که تفنگ دستش بود و به یه ببری شلیک کرد و افتاد من سریع مرینت رو کشیدم پشت دیوار گفتم هیس نترس نترس و بغلش کردم آروم شد دیدم مرده داشت میرفت نزدیک ببره که بهش شلیک کرده بود یکهو دیدیم ببره با همون تیری که به هش خورده بود دوید پشت درختی که ما بودیم و مرده هم داشت نزدیک درخت میشد مرینت ترسیده بود و میلرزید چون به احتمال زیاد اگه مارو اون مرده میدید میکشت یکهو دیدیم ببره دوتا بچه ببر ناز گذاشت تو دستامون و رفت اون ور درخت و افتاد رو زمین و چشماشو بست 😢 مرده هم دیگه جلو نیومد من ببره رو کشیدو برد ما که دیدیم جنگل ساکت شد آروم زیر ماه اون دوتا ببر کوچولو رو ور داشتیم و رفتیم سمت عمارت یواشکی درو وا کردیم و رفتیم کنار باغ چون شب بود مامانو بابا خواب بودن آروم مرینت رفت و از تو خونه یه کاسه شیر آورد و منم تبدیل به خودم شدم و به اونا شیر رو دادیم و بعد خوابشون برد ما هم رفتیم خوابیدیم از اون مدت ببر نارنجیه با مرینت خیلی صمیمی بود و سفیده هم با من ماهم اونارو بزرگ کردیم و یه اسم براشون گذاشتیم لاری و کاری 😄 ( عکس صفحه لاریه ) و صفحه ی بعد کاری
اینم کاری .. خب میریم به زمان حال .....
🧡🖤: مامان چرا گذاشتی برن😫 امیلی: حقتونه که میخواید زود دختر بدست بیارید😎🧡🖤: مامان اگه یکی دیگه اومد بدستشون آورد زودتر چه خاکی بریزیم سرمون😥😥 امیلی : اول اینکه نباید شما انقدر خنگ باشید شما متوجه نشدید اونا هیچ علاقه ای به شما ندارن🧐 🧡🖤: چچ..ی.ی ندارن☹️ امیلی : نه شما باید اول دلشون رو بدست بیارید یعنی بهشون گل بدید و احساستون رو بایک نامه بگید 😍 گابریل : اوه پس دوتا پسر الدنگ ما عاشق شدن و خانم ماهم شده معلمشون 🤣 🧡🖤: شما از کی اینجایدددد 😶 گابریل : از اولش حالا این دوتا دختر بدبخت که قرار بیوفتن دست شما کین؟ امیلی : مرینت و ماریتا گابریل : واقعا😮 امیلی : آری 🧡🖤: مامان چرا گفتی 🤦♂️🤦♂️ گابریل : خب حالا که نمیخواستید به من بگید من میتونستم با تام این قضیه رو درمیون بزارم ولی الان دیگه نه🤗 🧡🖤: پدر جون غلط کردیم 😟 گابریل : حالا ببینم چی میشه فعلا 😝 🧡🖤:😢 🖤: تو اتاقم بودم تو فکر حرفای مامانم یه گل یه گل فهمیدمممم همون گلی که مرینت اون روز خوشش اومد آره 😃 🧡: تق تق آدرین 🖤: بله بیا تو 🧡: میگم میتونی به من یه گل رز قرض بدی برای ماریتا میخوام😊 🖤: البته من از هر رنگی که بخوای دارم فقط ازش بپرس رنگ مورد علاقش چیه🤗 🧡: ممنوننن شب شد....
🖤: پاورچین رفتم دم در اتاق آدریا چون مامان و بابا خواب بودن در اتاقش رو زدم 🧡: بیا تو 🖤: دیدم داره کتاب میخونه میگم خوابم نمیاد میای بریم تبدیل بشیم و بریم یه دوری بزنیم 🧡: آره بریم 🖤: پلگ کولز اوت 🧡: پالگو بیا آماده ی ساختن بشیم علامت پلگ🐾 علامت پالگو🐺 🖤: میگم بریم کشور مرینت اینا یه دوری بزنیم 🧡: باشه بریم 🖤🧡: خب بزن بریم 🧡: داشتیم میرفتیم که مرینت و ماریتا رو دیدم هی هی آدرین اون جارو نگا 🤫 🖤: بله ببینم اونا 🧡: آره 💜: خب مرینت بزن بریم ❤: باشه بریم جعبه هارو ورداشتی ؟💜: آره خب بریم بیا توهم شنلت رو بپوش ❤: باش خب بزن بریم 🖤: میگم آدریا به نظر اون جعبه ها چین و کجا میرن ؟ 🧡: نمیدونم ولی بیا بریم دنبالشون کنجکاو شدم 🖤: آره بریم 🧡: هی آدرین نگا اونا جعبه هارو میزارن دم در ها و میرن پشت دیوار قایم میشن 🖤: هی آدریا نگا تو اون جعبه ها ماکارونن ببین بچه ها وقتی اونارو ور میدارن چقدر خوشحال میشن🤩 🧡: آره این دوتا واقعا فرشتن😘 خب دیگه بیا برگردیم سرزمین خودمون 🖤: آره بریم فردا صبح.....
امیلی : هی آلفردو برو اون دوتا پسرو بیدار کن و بیا آلفردو: چشم ملکه 🙇♂️ ۵ دقیقه ی بعد آدرین و آدریا اومدن پایین ( درحال صبحونه خوردن ) 🖤: مامان ..ام .ا میگم میشه امروز بریم به دیدن خاله سابین اینا؟ امیلی : باشه من بهشون اطلاع میدم 🧡🖤: مرسی مامان😄 بعد صبحونه امیلی زنگ زد به سابین الو سابین ! سابین : سلام امیلی 🤗 امیلی: میگم اگه زحمتی نیست میشه ما بیایم به عمارت شما😁 سابین : اوه البته قدمتون سرچشم حتما بیاید امیلی: باشه پس ما امروز بعدظهر ساعت ۶ با هواپیما میایم😊 سابین : فعلا امیلی : فعلا امیلی : آدرینننننن و آدریاااااااا 🧡🖤: بله بله امیلی: با سابین قرار گذاشتم امروز ساعت ۶ بعدظهر راه بیوفتیم زود باشید عجله کنید برید آماده شید 🧡🖤: هورااااا آره آره 💃💃🕺🕺ما رفتیم 🏃♂️🏃♂️ امیلی : اول بیاید ناهار خدمتکارا غذا رو آماده کردن 🧡🖤: نه ممنون ما میریم تو اتاق بگو بیارن اتاقمون امیلی: از دست اینا برم به گابریل هم خبر بدم راستی آلفردو .. آلفردو : بله ملکه !غذای این دوتا رو ببر به اتاقشون آلفردو : چشم ملکه 🙇♂️ 🧡: آدرین هورا میریم به دیدنشون 🖤: آره دل تو دلم نیست 🤩 آلفردو : پرنس آدریا و آدرین غذاتون رو آوردم 🖤: بزار رو میزامون آلفردو: چشم 🧡: خب من برم به اتاقم راستی آدرین من اون شب شنل ماریتا رو دیدم که بنفش بود میشه یه رز بنفش بهم بدی 🖤: اوه البته بیا به نظر تا اونجا با گلدوناش ببریم که خوشک نشن 🧡: آره ممنون و این خیلی قشنگه من برم بای 🖤: بای خب لباسام و.....و... راستی غذام وایی سر شد تند تند خوردم و رفتم پایین گفتم من آمادم ساعت ۵و نیم بود و همه آماده بودیم و همه دم عمارت که یکهو....
راننده شخصیمون اومد و مارو برد به سمت فرودگاه تو فرودگاه سوار هواپیما شدیم منو آدریا گلدون هارو نگه داشتیم تو دستمون که خشتک نشن.... ❤: دیدم مامان صدامون زد سابین : دخترااااا 💜❤: بله الان میایم سابین : خب ببینید امیلی اینا دارن میان اینجا 💜: اوه چه عالی سابین : خب من برم به پدرتون هم بگم ❤💜: چشم مادر ( تو اتاق ) ❤: میگم چه خوب میتونیم کلی خوش بگذرونیم 💜: آره ☺ 💜: خب حالا چی بپوشیم ❤💜: آرهههه😜 ❤: اون شومیز هامون که پدر بهمون هدیه داد😊 💜: آره ❤: خب بریم آماده شیم 💜: بریم ( عکس صفحه شومیز مرینت و صفحه ی بعد ماریتا )
اینم مال ماریتا ... ❤: یکهو زنگ عمارت خورد خدمتکار ها درو واز کردن و آدرین اینا اومدن 🖤: واییی میرینت خیلی خوشگل شده بود 😍💜: بالاخره خاله امیلی اینا اومدن 🧡: وارد شدیم ماریتا خیلی خوشمل شده بود😍 سابین : سلام امیلی خوش اومدین امیلی : ممنون سابین از دیدنت خوشحالم 😊 تام : به به گابریل چه خبر گابریل : دلم برات تنگ شده بود پسر سابین : خب دیگه بیاید داخل آنیا و آنتونی چمدوناشون رو بیارید آنیا و آنتونی : چشم ملکه 🖤: مرینت این گلدون رز قشنگ تقدیم به تو🤗 ❤: ممنونم آدرین خیلی قشنگه☺ 🧡: ماریتا بانو اینم تقدیم به شما 😘 💜: خیلی زیباست ممنونم 😊 🖤🧡: یا حسین اینا دوتا ببرن 💜❤: خب آره چه طور ؟ 🖤🧡: م.ا.ل کین 😬 💜❤: مال ما چه طور؟ 🖤🧡: چی 😬 🖤: چی اونا ببر دارن یکهو ببر نارنجیه....
ممنون که داستانم رو میخونید پارت بعد قراره پر از اتفاق و ماجرا باشه و بگم هیچ کدومشون نه مرینت و ماریتا میدونن آدرین و آدریا معجزه گر دارن نه اونا و مادرا و پدرا از همه چی خبر دارن و من حالا حالا ها کشف هویت نمیکنم ولی بگم داریم تا پارت بعد فعلا❤❤
بایییی 👋👋💕💖امیدوارم خوشتون اومده باشه و اینکه من پارت بعد رو با ۱۵ تا لایک میزارم 😊
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
11 لایک
عالی بود😐✌🏻
ممنون😄
عالیییییییی💖😘🌸
عالییییی بود😍😍
کاش میشد هر ۱۵ بار رو خودم لایک کنم اولین لایک و کردم منتظر بعدی هستم زود تر بزار
ممنون 😊💜