10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Good girl انتشار: 3 سال پیش 243 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سیلامممم بریم سراغ تست🥰👌😂
💋💋💋💋💋💋
💜💜💜💜💜💜💜
🐰🐰🐰🐰🐰🐰
ادامه؛ از ماشین پیاده شدم و رفتم خونه...
درو باز کردم و رفتم اتاقم..
لباسامو عوض کردم و نشستم رو تخت...
کتابم رو دراوردم باید درسم رو میخوندم.. شروع کردم ب درس خوندن...
بعد.دو ساعت بلند شدم رفتم سمت پذیرایی...
خدمتکار میز رو چیده.بود.. نشستم رو صندلی و شروع کردم ب.خوردن...
......
جیسو: دستتون.درد نکنه خیلی خوشمزه شده.بود🤤🥰
خدمتکار: نوش جونت عزیزم...
راستش خانم خیلی خوبی بود... سنش بالا بود ولی منو خیلی دوس داشت منم دوسش داشتم..
رفتم سمت اتاقم خودمو پرت کردم رو تخت...
ک گوشیم زنگ خورد....
جیسو: الو...
_الو سلام مامان خوبی؟
جیسو: سلام مامان خوبم
_ جیسو فردا خونه ای بیام ببرمت چن روز پیشم بمونی؟!
جیسو:.ن مامان.درس دارم باید مدرسه برم..
_ جیسو... من.مادرتم دست ازین.کارات بردار لطفن
جیسو:
_ نمیخای چیزی بگی؟
جیسو:.نه...
و گوشیو قطع.کردم
ب چ حقی زنگ میزنه ب منن؟؟؟ وقتی ک داشت ب ما خ*یا*ن*ت میکرد باید فکر اینجاشو میکرد... لعنتییی😭 اعصابمو خورد میکنهه
برقو خاموش کردم و خوابیدم....
صبح بیدار شدم و طبق معمول صبحونه ام رو خوردم و برای مدرسه اماده شدم...سوار ماشین شدم و رفتم مدرسه...
تهیونگ نیومده بود مدرسه نگرانش شدم...وای اصن چرا باید نگران اون باشم؟😒
..
زنگ رو زدن.... رفتم پیش شوگا: سلام شوگا،تهیونگ امروز نیومده چرا؟!
شوگا: نگرانشی؟!😐
جیسو: یااا چه نگرانیی برای کار پروژه باید باهم اماده میکردیمش...(این دیگ چ دروغیع گفتم؟😐)
شوگا: اها،نمیدونم امروز خبری ازش نیس
جیسو: ای بابا باشه پس مرسی...
رفتم تو سالن غذاخوری...
سلنا و جسیکا و جنی نشسته بودن..
سلنا: کجا بودی؟
جیسو: ها؟ هیچی ولش..
جسیکا:.تو یچیزیت شده😐
جیسو: اره تهیونگ نیس😓
سلنا: خب نباشه چرا نگرانش هستی؟
جیسو: خودمم نمیدونم یه حسی بهم میگه جای بدی هستش 🥺
جسیکا: ب مولا عاش*ق شدی😬
جیسو: مسخره..
بلند شدم و رفتم سمت.کلاس...
خیلی نگران بودم تصمیم.گرفتم مدرسه رو بگردم...
همجا رو گشتم ولی انبار مونده بود ...
جیسو: اینجاعه یعنی؟ اخه.کسی حق نداره بیاد اینجا ک!😐
بلخره دل و زدم ب دریا و رفتم سمتش...
صدای داد و بیداد میومد...
خیلی نگران شدم...
درو بی سر و صدا باز کردم... از گوشه دیدم دو نفر دارن تهیونگ رو میزنن
خیلی ترسیدم...
زود رفتم شوگا و جین (رفیقای تهیونگ) رو خبر کردم....
شوگا: چیشده؟؛چرا نفس نفس میزنی؟😨
جیسو: شوگا تروخدا بدو چن نفر دارن تهیونگ رو میزنن
شوگا: کجا؟؟؟؟ گ*و*ه خوردن😠😠
بدو جلو رفتم و انبار رو نشونشون دادم...
شوگا.و جین اون پسرا رو بردن حیاط پشتی تا حد مرگ زدن...
رفتم پیش تهیونگ... دستاش رو باز کردم..
جیسو: خوبی تهیونگ؟؟؟😭 خیلی نگرانت شدم
تهیونگ: اره خوبم،ممنون
دستمالم رو دراوردم کنار لبش.ک.خ*ون*ی بود رو.پاک کردم...
تهیونگ: آخ
جیسو: عا معذرت میخام😓
تهیونگ موهای جلوی صورتم رو عقب زد.و گف: چجوری پیدام کردی؟
دستپاچه گفتم:داشتم این طرفا قدم میزدم صدای داد و اینا شنیدم بعد شوگا و جین و اوردمشون🙂
تهیونگ: دروغگوی خوبی نیسی🙂
جیسو: چه دروغی؟ چه دروغگویی؟😨😐
دستمال رو دادم بهش و سریع بلند شدم و گفتم:.مواظب خودت باش..
دستم رو کشید و یهو برگشتم ...
😂😂😈
لایک، کامنت، دوستون دارممم🥰👌😂
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
حاهای بد کات نکن
چرا این کارارو با قلب ما میکنی عاجی😬🥴
چون من ظالمم🙂😐😂😈💔
🤣🤣🤦♀️