عشق بی انتها

از زبان ات. اش کجایی کجایی بیا بیا یه خبر خوب اش:چی شده خونرو گذاشتی رو سرت اومدم بابا اروم تر. ات: وای اش نمیدونی که بیگ هیت کاراموز دختر اونم دوتا وایییی. اش: واییی واقعا خیلی خوبه هوررااا بریم ماهم ات: اره بریم

بعد از این که لباس هامونو پوشیدیم راه افتادیم از زبان بی تی اس: جین بچه ها شنیدم امروز کار اموز میاد نامجون بله امروز کار اموز میاد ولی نیاین ابرومون رو ببرین ها دیگه بریم خونه تهیونگ اه الان باید بریم نریم دیگه بزارین بمونیم کوکی اره ته ته راست میگه بمونیم نامجون نه نمیشه کار اموز میاد باید بریم پی دی نیم هم گفته ما باید باهاشون کار کنیم

از زبان اش رفتیم تو ساختمان بیگ هیت من اولین چیزی که به چشمم خورد کوکی بود خیلی گوگولی داشت هویج میخورد منم رفتم جلو باهاش دست دادم و خودمو معرفی کردم اونم باهام دست داد

میخورد رفتم رفتم باهاش دست دادم خودمو معرفی کردم اونم باهام دست داد بغلم کرد کلی باهم حرف زدیم بعدش هم شمارشو بهم داد کلی ذوق کردم بعدش دیدم ات هم داره با جین حرف میزنه

از زبان ات: با جین کلی حرف زدم کلی هم جک بابابزرگی گفت خندیدیم بعدش اونم شمارشو بهم داد کلی ذوق کردم وریدم بغلش اونم بغلم کرد بعدش خداحافظی کرد و رفت

از زبان جین: کوک اون دختره بود ات خیلی خوشگل بود فک کنم عاشقش شدم کوکی : منم اون دختره اش فک کنم عاشقش شدم چه کنیم جین: من فک کنم اون دوتا هم عاشق ما هستن بله جین درست میگفت اون دو دختر هم عاشق این دو پسر شدند و این اغاز رابطه اون ها بود(♥´∀｀)／

از زبان ات: بعد اینکه حرف زدیم رفتیم با پی دی نیم صحبت کردیم و بعدش رفتیم با بقیه اعضا حرف زدیم بعدش قرار شد که از فردا تمرینمون رو شروع کنیم شبش هم یک مهمونی گرفتیم..... بیشتر مهمون ها اومدن که زنگ در خورد من رفتم درو باز کردم که یهو.....????❓❓❓❓

خب بچه ها امید وارم از این داستان خوشتون اومده باشه

اگه غلطی چیزی داشتم معذرت میخوام

اگه کامنت ها بالا باشه بعدی رو میزارم کامنت یادتون اگه کم باشه نمیزارم