
ماه خونین یه وانشات عاشقانه و درام جذاب برای طرفدارای خوناشام (از جمله خودم 👈🏻👉🏻) تعداد پارت:ده پارت
+دلی دندون کیه ؟! دندون کیه دلی ؟؟؟ کی این کارو باهات کرده ؟؟؟ ولی تنها جوابم بدن بی جونش بود که به سردی یخ میموند ، من دیدم ... دیدم چیزی که نباید به چشمم میومد و الان مطمئن بودم به آخرین ایستگاه نزدیکم . فاطیما و شیما تو اتاق خوابوندنم و به زور بهم آرامبخش دادن ، اما الان وقتش نبود باید هشیار تر از همیشه میموندم ؛ وقتی حواسشون نبود از تو دهنم درش آوردم و بیرون انداختمش . صدای در اومد و پشت بندش علی و محمد وارد شدن حالم رو پرسیدن اما معلوم بود که از گفتن یچیزی دو دل بودن
+چی شده ؟ هرچی میخواین بگین محمد : اومم راستش بچه های دانشکده برنامه ریختن برن لب ساحل آتیش درست کنن و گیتار بزنن و واسه همین اومدم بپرسم اگه نمیخوای بری ما بمونیم ویلا +احمقین؟ من حالم خوبه فقط بوی خون حالم رو بد کرد الانم اگه شما چهارتا دالتون بزارین میخوام بخوابم ، شما ها بدون من برین علی : اما.. +اما و اگر نداره اگه نرین از دستتون ناراحت میشم با بی میلی رفتن ، به محض تنها شدن رفتم جایی که امروز جسد اون حیوون بیچاره بود حتما نشونهای پیدا می کردم همه جا رو گشتم و تنها اتاقی که نتونستم واردش بشم اتاق استاد جاری بود . باید دور این ویلا رو هم می گشتم و تو زمان مناسبی کلید اتاق استاد جاری رو پیدا میکردم.
اطراف در اصلی نزدیک به ضلع غربی نشونه از کشیده شدن حیوونی رو زمین نبود و این یعنی دو احتمال وجود داشت : یا اینکه کسی اونقدر زور داشته که جسد یه حیوون مرده رو بیاره تو ساختمون و یا اینکه حیوون رو تو خود ساختمون اینجوری کردن همینجوری که داشتم می گشتم کناره دیوار پشت ساختمون رد پایی مثل جا پای سگ دیدم انا بزرگتر از پای سگ بودن یچیزی مثل رد پای گرگ اما آخه گرگ چجوری میخواست بیاد تو ساختمون . با ذهنی آشفته و پر از سوال به اتاقم برگشتم و اصلی ترین سوالم این بود ؛ چجوری اون حیوون اومده تو ساختمونی که درش بسته بوده؟؟ و نمیخواستم به این فکر کنم که کار یکی از اعضای ساختمون .
همینطور که فکر میکردم صدای بچه ها به گوشم رسید اینطور که معلوم بود برگشته بودن پس خودم رو بخواب زدم تا سریع بخوابن و زودتر کلید رو پیدا کنم باید فردا هم از بچه ها سوال میکردم ببینم امشب چه خبر بوده. طبق برنامم فاطیما و شیما زود خوابیدن داشتم پاورچین میرفتم بیرون که فاطیما بیدار شد ×کجا میری +خوب راستش تشنمه میرم آب بخورم و ببینم چیزی برای خوردن پیدا میکنم ×برات غذا گذاشتم تو یخچال گرمش کن بخور +مرسی عشقم
خداروشکر دوباره خوابش برد ، پشت در اتاق استاد جاری ایستادم اما به محض رسیدن دستم به دستگیره در متوقف شدم . در کمال تعجب در باز بود و صدای استاد جاری میومد که داشت با یکی حرف میزد از آینه ای که تو اتاقش بود میشد تصویر یه مرد رو دید اما ... اماا نه این امکان نداشت اون علی بود ، پیش استاد جاری چیکار داشت ؟! سعی کردم از بین نجواهایی که میومد بفهمم چی میگن علی : قربان همونطور که دستور دادین بیست و چهار ساعته تحت تعقیب و یه بلیط به سمت ما گرفته جاری : پس فهمیده اینجاس علی : اینطور که از شواهد پیداس بله ، فهمیده که پیش ماست. جاری : پس چیزی که میخواد رو بهش میدم ، به همین خیال باشه

منتظر پارت های بعدی باشید 🖇⚡این وانشات متفاوته چون توی کره نیست و خیلی تصورش براتون راحت تره لایک و کامنت و فالو یادتون نره
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود 🎀💫
عالییییییی😍
به داستان هام هم سربزن
عالی بود❤
عالی
پارت بعد کوک هم میاد دیگه
اصن مگه بدون کوکیا میشه وانشات نوشت؟ یه چیز جالب من آرمی نیستم و حتی آهنگای بی تی اس رو گوشم ندادم ولی عاشق کره ام و پسرا ایده ی محشری واسه وانشات و فیک و رمانن و اینکه ته ته و کوکی خیلی ومپایری بهشون میاد 🥺🖇⚡
تروخدا پارت بعدو بزار🧡🧡🧡🧡
منتظر پارت بعدی هستم لطفاً هرچه سریعتر بزارش 😍😊