15 اسلاید صحیح/غلط توسط: Jungkook انتشار: 3 سال پیش 590 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام بر همه
یکبار دیگه عکس افراد پارت قبلی رو میزارم
ماها هستش
هارو هستش
مینا هستش
میسونگ هستش
رفتم پشت در و شروع کردم به در زدن ات : جانگ کوک این در رو باز کن. زود باش. داری دیونه بازی درمیاری. جانگ کوک : «با گریه و داد» آره من دیونم من یه آدم بدبختم. بخاطر من باید کل خانوادم قربانی بشن. ات : «با بغض» چقدر دیگه باید تحمل کنم. فکر کنم بجای خانوادت داری خودت رو قربانی میکنی. م... من همچی رو میدونم. ه.. همچی. جانگ کوک : نه نمیدونی هیچی نمیدونی. فکر کردی میتونی من رو درک کنی
با دادای جانگ کوک گفتم الان یه بلایی سرش میاره. با صدای آروم شروع کردم حرف زدن. ات : باید جانگ کوک رو بیاریم بیرون من باید نقش بازی کنم و از هوش برم شما هم داد و بیداد کنید باشد؟؟ همه: باشد. یکدفعه یه جیغ زدم خود اعضا هم ترسیدن خودم رو انداختم توی بغل ته. ات : دادو بیداد کنید دیگه. جیمین : ات خوبی وایی جانگ کوک بیا ات حالش خوب نیست. جیهوپ : ات چشمات رو باز کن خواهش میکنم. چ... چرا رنگش پریده؟نامجون : «با صدای خیلی کم» تهیونگ یکم گریه کن. تهیونگ : ب.. باشد «با بغض» ات ات پاشو. خواهش میکنم بهم نگاه کن. یکدفعه جانگ کوک درو با شدت خیلی زیادی باز کرد و اومد بالای سرم
جانگ کوک : ات چشمات رو باز کن م.. من اشتباه کردم. چشمات رو باز کن. شوگا هیونگ میشه یکم آب قند بیاری. خواهش می کنم. ات : دروغ میگه آبمیوه بیار یا نه شیر موز بیار. جانگ کوک با تعجب نگام میکرد. دستش رو گذاشت رو قلبش رو خوابید رو زمین. توی اون زمان خندم گرفته بود. ات : «با خنده» ب.. براش شیر موز بیارید فشارش افتاده 😂😂
اعضا هم شروع کردن به خنديدن و جین برای جانگ کوک شیر موز آورد. جانگ کوک رو بلند کردم و شیر موز رو دادم بخوره. با یه حالت گریه و کیوتی و تعجب نگام میکرد. لبخند زدم. بلند شدم و رفتم بغلش کردم. ات : عیب نداره همچی حل میشه خودم درستش میکنم باشد. ریکشنی از جانگ کوک ندیدم میخواستم از بغلش بیام بیرون که سفت بغلم کرد و سرش رو توی گردنم برد. جانگ کوک : میشه امشب پیشم بمونی؟ از بغلش اومدم بیرون شبیه لبو شده بودم. ات :م.. من بیام اینجا بخوابم. هه.. هه. نه نه اصلا من پیش تو....اصلا. وایی چقدر گرمه. جانگ کوک : خیلی منحرفی مثل خودم. ات :یااااا همه شروع کردیم به خنديدن حتی جانگ کوک
خوشحال بودم که خندوندمش. ات : اما لباس ندارم گفته باشم. تهیونگ : لباس جیمین رو بپوش. جیمین : یااا چی میگی. ات : نخیرم جیمین معلومه هیکل درست کرده نه نمیخواد. جیمین : وایی ات نمیدونی چقدر تو باهوشی. جانگ کوک : من لباس بهت میدم. ات : باشد.
با جانگ کوک رفتم تو اتاق یه دست لباس بهم داد. ات : نمیخوای بری بیرون. جانگ کوک : چی؟؟ا هان باشد جانگ کوک رفت بیرون و لباسم رو عوض کردم و رفتم تو حال. ات : خب حالا من باید کجا بخوابم. همه : اتاق من . ات :چ.. چی ؟تهیونگ : بیاید سنگ کاغذ قیچی کنیم. همه : باشد. آنقدر با هم بازی کردن که جانگ کوک و جیمین موندن. اونا هم که بازی کردن جانگ کوک برد. جانگ کوک : شب همگی بخیر. دست من رو گرفت و با سرعت بردم داخل اتاق
ات : خب چطوری بخوابیم. من روی زمین... جانگ کوک : هر دوتامون رو تخت بخوابیم. ات : «با داد» بله؟ جانگ کوک :هیششش. با هزار بدبختی هر دو رفتیم روی تخت دو نفره. ات : چرا تختت دو نفرس. جانگ کوک : چون تو خواب زیادی قِل میخورم. دو سه بار از تخت افتادم و دست و پام رو نابود کردم. ات :😂😂. جانگ کوک پشتش به من بود. ات : میشه به من نگاه کنی؟ جانگ کوک روش رو کرد به من. جانگ کوک : بله؟ به تمام اجزای صورتش نگاه کردم چشماش خیلی خوشگل بود. دستم رو بطرف صورتش بردم اما منصرف شدم. ات :کنجکاو نیستی؟ اینکه من چیا میدونم؟ جانگ کوک : میدونم ه.... هیچ... ات : مادر بزرگت همچی رو بهم گفت. با تعجب بهم نگاه کرد ات : میدونم نانی دختر عموته و تو اون رو دوست نداری؟ جانگ کوک : خوبه که همچی رو میدونی و روش رو کرد اونطرف. منم به سقف نگاه میکردم و شروع کردم به اهنگ خوندن
شروع کردم به خوندن اهنگ I still with you و I need you girl. بعد از تموم کردن هردوش تخت حرکت کرد. جانگ کوک : یه سوال بپرسم؟ بهش نگاه کردم : بپرس جانگ کوک : چرا هنوز ازدواج نکردی کسی رو دوست داری؟ با تعجب بهش نگاه کردم الان چطور بهش بگم که ازدواج نکردم چون تورو دوست دارم. ات :چون..... چون جانگ کوک : من رو دوست داری؟ چشمام شبیه گردو شده بود از کجا فهمیده. ات : اگه بگم آره باور میکنی. صورتش رو آورد جلو و تو چشمام نگاه کرد. یه بوسه خیلی کوتاه خیلی خیلی کوتاه زد رو ل. ب. ام و من رو گرفت بغلش. جانگ کوک : شب بخیر بیبی. ات توی دلش «یا بنگتن مقدس به من گفت بیبی آخ قلبم هیچ آرمی این شانس رو نداره آخ هارتم.» خلاصه خوابیدیم. از زبون نویسنده
صبح که شد جانگ کوک و ات هنوز بیدار نشده بودن. جیمین رفت تا بیدارشون کنه و با صحنه ای که دید جلوی دهنش رو گرفت و جین و تهیونگ رو برد داخل اتاق جانگ کوک جین : شبیه دوتا شتر مرغ عاشقن. تهیونگ :شتر مرغ عاشق چیه دوتا بانی عاشق. جیمین : چقدر رمانتیک همدیگه رو بغل کردن. خلاصه بعد از یک ساعت ات و جانگ بیدار شدن و صبحونه خوردن. ات :من باید برم دیگه ممنون بابت همچی. جانگ کوک : زود به زود بیا دیدنمون. ات : باشد. داشتم میرفتم طرف در که زنگ زدن. توی سوراخ در نگاه کردم خاک عالم نانیه. ات : من رو یجا قایم کنید نانی اومده همه حول کرده بودن. کفشام رو برداشتم رفتم داخل اتاق جانگ کوک. جانگ کوک در رو باز کرد نانی :سلام عشقم. جانگ کوک : س..سلام عشقم. بیا داخل. نانی اومد داخل و به همه سلام کرد نانی : عزیزم من باید باهات خصوصی حرف بزنم
تموم شد دوستان
15 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
پارت بعد لطفاااااااااااااا😭😭😭😭🤗
عالیعه
عاالی
پارت بعد