خب بریم برای ادامه
نانی خیلی سریع از پله ها رفت بالا و بطرف اتاق جانگ کوک رفت. درو باز کرد. نانی : اون دختره لعنتی رو کجا قايم کردی؟ میدونی که میکشمش پس بگو کجاس. جانگ کوک که خودش از اینکه ات داخل اتاق نبود تعجب کرده بود گفت. جانگ کوک : ات رفته پیش من هم نیومده خودت گفتی ازش دوری کنم پس چرا فکر میکنی دارم بهت دروغ میگم. نانی خیلی عصبانی از اتاق اومد بیرون از خوابگاه زد بیرون. جانگ کوک بلافاصله به ات زنگ زد. ات : الو؟ جانگ کوک : جانگ کوک کجایی؟ چطور از اتاق اومدی بیرون؟ات : از پنجره. جانگ کوک : خوابگاه ده طبقس پس چطور رفتی؟ خب پریدم دیگه. نگران نباش هنوز زندم. بهتره دیگه قطع کنم. خدافظ. جانگ کوک : مراقب خودت باش خدانگهدار. از زبون ات
وقتی نانی اومد داخل اتاق منم از پنجره زدم بیرون. نمیتونستم برم پایین اما یکدفعه پله های چوبی از بالا سرم افتادن روبروم. يه مرد صدام زد برم بالا منم تنها راه نجاتم بود پس رفتم بالا. وقتی رسیدم هلیکوپتر به دو نفر رو به روم با تعجب نگاه کردم. ات : ماها. هارو. هردوشون لباس نظامی پوشیده بودن
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
ادامه ادامه ادامه...
لایکی لایک کن 🍓 به تست هام سر بزن 🍭🍬 اگه دوست داشتی کامنتم بذار 💜