
❥بزن بریم ارمی جوننن❥

بعد از رفتن یونگی خوابیدم😊خیلی خسته بودم 😶 ساعت ۱۰صبح از خواب پاشدم یکم صبحونه خوردم رفتم دفتر تا استفعا نامه بنویسم ☺️ اونقدر پله هاش زیاد بود مه دیگه نفسم بالانمیومد یونگی:اوه ببین کی اومده😏تو که گفتی نمیای ا.ت:اولا سلام دوما اومدم استفعا نامه بنویسم اقای رییس😒 یونگی:تو خوب بهش فکر کردی؟ا.ت :اره 😐 یونگی:بیا بریم پارک یکم در بارش حرف بزنیم شابد راضی شدی😕 ا.ت:باشه 😌 بریم ببینم چی میخوای بگی (رسیدن پارک و داستن قدم میزدن )یونگی:خوب میدچنیچرا من نمیخوام تو بری؟ا.ت :اره چون منو دوس داری ولی من تورو دوس ندارم حتی به عنوان رییسم😐یونگی:افرین خوب اگه بتونیمیتونیم باهم کار کنیم خیلی جدی تو سرکار باهات حدی رفتار میکنم 😐ا.ت :اوه واقعا بعد چجوری بهت اعتمتد کنم؟یونگی: میخوای کتبی بنویسم 🤨 ا.ت :اره امضا هم میکنی اما اگه به این قولت حتی یه روزم عمل نکنی من از اونجا میرم 😌 یونگی :باشه 😶ا.ت :پس از این به بعد من فرمانده هستم و شماهم قربان و رسمی حذف میزنیم😌 یونگی:باشه فرمانده😬

برگشتیم سر کار قرار بود یونگی ۱۰تا چمدون که توش برو شمش طلا بود بفرسته چین به یکی😐 خیلی نگران بودیم زنگ زدم به تیم قاچاق 😑ریییسشون تیر خورده بود و ما به بقیه اعتماد نداشتیم من که دوسه تا تیم دیگه میشناختم زنگ زدم تونستم یکیشون رو جور کنم 😄 در زدم و وارد اتاق یونگی شدم ا.ت:سلام قربان تیم قاجاقمون رییسش تیر خورده بود و ... یونگی:یعنی چییی ا.ت :نگران نباشین من چند تا تیم دیگه میشناختم یکیشون رو جور کردم ساعت ۱ یک کیلومتر قبل مرز منتظرن جلوی یه کلبه خرابه 😐 یونگی :اها باشه پس بگو ماشینو اماده کنن ا.ت:چشم حتما با اجازتون مرخص میشم یونگی:باشه برو ا.ت فقط مواظب باش. ابرو بالا انداختم ا.ت؟یونگی :باشه بابا فرمانده😒 ا.ت:😊

از اتاق یونگی اومدم بیرون گفتم که ماشین رو اماده کنن 😊 خودم رفت یه ناگاه انداختم که خراب کاری نکنن😐 کارم تموم شد بقیه هماهنگی ها با یکی دیگه بود 🤗 رفتم اتاق استراحت یکم استراحت کردم تلویزیون رو روشن کردم دارن مافیا های شهر رو پیدا میکنن وعض خطر ناکه😑🙃 ممکنه که ما روهم گیر بیارن 😬تو این فکر بودم که یوه صدای شلیک شنیدم🤕😬 سریع اسلحه خودم و یونگی رو برداشتم دادم بهش دوباره شلیک کردن و این دفعه یکی حرف زد😒+اگه نیاین بیرون بد میشه براتون😏 یونگی:این مردیکه کیه ؟ا.ت :نمیدونم قربان ولی بهترین راه اینه که چند نفر رو بفرستیم شرشون رو کم کنن😐😬 یونگی:خو معطل چیهستی (با داد)😒😒 ا.ت:چشم الان😕 از داد یونگی حسابی ترسیدم .چند نفر رو فرستادم رفتن شرشون کم شد اما یکی شون گفت زنده نگه دارن اونو دستگیر کردن و اوردن انگار رییسشون بود و هیلی زیاد وول میخورد یه مشت نصیبش کردم 🤕 ا.ت :چته چرا اینقدر وول میخوری؟ 😒 +تو حق نداری دست رو بزرگترت بلند کنی 😒 ا.ت :اینو که گفته مردیکه پرو😒 +ولی یونگی چه دوس دختر قشنگی داره 😏ا.ت :زیادی پارس میکنه بندازینش تو قفسش 😐🙄

یونگی از اتاقش اومد بیرون یونگی:پس منو میشناخت ؟ا.ت : بله انگار چون اسمتون رو بلد بوده ولی دلیل نمیشه صورتتون رو دیده باشه پس اگه میخواین برین پیشش ماسک بزنید لطفا یونگی:اهوم باشه 🥴🥴🥴🥴🥴🥴🥴🥴 ا.ت :برین اتاقتون بگم براتون نهار بیارن 😊 . یونگی هر چی زودترمیخواست من و مال خودش کنه اما من نمیزاشتم چون واقعا نمیخواستم اینقدر راحت براش به دست بیام یعنی غرورم نمیزاشت🙃🙃🥴 گفتم برا یونگی نهار بیارن خودم هم نهارم رو خوردم بعد رفتم یکم درمورد این مرده که دستگیر کرده بودیم بعدش رفتم ازش بازجویی کردم به زور تونستم یکم اطلاعات ازش بگیرم😑 داشتم میرفتم که+هی بیبی گرل به یونگی میخوام ببینمش😝 کفری شدم ا.ت :یااااا حواست هسچیمیگی😒😒 یهو یونگی اومد تو اتاق بازجویی یونگی:یااا اون برا منه تو نمیتونی اینجوری صداشکنی سریع کاغذ هایتو دستم رو گذاشتم جلو صورت یونگی ا.ت:قربان ماسک نزدین😐 یونگی :خب باشه حالا زیاد مهم نیس 😐 و اتاق رو ترک کرد منم که دلم نیومد اون مرده بدون جایزه تنها برارم یه سیلی مهمونشکردمش😐

از اتاق باز جویی اومدم بیرون اعصابم خورد بود که یوه یپنگی دستمو گرفت کشید تو اتاقم ا.ت:قربان چیکارمیکنید خودم میتونم بیاممم یونگی:شششش🤫 در اتاقو باز کرد رفتیم تو بعد درو بست یونگی:هیچی نگو فقط گوش کن 😊 اقای لی رو که میشناسی که خب؟ من بهش گفتم که تو دوس دخترمی اونم مارو به شام دعوت کرده و گفت میخواد تو رو با دوست دخترش اشنا کنه😇 و گفت ساعت ۷بیاین قبل شام باهم حرف بزنیم حالا میای یا بیارمت😊 ا.ت:به به چشمم روشن 😒🙄 فک کنم بیام بهتره 😑 یونگی:افرین گودگرل یه لباس قشنگ بپوش ولی باز نباشه😠 منم میرم کت شلوار بپوشم زود میام پیشت ببینم چه شکلی شدیی😊 ا.ت:باشه😃 لباسم رو پوشیدم (عکس اسلاید عکس لباس ا.ت )موهامو درس کردم که در اتاقمو زدن یونگی: میتونم بیام تو ا.ت:بله بفرمایید😄 یونگی اومد تو محو تماشای من بود. که دیدم موهاش خوب نیس نشوندمش رو صندلی میز ارایشم یونگی:ات یا چیکار میکنیییی😑 ا.ت:وایسا میبینی😝 من ژل داشتم چون برا موهام استفاده میکردم با ژل موهای یونگی رو درست کردم😄 ا.ت :خیلی دختر کش شدیا😊 ای کاش یه دختر خوشگل پیدا کنی دست از سر کچل من برداری😶 یونگی:از تو خوشگل تر پیدا نمیشه پرنسسسس🤗 دیدم اقا کرواتشم خوب نبسته 🤭 رفتم نزدیکش بلندش کردم از رو صندلی کراواتش رو درس کردم تمام مدت داش نگام میکرد😇 ا.ت: خوب الان اماده شدی که بریم . دیدم صورتش داره به صورتم نزدیک میشه لباش به لبام نزدیک میشه🙀 که ......

یوهااااا جا های حساس کاتیدممممممممممم👻👻👻👻 ببخشید کم بود امید وارم خوشتون اومده باشه💖بچه ها این عکس گذاشتم عکس پیج قبلیم هس که حذف شده ادامه ی داستانم با این پیج هست😇
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعد گذاشته شد😇
ممنون زود تر بزار
این پارت ادامه داره دیگه؟
بله میزارم
پارت بعد رو کی میزاری؟
پارت بدعی رو کی میزاری
شاید فردا امروز میخوام برا جیمین ادامه بدم
عالیییییییییییی بود🦄🌈🍭❤
ممنونمم