عذاب الهی 3

....... تا خونه رسوندم. خداحافظی کردم و درو باز کردمو رفتم داخل. نشستم روی مبل. یه نگاه به گچم انداختم. بین اونهمه گچ رنگی رنگی با اونهمه نقاشی خوشگل،این یکی که فقط یه نوشته صورتی داشت بنظرم از همشون خوشگل تر بود. تو فکر امروز بودم که یادم اومد فردا تست دارم!زود گوشیو برداشتم و یه ایمیل زدم که نمیتونم برای فردا بیام چون دستم رو گچ گرفتم و اون هم گفت که مشکلی نداره هر موقع دستت بهتر شد بیا

لحظاتی قبل... از زبان جین در خونه رو باز کردم و اومدم داخل. یه سلام کردم و خواستم یواشکی برم توی اتاق خودم که یهو جیمین گفت:هی جین! وای خدا چه وقتش بود آخه؟ رومو برگردوندم و گفت:دستتو چرا گچ گرفتی؟! بعد از اینکه جیمین گفت چرا دستتو گچ گرفتی همه دورم جمع شدن. من:پام لیز خورد چند تا پله رو افتادم زمین. کوکی:چی روی دستت نوشته؟ من:چیز خاصی نیست. کوکی:بله میبینم چیز خاصی نیست. حالا کی نوشته برات؟ تهیونگ:بذار حدس بزنم. همون دختره توی بیمارستان؟ جین:دقیقا. شوگا:انشالله کِی بیام ساقدوش شم؟ من:زیاد منتظر نمیمونی. جیهوپ:وای کم کم داشتم مطمئن میشدم که سینگل به گوری ولی نیستی. من:میبندی یا بزنمت؟

از زبان هالی در همان موقع... میخواستم به الا زنگ بزنم. گوشیم رو برداشتم و شمارش رو گرفتم و ازش خواستم که بیاد و شب اینجا بمونه گیتارشم بیاره. دقایقی بعد... درو باز کردم. اومده بود و شام هم گرفته بود. الا:این گچ چیه؟ من:جریانش مفصله. بیا داخل برات میگم. لباس خوابامون رو پوشیدیم و نشستیم روی مبل. من کل جریانو براش گفتم و در حالی که مرغ سوخاری توی دهنش بود گفت:تو که همیشه از اینکه دستت توی گچ باشه خیلی بدت میومد. من:چیکار کنم خب... الا:تو که لازم نبود دستتو گچ بگیری چرا گرفتی؟ من:خری یا الاغ اصن بخاطر همین دستمو کوبوندم تو در. الا:دیوانه حداقل پاتو میکوبوندی دستتو که لازم داشتی. من:گیر نده. الا:راستی برای چی خواستی گیتارمو بیارم؟ من:میخوام به آلیس زنگ بزنم. الا:پایَتَم.

من:فقط حدودای ساعت یازده زنگ میزنیم. الا:برای چی؟ من:اونموقع اونجا ساعت حدود پنج صبه. الا:همیشه قدرت کرم ریختن رو داشتی من:امتحان فوری!بزنش! الا:(دستپاچه)حالا باید یاد گذشته بیفتی آخهههه؟!کو گیتار من؟! من:یا زود بزن یا قلقلکت میدم!خودت که میدونی؟ الا:ایناش ایناش!الان شروع میکنم! من:من میخونم تو بزن. الا:اولش چی بود؟ من:بجنب!

چند ساعت بعد... یازده ظهر. من:خب آماده ای؟ الا:باشه. من:دارم بهش زنگ میزنم. -بوق..بوق..بوق..بوق..بوق..بوق..بوق الا:قط کن جواب نمیده من:یک..دو..سه -(با صدای خفیف)چمرگته بیشعور میدونی اینجا ساعت پنج صبحه روانی؟(فش بیشتر نشانه صمیمیت بیشتر است😂) من:عشق بی اندازت تو حلقم. چطوری؟دلمون برات تنگ شده بود. الیس:این گچ چیه؟ من یه لحظه سکوت کردم و آلیس گفت:کی دستشو شیکونده که توهم رفتی دستتو شکستی؟

الا:فکر میکنی کی؟ -دوماد کی هست حالا؟ من:اگه بهت بگم باور نمیکنی! -بگووووووووووووو! الا:جـــــیـــــن! -(بعد از سه ساعت خندیدن)شوخی باحالی بود! من:شوخی نبود! -یعنی انتظار داری باور کنم؟ من:خب بهت گفتم باور نمیکنی!بگذریم حوصلشو داری آهنگ موردعلاقمون رو اجرا کنیم؟ -مثل اینکه نمیفهمی ساعت پنج صبح یعنی چیییییییی😐 من:باشه حالااااااا! پس من و الا اجرا میکنیم توهم با من همخوانی کن. -الاغ من الانشم به زور دارم باهات حرف میزنم!ساعت چهار خوابیدم روانی! من:چیکار میکردی تا چهار صب؟ الا:با نامزدش چت میکرد. برنامه هر شبشه

من:هاههههههه(تعجب)بیشعور نامزد داشتی به من نگفتیییییییی؟!چقد نامردید خداوکیلی!!!توهم میدونستی الااااااا؟! الا:خب نپرسیدی!وگرنه یه سال پیش نامزد کرد! -خونسردیتو حفظ کن! من:اووووووف بمیرید! -تق تق!(صدای در) من:در میزنن. وایسا برم بازش کنم. رفتم درو باز کردم. من:سلام. جین:سلام. سلام الا! الا:سلام. -به کی سلام میکنی؟ الا:جین

-این مسخره بازیو تموم کنیدا شورش در اومد! جین اومد جلوی دوربین و سلام کرد. آلیس بعد از سلام کردن لحظاتی را با نگاه کردن به جین سپری کرد(دلم خواست کتابی بنویسم یهو😂)و بعدش گف:یه لحظه لطفا. بعدشم دوربین و میکروفون رو قطع کرد و بعد از چند دقیقه برگشت(خدا میدونه توی اون چند دقیقه کجا رو با چنگ و دندون نابود کرد😂) من:خب آلیس خانوم حرفی برای گفتن داری؟ -هیییییییییچ حرفی برای گفتن ندارم. جین:یه چیزی میدی بخورم خیلی گشنمه. من:از توی یخچال هر چی دلت خواست بردار بخور

جین:دقیقا چیو بخورم؟ الا:هوای داخلشو بخور خیلی خوشمزست. آلیس:پاشو برو خرید خدافظ. من:خدافظ.

خب اینم از این پارت امیدوارم خوشتون بیاد دوستون دارم 💜⁦❤️⁩💙🧡💛