
های گایز اینم پارت پنج امیدوارم دوست داشته باشید و یه اتفاق هیجان انگیز قراره بیوفته پس خودتون رو آماده کنید
فردا... خب بالاخره تونستم یه روز کاملو بدون جین بگذرونم(خداوکیلی باید بهم مدال طلای المپیک بدن چه کار سختی کردم😂😐)نشسته بودم روی مبل که یهو صدای زنگ خوردن گوشیم اومد. من:الو؟ -سلام. خوبی؟چیزیت ک نشده؟ من:نه چرا؟ -دیروز اصن زنگ نزدی من:هه پس یه روز کنارت نبودم اینقدر دلت تنگ شد؟ -نه زنگ زدم گفتم شاید اگ همینطوری پیش بره ع دلتنگی من بمیری بعدش تصمیم گرفتم زنگ بزنم
............. من:واقعا لازم بود بیایم اینجا؟پارک هم خوب بودااا جین:اصلاااااا به هیچ وجههههه اینجا رو با هیچ پارکی نمیشه مقایسه کرد. من:چرا خب مگه چی داره شبیه پارکه فقط با این تفاوت ک... حرفمو نتونستم تموم کنم. چشمم به منظره فوق العاده ای ک رو به روم بود،افتاد. من:حالا میفهمم چی میگی. مات و مبهوت به منظره زل زده بودم که قطره های بارون منو به خودم آوردن. جین:خب حساب این یکی رو نکرده بودم. تو چرا هیچی نگفتی؟ من:وات به من چهههه ع وقتی دیدمت یه بار هم اخبار آب و هوا رو ندیدم! جین:آره دیگه جذب جذابیتم شدی من:چیییییش چی میگی بابا اینقدر کرم میریزی به این یه قلم جنس نمیرسم!
-میو..میو کیوری داشت پنجشو میمالید به شلوارم. من:ای وای ببخشید حواسم نبود یه لحظه. هودیمو در اوردم و پیچوندم دورش و گرفتمش تو بغلم. جین:چیکار میکنی سرما میخوری ک من:مهم نیست دلم میخواد بعد چند وقت زیر بارون باشم. یه نگاه کردم و دیدم کیوری خوابیده. من:ببین مطمئنم این بچه داداش توعه جین:فووووووت این از یونگی هم وضعش وخیم تره. گذاشتمش زیر یه درخت ک بارون روش نباره.
دستامو باز کردم و چشمامو بستم یه نفس عمیق کشیدمو یه لبخند بزرگ زدم. چشمامو باز کردم و شروع کردم به عربده زدن. -عععععععععععععععععععععععع جین:فکر کنم اون یه روز ک ازم دور بودی واقعا رو مخت تأثیر گذاشته. من:تو به مخت فشار نیار من وقتی تو ارتفاع هستم و خیلی حالم خوبه عربده میزنم. تو هم امتحان کن.
دستشو گرفتم و بردم بالا و دوتامون باهم عربده زدیم. -عععععععععععععععععععععععععععععععععع دوتامون نفس نفس میزدیم. جین:هووو چه حال داد. من:وایسادن زیر بارون لذت بخش ترین کار دنیاست. عر زدن زیر بارون،از اونم لذت بخش تره! بارون همینطور میبارید و منم کیف میکردم. جین هم همینطوری داشت بهم نگاه میکرد که داشتم بلند بلند میخندیدم. حواسم بهش جمع شد. من:چند وقته داری منو میبینی؟ جین:از همونموقع ک داری عر میزنی. من:حالا نوبت توعه. جین هم شروع کرد به عر زدن. منم پخش زمین بودم. من:وای خدا خدا خدا! عای دستم!خداوندااااا! جین:دستت چیشد؟ من:وقتی احساساتم به اوجشون میرسن رگ دستم درد میگیره. من:چقد حال داد. خب نوبت دوتامونه! -جججججججیییییییییییییغغغغغغغغغغغ!
........ خونه. -خب رسیدیم خونه...اههه اهه اههه(سرفه فجیع)فکر کنم سرما خوردم. کیوری رو گذاشتم سر جاش. خودمم رفتم تو تختم. صبح. چشمامو وا نکرده شروع کردم به سرفه کردن. به زور خودمو بلند کردم. صبحونه درست کردم و برای کیوری هم غذا گذاشتم. نشستم سر میز که کیوری با پنجه هاشو دوباره به پام زد. -میخوای کنار من بخوری؟باشه مشکلی نیست. ظرف غذامو برداشتم و نشستم کنارش. من:میدونی صبحونه خوردن باهات خیلی حال میده.
بعد صبحونه. رفتم یه قرصی چیزی پیدا کنم بخورم که گوشیم زنگ خورد. من:سلام. جین:سلام. خوبی؟ من:خوبم. تو چطوری سرما ک نخوردی ن؟ جین:نه خفیفه. من:اوووووووووووف بابا دمت گرم چجوری توی اون بارون سرمای خفیف خوردی؟ جین:یه چیزی هست که باید بهت بگم. من:قبلا بهت گفته بودم هر کی اینطوری حرف میزنه هفت مهره ستون فقراتم میلرزه؟
جین:من دیگه نمیتونم ببینمت. من:چ..چی؟ درد خالصو توی رگ دستم حس میکردم. جین:خب ببین من به این نتیجه رسیدم که بدرد هم نمیخوریم. من با بعضی از نقصات نمیتونم بسازم. خدافظ. لطفا دیگه زنگ نزن. دیگه هم به دیدنم نیا. من:نه وایسا قط نکن -بوق بوق بوق بوق. اشکام بی اختیار از روی گونم سر میخوردن. افتادم زمین و شروع کردم به گریه کردن. واقعا سختم بود شنیدن اون کلمات. آخه حتما باید عاشقم میکردی بعد این تصمیمو میگرفتی؟ از همین الان هم دلم براش تنگ شد. همینطور داشتم گریه میکردم که احساس کردم
تا پارت بعد بای بای کیوتام 💜💜💜💜💜
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)