
های گایز اینم از اتفاق خوب پارت شش بریم بخونیم
همینطور داشتم گریه میکردم که احساس کردم دستم داره لیسیده میشه. سرمو از توی دستام آوردم بیرون و یه نگاه به کیوری کردم. من:مرسی..هق هق..ولی حتی کیوتی..هق بی اندازه تو هم هق هق تو این زمان کمکی نمیکنه. به زور خودمو بلند کردم و انداختم توی تختم و شروع کردم تا جایی که میتونستم گریه کردم. بعدش بلند شدم و برای کیوری غذا ریختم و دوباره نشستم توی اتاقم و به یه گوشه زل زدم. من(تو فکرم):چیکار کنم برگرده؟من اشتباهی کردم؟نکنه مشکلی هست؟آخه تا دیروز که هیچی نبود.
یه لحظه تموم خاطراتم که باهاش داشتم جلوی چشام شروع به راه رفتن میکنن و من هم بی اختیار شروع میکنم به گریه کردن. منی که تا حالا یه بار هم افسرده نشده بودم،حالا واقعا افسرده بودم. من تو کل دفترخاطراتم ننوشتم امروز روز بدی بود. حتی وقتی یاد بدترین روزا هم میفتادم لبخند میزدم. حالا به جرعت میگم امروز بدترین روز زندگیمه. اینقدر گریه کردم که از هوش رفتم. ایکاش همه اینا یه کابوس بود.
شب... من(خواب میبینم):جین..جین! کجایی؟ میدونی که من توی قایم موشک بهترینم. وایسا ببینم! یهو جین اومد جلوی چشام. من:جین پیدات کردم! یه نگاه بهم کردو شروع کرد دور شدن. من(لبخندم از روی لبام محو میشه):کجا میری؟وایسا منم بیام! اما پاهام انگار فلج شده بودن. من:جین!جین!جین وایسا! اون همینطوری میرفت و من هم گریه میکردم. من:نرو! با صدای «هق» بلندی از سر جام بلند شدم. همش یه خواب بود. هی چرا هم زندگیم هم خوابام تلخ شدن؟هم تو خواب باید از دستش بدم هم تو بیداری؟
اشکامو پاک کردم و فکر کردم:شاید اگه عذرخواهی کنم برگرده. حتی با اینکه کار اشتباهی نکردم. گوشیمو برداشتم و گرفتمش. جین:سلام. من:همین الان لطفا بیا همونجایی که همیشه میرفتیم حرف هم نباشه حتما بیا! سریع قطع کردم تا نتونه مخالفت کنه. لباسامو زود پوشیدم و رفتم.
...... بعد از دیدنش یه ثانیه هم دووم نیاوردم و زدم زیر گریه و بلند بلند گفتم:معذرت میخوام!قول میدم آدم بهتری بشم!قول میدم هر چی نقص دارم کنار بذارم! قول میدم دختر بهتری بشم! فقط نرو باشه؟(گریه بیشتر) خواهش میکنم! من طاقت رفتنتو ندارم! دستامو محکم گذاشتم روی چشام تا راحت تر گریه کنم. جین یه نگاه بهم کرد و بهم گفت:گریه نکن باشه؟من هرگز نگفتم که میخوام برم. سرمو از توی دستام آوردم بیرون و گفتم:تو خودت بهم گفتی!
جین:نه من بهت نگفتم. دیروز بعد این که زیر بارون بودیم تو دقیقا دو سه ساعت بعد شروع کردی به تب کردن بعدشم سرفه و عطسه شدید. بهت یه قرص دادم آخرشم گرفتی خوابیدی تو ماشین بعدش بیدارت کردم رفتی تو خونت. گربتم بردم ک ازت سرماخوردگی نگیره. امروز از ندیدنش تعجب نکردی؟ من میخواستم جلوی گریه کردنمو بگیرم اما نشد که نشد و با همون گریه کردنا،گفتم:بهترین خبری بود که توی عمرم شنیدم. جین:من چی بهت گفتم که اینطوری ناراحت شدی من:گفتی«خب ببین من به این نتیجه رسیدم که بدرد هم نمیخوریم. من با بعضی از نقصات نمیتونم بسازم. خدافظ. لطفا دیگه زنگ نزن. دیگه هم به دیدنم نیا.»
جین:یعنی تو بخاطر چیزایی که دست خودت نبود و عمدا اون کمبودا رو نداشتی داشتی عذرخواهی میکردی؟ من:عذرخواهی همیشه به معنای اون نیست ک من اشتباه کردم،بعضی موقعا هم معنی این رابطه بیشتر از غرورم برام اهمیت داره رو میده. جین:ناراحت نباش(دستشو میندازه روی شونم)البته میدونم که چقدر برات سخت بوده دوری از آدم خوشتیپ و جذابی مثل من. من:فکر نمیکردم هرگز اینو بگم ولی همینطوری حرف بزن باشه؟الان بع تنها چیزی که نیاز دارم شنیدن صداته بعدشم سرمو بهش تکیه دادم. -فییییییییییییین!
من:توهم شنیدی؟ جین:آره. از پشت بوته هه صدا اومد. بلند شدیم و کم کم سمت بوته هه رفتیم که ببینیم چیه. حدس بزنید چی بود؟ کوکی:سلاممم! من هم با آرامش کامل رومو میکنم اونور و به جین میگم:اگه داداشت یکی از عضو گروهتون نبود الان ناقصش میکردم. کوکی:خب چیه وقتی دیدم جین اینطوری رفت بیرون کنجکاویم گل کرد. جین:خب تا الان به کیا و تا کجا گفتی؟
کوکی:به جیهوپ گفتم به شوگا گفتم به نامجون گفتم به تهیونگ گفتم به جیمین گفتم که جدا شدین و بعدش اومدم بگم که جدا نشدین ولی نتم تموم شد من:خب کوکی جان اینطوری که شما آبرو ریزی کردی عزیزم من باید یه دور پاشم برم به همه اعضا خودمو معرفی کنم و عذرخواهی و توضیح دادن. کوکی:حتما باید این کارو بکنی. من(خیلی آروم):جیییییییین خداوکیلی ایشون رو از این وسط جمع کن وگرنه دیگه دست خودم نیستتتتتت میکشمششششش جین:بیا اینم شکلات.
..... جین:خب کوک تو اول برو بعدش منو هالی هم میایم. کوک رفت. جین:بیا بریم. من:میشه اول تو بری؟ جین:باشه. رفت و منم از لای در نگاه کردم. جیهوپ رفت جینو بغل کرد و گفت:میدونم چقدر ناراحتی هیونگ اما ما کنارتیم و نمیذاریم تنها ناراحتی بکشی. بهتره تجدید نظر کنی چون واقعا بهت نیاز داره تهیونگ:مطمئنی کار درستی کردی؟بنظر دختر خوبی میومد. یه اشتباهی کرده تو ببخش
جیمین:اصلاااااااا اون دختره لیاقت جینو نداشت(الان به یقین رسیدم اول کوک ناقص میکنم جیمینو خفه😂)دختره ی.... اینجا درو باز کردم(چون طاقت شنیدنشو نداشتم😂😂) من:سلام. اعضا:سلام من:من هالی هستم. جیهوپ:نهههههه طاقتشو ندارمممممممممم نگو اومدی بگی جدا شدینننننننن من:خب راستش جدا نشدیم. همه به جانگکوک خیره میشوند. کوکی:خب چیکار کنممممم تقصیر من چیه وقتی فهمیدم بهم نزدن اومدم بهتون بگم نتم تموم شد
الان میدونم همه میخواین منو خفه کنین بهتون حق میدم ولی یخورده هیجان و ناراحتی لازم نداشت ؟ داشت دیگه اینم از این امیدوارم دوست داشته باشین 💚💚💚💚💚
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
وووااااییییییی من چقدر خندیدم
ولی انصافا کوکم بلاست ها
عالی بود
پارت بعد را لطفا زود بزار
مرسی
چشم حتما😂
(وی آجی سازنده و نویسنده است چون سازنده جواب کامنت های شما را نداده است جواب کامنت شما را میدهد😐😂🌫️)
مرسی کیوتم 💜
حتما
فقط نزار پارت بعدو تا بری اون دنیا
شوخیبود عالی بسیار عالی
اینقد خوشحال شدم یکی کامنت داده😂🌫️😐
خود سازنده ک نمیاد پیام بده نویسنده میاد پیام میده😂😐🌫️
مرسی آجی
مگه از جونم سیر شدم پارت بعد رو نزارم ؟😂