هاگوارتز

5 جوبیه داشتم با دوتا از دوستام ریحانه و ستایش توی حیاط حرف میزدم که یهو ریحانه گفت بالا رو نگا کنیم وقتی بالا رو نگا کردیم یه جغد داشت بالا سرمون پرواز مسکرد من رفتم گوشیم رو اوردم تا فیلم بگیرم یه یهو یه چیزی افتاد رو سرم نگا کردم تا ببینم چیه و دیدم که با جوهر سبزاسم و ادرس دقیق من رو نوشته بود

نامه رو باز کردم نامه پزیرش یه مدرسه جادوگری به اسم هاگوارتز بود نمیدونستم کجاست که یهو یه خواطره یادم افتاد 3 ژوئن 2015(یک خواطره) از زبان مانیا ( 5 ساله ):داشتم توی کشو های میز بابا بزرگم دنبال خدکار برای نقاشی میگشتم که یهو چشمم به یه البوم عکس افتاد که عکسای توش حرکت میکردن کنار البوم یه چوب یود که روش حکاکی شده بود بابا بزرگم رو صدا کردم و ازش پرسیدم اینا چیه اونم گفت که این یه چوب دستی جادویی که وقتی میخواستم برم به مدرسه جادوگری خریدمش دئست داری ببینی چیکار میکنه منم گفتم اره و بعد یه چیزی شبیه لوس یا موس گفت و از ته اون چوب یه یه نور بیرون اومد بعدش به چیزی شبیه موس ماکس گفت و اون نور پرتاب شد

5 ژوبیه (زمان حال) بعد از به یاد اوردن این خواطره فکر کردم که شاید این همون مدرسه است که بابا بزرگم دربارش حرف میزد رفتم پیش مامانم و ازش پرسیدم در باره هاگوارتز چیزی میدونه یا نه و گفت نه با خودم گفتم که اگه بابا بزرگم جادوگر بوده حتما مامان بزرگم هم بوده به مامان بزرگم زنگ زدم و ازش پرسیدم که چیزی در باره هاگوارتز میدونه یا نه اونم به من گفت که اون به مدرسه است جادوگریه که بابا بزرگت توش درس موخونده منم سریع یه نامه نوشتم و به هاگوارتز فرستادم و تاییدم رو اعلام گردم

بعد رفتم و به سامین ( دوست پسر مانیا ) زنگ زدم و همه چیز رو براش تعریف کردم اما خیلی ناراحت شد گفتم چرا اینقد ناراحت شدی اونم گفت : اگه تو نه ماه از سال ایران نباشی نمیتونیم باهم باشیم منم گفتم چرا نمیتونیم من گوشیم رو میبرم و باهم در ارتباط میمونیم یا برای هم نامه مینویسیم اونم قبول کرد رفتم تا دوباره نامه رو کامل بخونم توش دو تا بلیت بود یکی بلیت پرواز تا لندن بکی هم بلیت قطار هاگوارز یه نقشه و یه لیست خرید

پایان خیلی خوب من تصمیم گرفتم که به خواطر بهتر شدن داستان شخصیت های پسر شخصیت اصلی باشن و شخصیت های دیگه داستان هم یکی یکی اضافه میشن

وقت چالشه تست هوش تصویری بزارم یا معما