7 اسلاید صحیح/غلط توسط: ❣️Mini❣️ انتشار: 3 سال پیش 103 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خب بالاخره بعد مدتها😂💔
از زبون الا: ساعت نزدیک ۶ بود که گشنم شد رفتم تو اشپزخونه که دیدم جینین اومد اونم گشنش بود وقتی دید چیز باحالی تداره رفت بیرون تا یکم خرید کنه البته که به زور فرستادمش😁بیچارع منم یکم گشتم و شروع کردم ب درست کردم پیتزا داشتم مواد رو قاطی کردم که یکیو پشت سرم حس کردم و بعد دستای کسی که دورم پیچید متعجب برگشتم ک صورت کیوت جیمینو دیدم ولی سفت تر بغلم کرد و باعث شد دوتایی بخندیم بعد اروم کفگیری که تو دستم بود رو گرفت و شروع کردیم به سرخ کردم سیب زمینی وقتی با کمک جیمین سفره رو چیدیم دیدم جیمین انگار چیزی یادش اومده و خیلی پکره نمیدونم چرا ولی نگرانش شدم موقع شام هی اه نیکشید و واقعا ناراحتم میکرد که با نگرانی بهش گفتم چیزی شدع اون با ی لبخند تلخ جوابمو داد از اون لبخندا که تا تع ا وجودمو تلخ میکرد پس زود شامو خوردیم که ب جیمین گفتم میشه یکم بریم بیرون من دلم بستنی میخاد اونم خندید و رفتم تا لباسمو عوض کنم(عکسو دادم ) ی کت پوشیدم و رفتم پایین ......
کاتت😐✊🏻:/ هیتومی : به نینا گفتم تا برام ماشین بگیره و برم چون دیشب مجبور شدم ماشینمو به یوجین بدم تا با دخترا صبح به کافه برن. رسیدم به کمپانی red همیشه دوروبرش خلوت ولی داخلش شلوغ بود مقدار زیادی از هوای اطرافمو استشمام کردم حس خوبی بهم میداد هوفی کشیدم و با قدمهای محکم به سمت در رفتم گوشمو از جیبم در اوردم و مقابل چشمی در گذاشتم صدایی از بلندگوی کوچک و مخفی اومد: لطفا رمز. منم بی درنگ با صدایی تقریباً کلفت: black hart ، red eyes میدونستم رمز مسخرهای بود ولی اینم فهمیده بودم که تک تک کلماتش به یک معنی متفاوت میرسیدن چون پدرم همیشه اینو بهم میگفت. صدای گوش خراش در که دیگه بهش عادت کردهبودم رو شنیدم مثل عادتهای همیشهگیم دستی به کتم کشیدم تا صاف بشه. الان دیگه در به صورت کامل باز بود قبل از اینکه وارد شم مدارکی که تو دستم بود رو جلوی صورتم اوردم و روی کاور قرمز رنگی که روش بود رو اروم باز کردم و برگه های داخلشو شمردم،۷تا. در کاور رو بستم و با یک دستم گرفتمش با قدمهای بزرگی که برمیداشتم به سمت داخل کمپانی رفتم. همه کسایی که اونجا بودن برای من خم میشدن و سلام میکردن منم سرمو با غرور بالا میگرفتم و به راهم ادامه میدادم. وارد دفتر کارم شدم صندلی رو عقب دادم و مدارک رو روی میز بزرگی که همیشه مرتب بود گذاشتم سمت کمدم رفتم و کتمو اروم دراوردم و داخلش گذاشتم. به سمت صندلیم رفتم و به میز نزدیکش کردم. دوباره مدارکو دراوردم از اون کاور و دوباره با دقت خوندمش تک به تک و با دقت سه بار اینکار رو تکرار کردم تا صدای در اومد به ورودر در اتاق نگاه کردم و با خوشحالی از جام بلند شدم. انتونی با کت و شلوار جذابش همون استایلای همیشگیش وارد اتاق شد. بعد از سلام و احوالپرسی رو صندلی کنار میز کارم نشست سرشو با کیف چرم روی پاهاش گرم میکرد و اروم دستشو روی دستهی کیفش میکشید. سرشو سمت من چرخوند و با صدای بمش: چیزی شده هیتومی که گفتی من تا اینجا بیام؟ من سرمو بلند کردم و به چشمای انتونی خیره شدم و لبخندی که فقط همیشه موقع حرف زدن با انتونی میزدم رو لبم بود تن صدامو یخورده بردم بالا :من تورو به اینجا اوردم تا برام موقعیت یکی رو در بیاری ازم هم لطفاً نپرس برای چیه چون خودمم میخام از خودش بپرسم. انتونی با صورت گیجی :باشه فقط بگو چی ازش داری که بتونم پیداش کنم. هیتومی با لبخندی شیطانی : اسم و ایدی. انتونی هم با لبخندی که به لب داشت: پس عالیع میتونم در عرض دو روز برات پیداش کنم ولی فقط یه چیز میمونه که..... هیتومی اجازه نداد تا انتونی حرفشو کامل کنه: پول، پول جوره ۵۰ دلار قبل از کارت و ۳۰۰ دلار هم بعد کارت. انتونی لبخندی زد و از صندلی بلند شد هیتومی هم از جاش بلند شد و مدارکی که روی میزش بود رو دست انتونی داد. انتونی هم مدارکو از هیتومی گرفت و بعد از خداحافظی از اتاق خارج شد......
ادامه:← جیمین: با الا تصمیم گرفتیم که برای تفریح و خوردن بستنی بریم بیرون و باهم قدم هم بزنیم پس ماشین رو نیاوردم و پیاده راه افتادیم...... همیشه الا منو یاد پارک سو مینداخت همیشه با هم بودیم.... به خودم اومدم دیدم الا دستمو سفت گرفته به اطراف نگاه کردم و چند تا پسرو دیدم که داشتن خیلی بد به الا نگاه میکردن یکیشون به الا تیکه انداخت و باعث شد بدجور عصبی شم و سمتشون رفتم. سه نفر در برابر ۱ نفر بخاطر مهارتم و کلاسایی که تو بچگی رفته بودم خیلی زود ضربه فنیشون کردم😐🥊 اونا بعد کلی دعوا فرار کردن و منم با صورتو دست زخمی به سمت الا رفتم داشت گریه میکرد معلوم بود که ترسیدهبود رفتم سمتش و اروم بغلش کردم و دستاشو تو دستم گرفتم خیلی سرد بودن لبخند تلخی زدم. میتونستم صدای حرف زدناشو از بین هقهقهاش بشنوم:مَ..من دی..دیگه نمیخوام بس..بستنی نِم..نمیخوام بری..بریم خون..خونه. منم از اروم دستمو انداختم دور کمرش و باهم حرکت کردیم و یه ماشین گرفتیم و به سمت خونه رفتیم. وقتی به خونه رسیدیم و درو باز کردیم. من بی وقفه به سمت مبل رفتم و خودمو انداختم روی مبل و هوف بلندی کشیدم. که دیدم الا با کلی وسایل کمکهای اولیه اومده. الا نزدیکم شد و با باندی که دستش بود دستمو پانسمان کرد خیلی درد داشت موقعی که داشتم میزدمشون هلم دادن و منم به سمت عقب رفتم و روی دستم افتادم و هرچی سنگهای تیز بود انگار جمع شده بود اونجا و دستمو زخمی کردن. داشتم به درد دستم عادت میکردم که الا نزدیکم شد صورتش به صورتم خیلی نزدیک بود شاید در فاصلهی ۶ سانتی متری صورتم. پارچهای رو که خیس کرده بود اروم روی صورتم میکشید و خونای صورتمو پاک میکرد. چشمامو بستم و بیشتر نزدیکش شدم. به کارش ادامه داد تا اینکه با صدای برداشتن وسایل از روی میز چشمامو باز کرد. چشمام الا رو تا طبقهی بالا همراهی کرد. بعد از رفتن الا خندههاش لبخند رو رو صورتم میاورد. هروقت اوقات به کامم نبود چند پیک میزدم. گفتم که امشب بیخیالش شم. صدای کفشای الا که از پله داشت میومد پایین توجهمو جلب کرد. الا لباسای منو اورد تا عوضشون کنم چون خیلی کثیف شده بودن. منم بدون درنگ سریع لباسمو در اوردم....😂✊🏻(منحرفان) الا جیغ ارومی کشید:چهخبرته پسر حداقل بزار برم اونطرف بعد سریع لباساتو در بیار. منم خندیدم ولی چیزی نگفتم اول شلوارمو پوشیدم و بعدش وقتی داشتم الا رو نگاه میکردم اروم برگشت دهنش باز بود😂 و وقتی دید که دارم نگاش میکنم سریع برگشت منم لباسامو پوشیدم و برگشتم و دوباره نگاهش کردم. به سمت اشپزخونه رفت و من صداشو وقتی تو خونه پخش و اکو میشد میشنیدم: الان قراره برات یه چایی خوب درست کنم. خندم گرفت: چشم ممنون چایی دست خانم الا خوردن داره. صدای خندههای الا هم از اشپزخونه میومد و اکو میشد. منم گوشیمو برداشتم و به یک کافه آنلاین زنگزدم و دوتا بستنیقهوه سفارش دادم و گفتمکه ۱ساعت دیگه بیارن. بعد از ۲۰ دقیقه الا چایی رو اورد و خوردیم بالاخره بعد تموم شدن فیلم درامی که داشتیم میدیدم زنگ در رو زدن و بستنی رو آوردن بعد خوردن بستنی الا تشکر کرد و رفت بالا....
جیمین : الا رفت بالا که تازه متوجه دست و صورتم شدم خیلی درد داشت ولی برتر از اون درد ی خاطرهبود که خیلی وقته تموم شده ولی هنوز زخماش عفونت میکنه یاد ی خاطره شبانه با پارک سو افتادم اون لعنتی منو پیچیوند و رفت یادمه اون شب هم با هم رفتیم بیرون و به سمت بستنی فروشی رفتیم که دیدم یکی داره به سو دست میزنه اتیشی شدم و افتادم ب جونش بدجور زدم و خیلی خوردم 😬 ولی وقتی دیدم سو گریه میکنه دردمو فراموش میکنم و ب سمتش میرم اون شب تا صب تو بغلم بود و زخمام رو دست میکشید ی دفعه ب خودم اومدم که دیدم ۶ شات از الکل تو بار رو خوردم خیلییی بدجور مست بودم اروم با سمت اتاق الا رفتم و اونو روی تخت دیدم که داشت موهاشو شونه میزد تو موج موهاش گم شدم اروم اروم سمت الا رفتم و دز پشت بغلش کردم مثل جن دیده ها پرید 🤣بهش گفتم اروم من اینجام بیب (اوففف ادمینها به کما رفتند 😭) اروم پشت گرنشو بوییدم بوی توتفرنگی میداد 😂🍓 اروم بغلش کردم قلبش مثل گنجشک میزد چن بار سعی کرد فرار کنه و برای اروم شدنش لب*امو قفل لب*اش کردم مثل سکته ای ها نگام کرد اینکه همراهیم نمیکرد عصبانیم میکرد پس بهش گفتم بهتره همراهیم کنی وگرنه خودت میدونی چی میشه که دیدم اروم همراهیم گذاشت و شروع ب...... داشتم اروم لباشو ***😂💔 ک نفس کم اورد و من رفتم سراغ گردنش اصلن هم بهش توجه نکردم روی گردنش چن تا کیس مارک بزرگ گذاشتم که دیدم الا داره گریه میکنه و التماس دلم براش سوخت پس بغلش کردم و گفتم هیسسس بیب من اینجام و اروم تو بغلم گرفتمش و تا صب همونجا خابیدم (من ملدمممم🚶♀️🕳)
فلش بک→ الا: وقتی جیمین اونجوری اون فرد اارو زد نمیدونم ولی داشتم از ترس مینردم اونا زد و با سر وصورت خونی اومد طرفم اگه بگم سکته نزدم الکی گفتم تا میتونستم گریه کردم و رفتم براش چایی و لباس و جعبه کمک های اولیه رو اوردم تا بتونم زخما رو پانسمان کنم موقع پاک کردن خون خشک شده صورت جم شدشو میدیم و به خودم و سرنوشت بدم لعنت میدادم بهد پاک کردم صورت جیمین با ی شب بخیر به سمت اتاقم رفتم تا بخوابم اول لباس خوابم رو موشیدم و بهد وقتی داشتم موهامو شونه میکردم ک یهو یکی محکم بغلم کرد و باعص شد سکته تاقص و کامل بزنم وقتی به چشمای جیمین نگاه کردم میشه گفت نزدیک بود پس بیوفتم چشماش کاسه خون بود و بوی الکل دهنش خفم کرد وقتی قیافمو دید پشت گردمو بویید و گفت من اینجام بیب بغلم کرد مثل گنجشک میلرزیدم سعی کردم فرار کنم ولی نشد ولی یهو لبای کسی مهر لبام شد ولی از ترس نمیتونستم تکون بخورم ولی میشه گفت شیرین ترین چیز تو زندگیم بود که یعو جیمین گفت اگه همراهیم نکنی میدونی چی کارت میکنم از ترس شروع کردم به بوس*یدنش و تا زمان نفس کم اوردنم دس نکشیدم گفتم حتما ولم میکنع ولی رفت روی گردنم و حداقل چند تا کیس مارک خیلی بزرگ گذاشت و منی ک التماسشو میکردم تا ول کنه ولی یعو بغلم کرد و گفت هیسسسس بیب من اینجام نترس و منی ک با این حرفش ارامش گرفتم و تو بغلش خوابیدم ........
ادامه جیمین: صببا سر درد بدی از خواب پاشدم و دیدم تو اتاق الا خوابیدم ی لحظه تعجب کردم ولی عجیبتر از اون نبود الا بود که منو میترسوند انگار بازم یاد پارک سو افتادم واون روزی که رفت ومنو تنها گذاشت با سرعت رفتم بیرون که دیدم الا بیرون نشسته میز صبحانه امادس و الا روی کاناپه خوابش برده اروم سمتش رفتم ولی با دیرن صورتش جا خوردم واییییی اینا کار من بود؟ لباش کلا کبود بود و روی گردنش کاملا سیاه شده بود اروم روشون دست کشیدم و دیدم خیلی درد داره روی میز جلو کاناپه رو نگاه کردمو متوجه شیشه خالی از مشروبم شدم که یادم اومد دیشب همشو خوردم و این بلا رو سرش اوردم با تاسف بغلش کردم و به سمت اتاقش بردم بعد دو ساعت الا بیدارشد ی رژ پر رنگ زده بود و ی استید بلند بافت از کاریک کردم شرمنده شدم ولی بدتر از اون سردی های الا بود که اصلا نگاهم نمیگرد و باهام حرف نمیزد کع باعث میشد عصبی بشم
ادامه جیمین: صببا سر درد بدی از خواب پاشدم و دیدم تو اتاق الا خوابیدم ی لحظه تعجب کردم ولی عجیبتر از اون نبود الا بود که منو میترسوند انگار بازم یاد پارک سو افتادم واون روزی که رفت ومنو تنها گذاشت با سرعت رفتم بیرون که دیدم الا بیرون نشسته میز صبحانه امادس و الا روی کاناپه خوابش برده اروم سمتش رفتم ولی با دیرن صورتش جا خوردم واییییی اینا کار من بود؟ لباش کلا کبود بود و روی گردنش کاملا سیاه شده بود اروم روشون دست کشیدم و دیدم خیلی درد داره روی میز جلو کاناپه رو نگاه کردمو متوجه شیشه خالی از مشروبم شدم که یادم اومد دیشب همشو خوردم و این بلا رو سرش اوردم با تاسف بغلش کردم و به سمت اتاقش بردم بعد دو ساعت الا بیدارشد ی رژ پر رنگ زده بود و ی استید بلند بافت از کاریک کردم شرمنده شدم ولی بدتر از اون سردی های الا بود که اصلا نگاهم نمیگرد و باهام حرف نمیزد کع باعث میشد عصبی بشم
7 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
عالی بود❤😘😜
ممنون 🙂💜🖤💚
عالیییی بود لطفا زودتر پارت بعد رو بزار😃💜
ممنون باشه 🙂🖤
آفرین فرزندم👏😐☺
مام الان این چهارمین کامنتمه اگه بیاد😐💔
ممنون 💔✨🙂
عالی 🥰 لطفاً یه سری به داستان منم بزنید 🥺🥺🥺 از تهیونگه البته جینم توش هست 🥺🥺🥺🥺🥺
باشه ممنون 🙂🖤✨
لطفا ادامه بده 🥺❤👍
ممنون چشم🙂💜