
خب بریم برا تست لایک و کامنت یادتون نره 🥰💜 و اینو بگم که پارت بعد شاید با دویا سه روز فاصله میاد ببخشید دیر شد تستم عدم خورده بود تروخدا منتشرش کنید😭💔
اِلا: سردرد شدیدی داشتم بلند شدم حس کردم انگار اونجا برام خیلی اشنا بود تابحال دقت نکرده بودم ولی فقط رنگ اون اتاق فرق میکرد به خودم اومدم چند قدم به جلو اومدم سرم گیج رفت و افتادم.سرمو بالا گرفتم یاد..یاد اونموقع افتادم که داشتم با اسباب بازی هام بازی میکردم و پام گیر کرد و خوردم زمین مامانم اومد تو اتاقم با چشم گریان داشتم نگاش میکردم اومد سمتم و سرمو نوازش میکرد و با اون لبخندی که همیشه رو لبش بود:گریه نکن عزیزم همه چیز درست میشه. و گریم شدید تر شد داشتم گریه میکردم اونم با صدای بلند اونموقع خونمون اینجا بود همون خونهای که ازمون گرفتن.داشتم با صدای بلند گریه میکردم متوجه هیچی نبودم وقتی به خودم اومدم که دستاش دورم پیچید و سرمو به سینهی گرمش چسبوند.....
از زبون جیمین : با صدای بلندی که از اتاق الا اومدم مث جت پریدم وسط اتاقش که دیدم نشسته و داره گریه میکنه با دیدن اون صحنه احساس کردم به قلبم تیر زدن... کاتت/:فلش بک به ۳دقیقه قبل💔😑
جیمین: وقتی از خواب بیدار شدم و سمت گوشیم رفتم با تعجب و چشمای زاغ نگاهش کردم ۶بار بهم زنگ زده بود و کلی هم پیام داده بود... به خودم اومدم متوجه صدایی شدم که انگار..انگار یکی داشت گریه میکرد سریع و بدون وقفه بدو کردم سمت اتاق الا و درو باز کردم. رفتم داخل اتاق دیدم که الا وسط اتاق نشسته و داره گریه میکنه. انقد که داشت گریه میکرد متوجه من نشد منم سریع رفتم پیشش و بقلش کردم و سرشو گذاشتم رو سینم. گریش کمتر شده بود و کم کم خوابش برد بلندش کردم و بردمش سمت تختش و پتو روهم روش گذاشتم اروم گفت وای مامان سرم درد میکنه کمکم کن لطفا. که از ترس زهره ترک شدم تند زنگ زدم به دیوید و گفتم به سه نرسيده بیاد دیوید دوست قدیمیم بود توی دانشگاه باهم اشنا شدیم من مهندسی خوندم اون دکترا بهد از ی ربع دیوید اومد و مستقیم فرستادمش اتاق الا بعد ماینه بهش ی ارامبخش زد تا راحت بخوابه و بهم گفت که چون خواب بود کامل معانیه نکرده و فردا یا ی روز دیگه میاد که کامل معاینش کنه ولی وقتی بهم گفت دعا کن بیماری سختی نباشه دنیا برام تیره و تار شد.خودمم نمیدونم چرا ولی حس کردم حالم بده و دارم خفه میشم سریع رفتم تو اتاقم و گیتارم و برداشتم و به سمت حیاط رفتم. وقتی تو راه بودم رز رو دیدم (جیمین چون خدمتکارا همه رفته بودم و برای ایلین سخت بود که به خونه به اون بزرگی برسه از جیمین خواست و جیمین ۴تا از خدمتکارا رو اورد تا ایلین براش سخت نباشه)،منم بی توجه بهش رد شدم و رفتم سمت حیاط و نشستم رو تاب بزرگی که کنار خونه نصب شده بود. نشستم و بدون وقفه شروع به خوندن اهنگ کردم خوندن اهنگ روحمو نوازش م یکرد و بهم ارامش میداد پس شروع کردم به خوندن When you have every thing وقتی همه چیز داری But nobody to lisining ولی هیچکسو برای گوش دادن نداری Next fuking loenly میگی فا*ک به تنهایی Im so loenly من خیلی تنهام Loeooooonly تنهاممم Loeoooonly تنهام

ادامه الا : میشه گفت انگار روی من اب یخ ریخته بودن همونقدر تعجب کردم ولی بعدش بدو بدو رفتم بالا و رو تختم دراز کشیدم که بعد از چن دقیقه در اتاقم باز شد و جیمین وارد اتاق شد چشمامو بستم ک ببینم چی کار میکنه دیدم ارام کنار تختم زانو زد و روی سرمو بوسید (روی موزه رو بوسید 😂برگرفته از جین )و گف خوب میشی بیب و رفت بیرون ازتخت بلند شدم و موهاموشونه زدم تصمیم گرفتم تیغ ماهی ببافمشون و دوتا ربان بافتم و دیدم رو پاتختی کنار تختم چن تا کتاب رمان عاشقانه و غمگین هست نشستم و رمان اغوش اجباری رو برداشتم تا بخونم اولش خیلی زیبا بود حنا دختری بود که عاشق پسر عموش بود و به کمک عمه اش تونست به پسر عموش بگه اما مامان پسرعموش اون و ب عنوان عروس نمیخواست پس بعد مدتی یکی از پسر عمع های حنا بهش پیشنهاد داد ولی حنا رد کرد و چن روز بهد باباش بهش گفت پسر عموی پسرعمش ازش خواستگاری کرده و مجبوره باهاش عروسی کنه حنا میخواست خود...ی کنه ولی نتونست وقتی به اینجا رسید دیدم دارم گریه میکنن و دلم به حال حنا آتیش گرفت پس پاشدم و صورتمو شستم و رفتم پایین دیدم جیمین روی کاناپه نشسته پس رفتم میشش که مث جت ازم سوال پرسید خوبی ؟ خوابت اوکی بود؟ سرو درد نمیکنه ؟ هوای اتاق گرم نبود که ؟ لباست اگه کثیفه بریم بخریم ؟ میخوای بریم بیرون؟ حولت سر نرفته؟ گفتم اههه جیمین صب کن دیگههععع اع بزار دهنمو وا کنم کع دیدم جیمین با ی لبخند داره نگام میکنه و گفت وقتی عصبی میشی کیوت تری که دوویدن خون رو روی صورتم حس کردم و باعث شد جیمین بازم بخندع که بهش گفتم میشه بریم یکم لباس بگیرم پاشد گفت حتما و رفت تا لباساشو عوض کنه منم رفتم سویشرتمو بپوشم و رفتم بغل ماشین که جیمینم اومد و رفتم تو ماشین که رسیدیم به ی مجتمع خیلی بزرگ و جیمین گفت پیاده شم ...... . . . عکس این اسلاید و اسلاید بعد خریدهاشونه

ادامه جیمین:به مجتمع بزرگی که قبلا برای خانم لی یون بود رفتیم. الان خانم هیتومی هم شریک مجتمع هست. واقعا اونجا خیلی بزرگ بود و هر چی که میخاستی وجود داشت و حدود ۳۰۰ تا مغازه اونجا بود. با اِلا وارد شدیم اول رفتیم و لباسهای برندی که از بزرگترین مغازه ها بود خریدیم. بعد به کفش فروشی رفتیم. و کلی خرید کردیم، وقتی داشتیم میرفتیم یکدفعه متوجه شدم الا نیست خیلی هول شدم و با نگرانی پشتمو نگاه کردم که الا وایساده و داخل یکی از اون مغازه هارو نگاه میکنه رفتم جلو و دیدم که پر از لوازم آرایشی هست اِلا با ذوق تو چشمام نگاه کرد:میشه بریم داخل لطفاً. منم قبول کردم و رفتیم داخل و اِلا کلی چیز برداشت منم که نمیتونستم نه بگم برای همین همه رو خریدم و راه افتادیم. اِلا وقتی رسیدیم خونه انقد که خسته بودم سریع رفتم تو اتاق و افتادم رو تخت تقریبا ۳ساعت بود که داشتیم خرید میکردیم انقد خسته بودم که حواسم نبود وسایلی که خریدیم رو بیارم بالا و تو اتاقم که دیدم جیمین در اتاق رو باز کرد و بدبخت دست پر سریع اومد داخل و پلاستیکارو گذاشت رو زمین و دستشو گذاشت رو کمرش بعد بهم نگاه کرد و یه لبخند زد:خب بعدا میگم که رز بیاد و وسایل رو مرتب کنه و بزاره سر جاهاشون. منم ازش تشکر کردم و خداحافظی کرد و رفت سمت اتاقش.
ادامه جیمین:رفتم تو اتاقم گوشیمو با خودم نبرده بودم واییی یادم رفته بود جوابشو بدم کلی پیام داده بود گوشی رو تو دستم گرفتم و با اثر انگشت بازش کردم سریع رفتم قسمت پیامها کلی چیز نوشته بود.....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییییییییییییییی بود😊😍😍😘😘😘😙😙😗😋😋😋😗😘😙😗
پارت بعدی پلیززززززززززززززز😢
ممنون 😍💜
عالی بود😍
ممنون 😍💜🖤
گود:)
میسی😍💜
عاولیییییی بود😻♥
پارت بعدی پلیزز😐✌
ممنون 🥰💜
خیلی عالی بود لطفا پارت بعد رو بذار ممنون
ممنون 😍💜
پارت بعد پیلیززززززززززززز
عالی بود
خسته نباشید
مرسی گلم🥰💜
عالی بووود، بعدییییییییی😭🥺🥺🥺🥺❤️💜
ممنون باشه😍
پارت بعد پارت بعد پارت بعد زود لطفا لطفا لطفا لطفا خواهش خواهش خواهش🥺😐❤😂
😂💜
بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی
(انقدر میگم بعدی که خودت بعدی رو بزاری😂😂🔪)
باش😂💜
بعدی