10 اسلاید صحیح/غلط توسط: 🎵Malas🎼 انتشار: 3 سال پیش 547 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام سلام بریم برای پارت جدید
بعد از اینکه حرفای شونا رو تو کافه شنیدم خیلی حالم بد شد من . من نمیتونم همچین کاری کنم. تو فکر بودم که یهو نامجون زنگ زد
* بله هیونگ
.....
* باشه باشه اومدم
سریع سوار ماشین شدم و رفتم کمپانی. رسیدم و رفتم استودیو نامجون
رزا : باباااا
* سلام عزیزم . حالتون خوبه. جاییتون که اسیب ندیده
رزی : بابا .. هق ...ما .. خیلی .. ترسیدیم
بعدش مجکم پرید بغلم و شروع کرد به گریه کردن
* دیگه تموم شد قول میدم دیگه اینجوری نشه، دیگه گریه نکنید باشه؟
رزی : با ..شه
* افرین حالا بیاین بریم خونه
نامجون : چیشد لونا چیزی گفت بهت؟
* نه چیزی نگفت رفتیم دور زدیم و برگشتیم
نامجون : اهان ، خب شما برید خونه فعلا
*ممنون هیونگ فعلا
رسیدیم خونه. درو باز کردم و رفتیم تو دیدم لونا تو اشپز خونه داره کیک درست میکنه واقعا از دیدنش تو خونه خیلی خوشحال شدم
# سلام خوش اومدین خسته نباشبد
رزی : سلام مامانننننن دلم خیلی برات تنگ شده بود
رزا : مامان دیگه هیچ وقت نرو
از حرفی که رزا زد خیلی شکه شدم یعنی من خوب ازشون مراقبت نکردم یعنی منو دوست ندارن؟
لونا دید قیافم رفت تو هم می خواست بیاد نزدیکم که سریع رفتم تو اتاق . خیلی خسته بودم نمیدونستم باید چیکار کنم.
از زبان لونا : بعد اینکه رزا اونجوری گفت جیمین خیلی ناراحت شد میخواستم برم پیشش که سریع رفت تو اتاق، وا چرااینجوری کرد.
# رزا اون چه حرفی بود که زدی، مگه وقتی با بابا بودین بد بود؟
رزا : نه ولی من دوست دارم همه پیش هم باشیم، تازه وقتی تو نبودی ما رو دزدیده بودن.
رزی : مگه بابا نگفت که به مامان چیزی نگیم
# چییییی؟! شمارو دزدیده بودن مگه شما پیش عمو کوک و وی نبودین؟
رزا : نه دیشب وقتی که تو جنگل بودیم ما رفتیم که خوراکی بخوریم بعدش یه زنه مارو دزدید. مامان ما خیلی ترسیده بودیم.
بعدش شروع کرد به گریه کردن.
# چیزی نیست عزیزم گریه نکن باشه؟ ببین براتون کیک درست کردم بیاین بخوریم هم؟
رزی : اخجون کیک به من یه تیکه خیلی بزرگ بده
# چشم . شما برید دستاتون رو بشورید منم برم باباتون رو صدا کنم
دوتاشون : چشم
# افرین
رفتم تو اتاق که دیدم جیمین داره گریه میکنه، رفتم پیشش نشستم
# جیمین چیشده؟
* من واقعا متاسفم من .. خیلی پدر بدیم..
# از این اتفاقا خیلی پیش میاد نباید خودتو ببازی الانم که همه سالم و خوشحال پیش همیم دیگه چی می خوای پاشو صورتتو بشور بیا بچه ها اینجوری نبیننت
* باشه
از زبان جیمین
صورتمو و شستم و لباسامم عوض کردم رفتم پیش بقیه. همشون خیلی خوشحال کنار هم نشسته بودن . چشام دوباره پر شد واقعا نمیدونم باید چیکار کنم.
رزی : بابا بیا اینجا
* اومدم
گوشیم رو در اوردم و باهم یه سلفی گرفتیم و تو ویروس گذاشتم.
* خب بیاین بخوریم. اا رزا چی رو لباست
سرشو خم کرد که ببینه منم از سریع یکم خامه مالیدم رو دماغش
رزا : باباااا چیکار میکنی
* اینجوری خوشگل شدی
بعد رو دماغ رزی و لونا هم خامه زدم
# جیمینننننن. منتظر انتقام باش. اماده دخترا سه دو یک
و بله یهو یه بشقاب کیک خورد تو صورتم
* این نامردی بود واستین الان حسابتون رو میرسم
بعد شروع کردم به دنبال کردنشون
چند ساعت بعد
# امروز خیلی خوش گذشت
* بله مخصوصا وقتی کل کیکو زدم صورتتون
# اونجایی که یه بشقاب اومد تو صورتتو بیشتر دوست داشتم
* خیلی دوست دارم
# منم . اهااا فردا جشن دختراست باید ساعت 6 عصر بریم اون سالن مخصوص حتما باید بیایی.
* اوکی سعی میکنم خودمو برسونم
#از الان بگم اگه تو نیای دخترارو نمیبرم
* لونا اذیت نکن دیگه از هفته ی دیگه تورمون شروع میشه خیلی تو کمپانی کار هست
# الان دقیقا چی گفتی!!!!
شتتت سوتی دادم
# من الان بایو بفهمم که هفته ی دیگه تور داری؟؟
* بخدا منم دیروز فهمیدم
# جیمین دروغ نگو تور رو از یک ماه قبلش بهتون میگن بعد تو الان داری میگی واقعا برات متاسفم
* معذرت میخوام
# نیازی به معذرت نیست تو به کارات برس خودم فردا رو یه کاری میکنم
بعد بالشش رو برداشت و رفت اتاق مهمان رفتم دنبالش
* لونا منو ببین
# جیمین خستم فردا حرف میرنیم
* لونا من واقعا متاسفم بخدا دست من نیست
# گفتم فردا حرف میزنیم الان دخترا خوابن
میدونستم پشت این ارامشش کلی خشم هست پس بیخال شدم و رفتم اتاقمون
میخواستم بخوابم که گوشیم زنگ خورد
* بله هیونگ
شوگا : جیمین باید الان بیای کمپانی کل برنامه هامون عوض شده
* هیونگ نمیتونم
شوگا : همین الان پاشو بیا خدافظ
* هیو...
اههه قطع کرد.
پاشدم لباسامو عوض کردم و رفتم کمپانی
از زبان لونا :
صدای بسته شدن درو شنیدم حتما جیمین رفته بیرون از جام بلند شدم و به برادرم زنگ زدم
# الو سلام اوپا خوبی
^ سلام لونا تو خوبی
# ممنون اوپا میشه برای دو روز دیگه سه تا بلیط برای مونیخ برامون بگیری؟
^ میاین المان؟
# اره ولی خودمو و دخترا میایم
^ جیمین چی؟
# اون باید بره تور 2 ماه نیست
^ اوکی براتون میگیرم
# ممنون اوپا خدافظ
^ خدافظ
این دوماهی که جیمین نبود فرصت خوبی بود که برم پیش خانوادم اینجا هم تنها نمیموندم
از زبان جیمین :
* چیییی یعنی چی که فردا شب باید بریم ژاپن؟!
م.ج : برنامه ها عوض شده
* حالا چجوری به لونا بگم، منو میکشه
م.ج : امروز تمام وستیلون رو جمع کنید
نامحون : بله
* دخترا فردا ساعت 6 جشن دارن اگه نرم خیلی از دستم ناراحت میشن
شوگا : خب پرواز ما شاعت 12 شبه میتونی بری اونجا بعدش بیای فرودگاه
* اره اونم میشه. من میرم فعلا
رسیدم خونه ساعت 8 صبح بود.
صبحانه درست کردم و میز رو چیدم و رفتم سراغ بچه هاکه بیدارشون کنم
* دخترا بیدار شین صبح شده
رزی : سلام بابا
* سلام عسلم
رزا : سلام
* سلام خوشگل بابا بدویین بریم مسواک بزنیم
بعد اینکه کارمون تموم شد رفتیم سراغ لونا
* خب گفتم با شمارش من میپرید روش و بوسش میکنید قبول؟
دوتاشون : قبول
* سه دو یک حمله
دخترا شروع کرون به بوس کردن لونا و منم قلقلکش دادم
# یا خدا چیشده
رزی : صبح شده بیدار شو مامان
# چشم بیدار شدم
* سلام
# سلام. مگه تو نرفته بودی کمپانی
* چرا برگشتم
# اهان
بعد یهو رفتم نزدیکشو و از لباش بوسیدمش
# چیکار میکنی جلو بچه ها
دوتاشون : دوباره دوباره
بازم بوسش کردم
دوتاشون : دوباره دوباره
بازم بوسش کردم
# بسه دیگه
رزی : بابا حالا مارو بوس کن
رفتم و از گونه دوتاشون بوسیدمشون
* خب بیاین بریم صبحانا بخوریم
دخترا از اتاق رفتن بیرون
* اشتی؟!
# مگه قهر بودیم
* دیشب کی پاشد اومد اینجا
# دلم می خواست تنها باشم، اها من و دخترا فردا شب میریم المان
* چیییی برای چی
# برای چی اینجا بمونیم تو که دوماه نیستی منم که اینجا کسی رو ندارم میرم پیش خانوادم
* باشه
بعد از اینکه صبحانه رو خوردیم من رفتم کمپانی و لونا و دخترا هم رفتم خرید
از زبان لونا:
الان ساعت 5 عصره من و دخترا اماده شدیم داریم میریم به جشن
زنگ زدم به جیمین
# جیمین ما داریم میریم تو هم میای؟
* تا 2 ساعت دیگه اونجام
# اجراشون 1 ساعت دیگست دیگه زحمت نکش
بعدش گوشی رو قطع کردم و با دخترا سوار ماشین شدیم
رزی : مامان بابا نمیاد
# نه کار داره نمیاد
رزا : یعنی دوباره بچه ها مسخرمون میکنن
# هرکی مسخرتون کرو بگین خودم حسابشو میرسم
رزی : میشه نریم؟
ماشنو نگه داشتم
# چرا نریم؟
رزی : اخه همه با باباشون میان رو صحنه بعد الان بابا اینجا نیست ما با کی باید بریم.
# پدر بزرگ و مادربزرگ اونجان با پدربزرگ میرین
رزا : نههه باید حتما با بابامون بریم
# خب من الان چیکار کنم
رزی : به بابا بگو بیاد
# زنگ میزنم خودتون بهش بگید
*الو بله لونا
رزی : بابا میای جشنمون
* اگه کارام تموم شه میام
رزا : ولی بابا
* یه لحظه. بله هیونگ. باشه الان میام. بچه ها من باید برم فعلا
رزا : ولی...
رزی : مامان بریم خونه
# اگه به دایی کای ( کای اکسو نه ) بگم بیاد میریم؟
رزا : ارههه
# اوکی پس پیش به سوی جشن
خب اینم از این پارت اگه پارت بعدیو میخواین لایک30 تا و کامنتا هم 30 تا بشه وگرنه پارت بعد نمیاد
دوستون دارم فعلا ☺💜
تا اخر بیا چالش داریم
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
46 لایک
ج.چ : آیدل، بازیگری🥲اما از لحاظ خانواده: دکتر😒😐هعییی روزگار🥺
خاب تقریبا نمدونم
ج چ:دکتر جراه قلب😍
👌👌
عالی منتظر پارت بعدم😃
ولی خدایی چه دختر های لوسین بابا به این خوبی بعد میگن ما مامانمون رو میخوایم😂😂😂
اره یکم لوسن 😂😂
عالی بود 👍🏻💜
فقولعاده ترین دتستان جهانن
ممنون 💜💜💜
بی نظیییررر بوددد
مشتاقانه منتظر پارت بعدیم 😍
ج چ : یه معلم طراحی قلم سیاه 😁 ولی به احتمال زیاد بعدا شغل مورد علاقم تغییر کنه
ممنون💜
👌
منتظر پارت بعدی هستیم 🙃🙂
ممنون امروز مینویسم😊💜
مرسیییییییییی عالیییییییی
عالی بود 👍💞من همون موقع که پارت اومده بود خوندمش ولی یادم رفت کامنت بزارم 😩
ج چ : مهندسی
مرسیی💜😂
👌
عالی بوددددددددددددددددددد
ج چ : ایدل یا بازیگر 🤩🥲
ممنون 💜💜
👌
عالی بود ✨💜
ج چ : معلمی
لطفاً به تست های منم سر بزن 😊💜
ممنون 💜
👌
چشم حتما