
امیدوارم لذت ببرید
مرینت: منظورت چیه؟ گربه:ببین من و آدرین آگرست با هم دوستیم مرینت : یعنی آدرین هویت تو رو میدونه گربه : نه ببین من هر چند وقت یک بار به گربه سیاه تبدیل میشم و میرم پیش آدرین آخه اون خیلی تنهاست مرینت : چی نه بابا آدرین یه عالمه دوست داره که صمیمی ترین شون نینو هست گربه : نه مرینت درسته که نینو دوست صمیمیش هست ولی آدرین خیلی حرف ها رو نمیتونه بهش بگه مرینت: درسته شاید به نینو نگه ولی چرا به تو میگه 🤨 گربه: خب راستش (در ذهن گربه : وای حالا چه بهونه ای گیر بیارم 😨) آها میدونی یه روز دیدم آدرین حالش خوب نیست و جلوی پنجره اتاقش وایستاده و گریه میکنه بعد من رفتم پیشش و گفتم چی شده اون اول نگفت و بحث رو عوض کرد ولی بعد دوباره به گریه افتاد و ازم قول گرفت که وقتی جریان رو تعریف کرد به کسی چیزی نگم و بین خودمون بمونه و از اون به بعد آدرین با من درد و دل میکنه همین😁
مرینت : آها😔 گربه : ببین مرینت آدرین دوست نداره با کاگامی باشه فقط میخواد با هاش مثل یه دوست معمولی باشه مرینت: پس چرا ب.و.س.ی.د.ش گربه : چون مجبور بود اگه اونکارو نمیکرد کاگامی شرور میشد مرینت: واقعا ؟ گربه : اره خودش بهم گفت مرینت : یعنی آدرین عاشق کاگامی نیست گربه : نه مرینت : پس عاشق کیه؟ گربه : هیچ کس برای همین من میخوام بهت کمک کنم تا اون عاشقت بشه مرینت:چیییی پس خودت چی گربه:مهم نیست وقتی ببینم تو خوشحالی منم خوشحال میشم مرینت:پیشی تو خیلی خوبی تو فوقالعاده ای 😍 گربه : ما اینیم دیگه 😌 من باید برم امیدوارم دیگه غصه نخوری مرینت : نگران نباش به کمک تو حالم خیلی خوبه گربه : عالیه پس بای👋 مرینت : بای👋
فردای آن روز: امروز با صدای تیکی از خواب بلند شدم تیکی : مرینت بدو داره دیرت میشه مرینت : مگه ساعت چنده؟ تیکی : یک ربع به هشت مرینت :چیییییی😱 وای دوباره نه (با داد) مولو: وای چی شده سر صبحی داد میزنین سس:ای بابا نمیزارید ما بخوابیم زیکی : اره دوباره چی شده مرینت: ببخشید بچهها من برم سریع حاضر شو که دیرم شده کالکی : یک بار نشده مرینت دیر نرسه مدرسه پالن : درسته مرینت : صدا تونُ میشنومااا بعد سریع رفتم پایین و از پدرم چندتا ماکارون گرفتم که سر راه بخورم و به تیکی هم بدم . سریع رسیدم مدرسه و رفتم سر کلاس، عجیبه هنوز کلاس شروع نشده بود رفتم سر جام نشستم آلیا : سلام خوبی مرینت : سلام اره ممنون تو خوبی آلیا : اره ممنون که آدرین آمد و پیش نینو نشست آدرین سلام بچه نینو و آلیا : سلام آدرین مرینت : ملاس یعنی غلام یعنی سلام 🤤 بعد خانوم بوستیه آمد و کلاس شروع شد
از زبان آدرین: خانوم بوستیه آمد و کلاس شروع شد . مرینت به من خیره شده بود من که به زور داشتم نقش بازی میکردم به درس گوش میدادم ولی دلم میخواست همه چیز رو به مرینت بگم ولی اول باید به خودم نزدیکش کنم و باهاش وقت بگذرونم بعد و زنگ خورد منم مثل همیشه با نینو رفتم حیاط که دیدم یکی شرور شده سریع رفتم تبدیل شدم رفتم با شرور بجنگم که دیدم بانو هم امد (علامت گربه سیاه🐱علامت دختر کفشدوزکی 🐞) 🐱:سلام بانو 🐞:سلام پیشی که شرور یه چاقو 🗡️ پرت کرد 🐱: پس قدرتت پرت کردن چاقو هست 🐞:یعنی آکوما کجاست 🐱: شاید توی کمربندشِ 🐞:شاید بعد حمله کردیم (بعد از شکست دادن شرور)
🐱:خب بانو چی شد تونستی کاری انجام بدی 🐞:نه حتی بهم نگاه هم نمیکنه 🐱:(توی دلش : متاسفم مرینت ولی مجبورم😔) 🐞:پیشی پیشی پیشیییییییییی🐱: ها چیشده 🐞:تو حواست هست من چی میگم 🐱: ببخشید یه لحظه حواسم پرت شد 🐞:ام میگم تو نمیتونی کمکم کنی 🐱:چطوری 🤨 🐞:مثلا ازش بپرسی نظرش درباره من چیه 😁 🐱:امممم ببینم میتونم یا نه ولی تو باید سعی کنی نزدیکش بشی و باهاش وقت بگذرونی 😉 🐞:آخه هر موقع میبینمش لکنت میگیرم و خراب کاری میکنم😓 🐱:سعی کن خراب کاری نکنی بعد معجزه گرم صدا خورد 🐱:بانوی من امید هرچه زودتر بهش برسی من باید برم 🐞:باشه بای 🐱:بای
رفتم خونه و تبدیل به خودم شدم پلگ : واییی گشنمه کممبرهای عزیزم کجایین و رفت سراغشون منم رفتم پیانو تمرین کنم. همش به مرینت فکر میکردم به خنده هاش به خراب کاری هاش به موقعی که جلوم لکنت میگیره اون فوقالعاده است که یک دفعه یکی در زد ناتالی : آدرین دوستت کاگامی آمده
کاگامی آمد توی اتاقم آدرین :سلام کاگامی کاگامی : سلام آدرین😞 آدرین :چی شده چرا ناراحتی کاگامی : من و تو دیگه نمیتونیم با هم باشیم آدرین :چرا کاگامی: من دیگه دارم از اینجا میرم به ژاپن و اینکه میدونم تو عاشق من نیستی ولی اشکالی ندارد هر آدمی حق انتخاب داره آمدم ازت خداحافظی کنم و اینارو بگم امیدوارم روزی عاشق یکی بشی که لیاقت تو رو داشته باشه آدرین:کاگامی ممنون که درک میکنی امیدوارم تو هم یکی رو پیدا کنی که لیاقتت رو داشته باشه ، بعد کاگامی آدرین رو بغل کرد و از همدیگه خداحافظی کردن
از زبان مرینت : داشتم به پدرم کمک میکردم که دیدم کاگامی آمد تو مغازه سابین :سلام چیزی میخواین ؟ کاگامی : سلام شما باید مادر مرینت باشین من آمدم با مرینت حرف بزنم 😊 سابین : باشه دخترم بزار صداش کنم و مادرم منو صدا کرد و من رفتم پیش مادرم ، مرینت :کاگامییییی🤩 و پریدم بغلش کاگامی : سلام مرینت از دیدنت خیلی خوشحالم میشه بریم اتاقت حرف بزنیم مرینت : باشه بریم وسط راه بودیم که یاد عکسای آدرین افتادم مرینت : کاگامییییی که کاگامی در اتاقم رو باز و گفتم هر حرفی داری بیا اتاق بزنیم من با خجالت رفتم توی اتاق کاگامی:لازم نیست خجالت بکشی من میدونم تو عاشق آدرین هستی و من آمدم تا باهات درباره این موضوع حرف بزنم مرینت :ببباشه کاگامی :مرینت من دارم از فرانسه میرم یعنی دارم میرم ژاپن مرینت :چیییی آخه چرا کاگامی : توی ژاپن یک مشکلی برامون پیش آمده برای همین من دارم میرم شاید دیگه بر نگشتم آمدم بگم که سعی کن احساست رو به آدرین بگی مرینت :کاگامی چی داری میگی کاگامی:مرینت آدرین عاشق من نیست اما شاید عاشق تو بشه میخوام اونو از تنهایی در بیاری فقط من بودم که همیشه پیشش بودم چون پدرش فقط اجازه میداد با من بره بیرون ولی الان که من دارم از فرانسه میرم دیگه کسی نیست که با آدرین وقت بگذرونه برای همین سعی کن احساست رو بهش بگی تا اون تنها نباشه مرینت : اما کاگامی : مرینت من بهت ایمان دارم و بعد بغلم کرد مرینت :کاگامی کسی رو داری که اونجا باهاش حرف بزنی ؟ کاگامی :نه 😔 مرینت :ببین هر موقع خواستی با کسی حرف بزنی من هستم 😊 کاگامی : ممنون مرینت تو واقعا دختر خوبی هستی لطفاً کاری که از خواستم رو برام انجام بده مرینت:امممم سعی میکنم😅 و بعد کلی خوش گذروندیم و کاگامی با مادرش رفت ژاپن
تیکی: مرینت کاگامی واقعا دختر مهربونیه مرینت : اره واقعا که مادرم منو صدا زد سابین :دختر بیا پایین یه خبر برات دارم رفتم پایین سابین:دخترم پسرخالت داره از ژاپن میاد خواستگاری مرینت :چییییی😢😢😢😢
ممنون که خوندید لطفاً لطفاً نظر بدید 💗💗
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
وایییییییییی لطفا لطفا پارت بعد رو امروز بنویس
خیلی خیلی باحالههههههه
باشه اگه شد امشب مینویسم
ممنون که نظر میدی عزیزم😊😊