با بی تی اس در آرایشگاه ۲

همونطوری گیج مونده بودم و میخواستم فریاد بزنم و منتظر بودم که یکی بگه اینجا چه خبره اما با این نگاه هایی که از طرف ریئسم و بی تی اس حس میشد نمیشد وقت رو طلف کرد

رفتم جلو تر از تو آینه به جیهوپ نگاه کردم و گفتم: چ-چه مدل... مدل م-مویی میخواید؟ ... وااای کلی با لکنت حرف زدم ??

جیهوپ : ما اینجاییم که تو انتخاب کنی! .... من: ب-باشه! .... تمام سعی خودم رو کردم آخرین نفری که باید موهاشو درست میکردم شوگا بود ... من: عهههه موهاتو دوباره نعنایی کردیییییی؟ وااای تا این لحظه ندیدمشون خیلی خوشگلههههههه ... شوگا: اره نعنایی کردم ?... یه تک سرفه ای کردم و به کارم ادامه دادم

جین: مدیر برنامه داشتی یک حرفایی در رابطه با اینکه آرایشگرمون عوض بشه میزدی... جیمین: اره راست میگه قضیه قطعیه؟

مدیر برنامشون: اره خب.. همسرم تو موافقی؟ .... رئیسم یا همون همسر مدیر برنامشون: اره خوبه فقط من این دست و پا چلوفتی رو با خودم نمیارم

هم اینو گفت انگار که منفجر شده بودم! اون میخواست یک آرمی رو از بی تی اس جدا کنهههه؟ سریع داد زدم : هوووی ببین یا منم با خودت میبری یا خودم تو رو با خودم میبرم! من حتما حتما میام توی کمپانی بیگ هیت و گرنه له دوستای آرمیم میگم بیان یک کمپین محافظت از آرمی ها در برابر رئیس آرایشگاه بزنن اصن توعم منو با خودت نبری ، به بی تی اس میگم منو ببرهههه

یک دفه رو کردم به اعضا بی تی اس که همشون داشتن نگام میکردن انگار نگران بودن تهیونگ: میتونی نفس بکشی؟ ... آر ام : زنده ای؟ ... جونگ کوک : نمردی؟ ... من: نه مگه چی شده؟ .... مدیر برنامشون: هی فقط یک نفس عمیق بکش و نگران نباش توهم با ما میای

خیلی خوشحال شدم بعد از اون با بی تی اس رفتیم کمپانی که قرارداد ببندیم و من خیلی ذوق کرده بودم و دیگه از فرداش شروع به کار کردم

هر روز دوست های بیشتری پیدا میکردم و توی کارمن پیشرفت میکردم اولاش هر وقت بی تی اس رو میدیدم خجالت میکشیدم اما الان حس میکنم اونا هم یکی از بهترین دوستامن •~•

خی اینم تموم شد...چطور بود؟