اگه که می خواین داستان رو ادامه تو کامنتا بگید 😑💜
کوک : داشتم راه می رفتم که دختر بنگاهی رو دیدم خواستم برم یکم حالشو بگیرم که احساس کردم یه نفر از تو تاریکی داره به دختر بنگاهی نزدیک میشه و همینطورم بود ولی به من ربطی نداشت اما دقت که کردم دیدم یه نفر نیست بلکه چند نفرن یدفعه دست یکیشون نشست روی شونه ی دختر بنگاهی دیگه طاقت نیاوردم رفتم جلو و....
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
45 لایک
وایییییییییییییی عالیییییییییییییییی بودددددد😄😄😄😄😄
مرسی 🙃💥
پارت بعد منتشرش شدش 😉💜
جدیدا همه چی کم بازدید میخوره:/
تنها داستان و تستای تو نیس:/
عالی بیدツ
ادامه بده لطفااا
😉💜
اهههههه دوبار ه جایی حساس قطع کردی 😐😆 عالیییییییی بود داستانتو دوست دارم 😍🤍 ادامه بعده 😉👌منتظره پارت بعد هستم 🤗😅
😁💜
چرا انقد کم مینوسی خب یکم بیشتر بنویس
چشممممم 🥰
کم مونده دیگ از دستت سر ب بیابون تخت بزارم😐💔
خیلیییی داری کم مینویسی خیلیییی🔪🔪🔪🔪🔪
باشه از این به بعد بیشتر مینویسم 🙃
ببخشید اگه کم بود از این به بعد بیشتر مینویسم 😊
عالی ادامههههه
چشمممممم🙃🙃