لیدی باگ مو طلایی👀

10 اسلاید امتیازی توسط: Ali انتشار: 3 سال پیش 22 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست

سلاممممم درود من Ali هستم خوش نیومدین به داستان لیدی باگ مو طلایی😂 این تست زود منتشر میشه چون ناظرا زیاد شدن😃در اصل همه ناظر شدن😐خوب این داستام ادامه ی عشق مریکته ولی زیاد بهش ربط نداره و مثل عشق مریکت پیچیده نیستش و درباره دخی کوچولوی مرینت دیکه زیاد حرف نزتم بریم سراغ تست😂

از چشم آدرینا(دختر مرینت):سلام من مرینت نیستم یک دختر معمولی با یک زندگی معمولیم نیستم😂 من آدرینا یک دختر معوولی با زندگی غیر معمولی😐خوب من یک دختر شلختم لا لای لاییی عاشق کسیم نیستم نی نانای عه من اصلا یاد ندارم شعر بخونم👀راستی ما به کره مهاجرت کردیم اینجا یک گروه خواننده خوب هست😁من همه ی آهنگاشونو حفظم😀اسم گروهشونم BTSهستش

اومممم انتظار نداری که همه ی دغدغه های زندگیمو بت یگم حاجی👀کیش کیش برو فضول😂(یک روز آفتابی)از چشم آدرینا:مامی من اومدم😉ازچشم مرینت:دختر بیا تواتاق کارت دارم💟رفتم تو اتاق نشستم آدرینا هم اومد بهش گفتم ببین دخترم اومممممم تو هرروز داری ازمون یک سوال میپرسی و من میخوام جوابتو بهت بگم😄از چشم آدرینا:هن؟منظورت همون سوالیه که چرا از پاریس مهجرت کردیمه تورخدا بگو چرا مهاجرت کردیی😣از چشم مرینت:خوب به دلیل اینکه اونجا یک دشمن بود مه میخواست با چاقو نسلمون رو منقرض کنه😣و الان مارو پیدا کرده😑اینو بدون آدرینا تو بایدحواست به خودت باشه😢

از چشم آدرینا:فردای اون روز رفتم مدرسه یک چاقو اومد سمتم اونو با دستم گرفت😆و بعد مستقیم فرستادمش ای قبلی بعد رفتم دنبال چاقو😁(چند دقه بعد)طبق محسباتم باید همینجاه باشه😈من معجزه گر لیدی با دارم تبدیل شدم یهو اون مرده جلوم ظاهر شد😵من یک لقت محکم بهش زدم بعد با ییوو اونو به دیوا آویزون کردم😀هی یارو فک کردی من مامانممم من تور با چاقوی خودت میکشم😈ولی این کارو بچه ها بده😦من بچه ی بدی ام😁هار هار هاراونقد حرف میزنم که خودت به غلط کردن بیوفتی😀 اصلا تورو به یویوم وصل میکنمو میبرم زندان اسمت چبه دشمن؟😕

دشمنو بردم زندان آزکابان(مگه هری پاتره😂)الان باید میرفت مدرسه رسیدم به مدرسه😃برگشتم حالت عادی و رفتم داخل مدرسه😇بهو یک پسر جلوم سبز شد وایی نه این پیتره همون پسر که همیشه اذیتم میکنه😭از چشم پیتر:چه خبرررر خوشگل خانوم چیکارا میکنی😏یک بوس میدی؟آخه چرا انقد میترسی لولو نخورتت از چشم آدرینا:دیگه خیلی داشت بد میشد که بهو استیو اومد توی مدرسه😌از چشم استیو:هی!عوضی چه غلطی میکنی اونجا😒ولش کن جوجه هری برو نبینمت😡از چشم پیتر:شانس آوردی دختر جون بعدا میبینمت😡از چشم آدرینا:رفتم استیوو بغل کردم و از ش تشکر کردم😗

از چشم استیو: آ...خ..خو مییورسسدبدتی چی داذم میگم یعنی ممنونوم آدرینا😌ازچشم آدرینا:باشه😕رفتم سرکلاس چرا این استیو اینجوریه دیونه😂وای خدا قراره استیو کنار من بشینه😆 سکته نکنه خوبه😂 بعد چند ساعت مدرسع تموم شد 😰حالم ازدرس بهم میخوره😡واون معلم که همش داره توضیح میده😐خودش میفهمه چی میگع😂یهو یکی دستم کشیدو پرتم کر تو کوچه😯

وای خدا این پیتره پاشدم فرار کنم پشتم بمبست بود جلومم پیتر بود😡استیو هم رفته بود😭از چشم پیتر:جوابمو اون موقع ندادی ؟یک بوس میدی😈نمیدی؟مگه دست توعه خودم بوست میکنم😈💘💘💘💘💘عهههههه دیگه استیو نیستش از چشم آدرینا:خیلی نزدیکم شد یم چاقو زدم بهشو فرار کردم خدافظ عوضی💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃

رسیدم خونه یک یادداشت روی میز بود تو نوشته بود:سلام دختر منو پدرت به دلیل شرورای جدید در پاریس مجبور به مهجرت تو پاریس شدیم😁نخواستیم توذو بیاریم چون از دوستات جدا میشدی و به تحصیلت آسیب میخورد پس به همین دلیل تورو توی کره گذاشتیم تو میتونی ازطریق تماس باهاموندر ارتباط باشی خوشگلم دوستداره تو نامان مرینت😆😘

اومممم من نمیتونم تنها باشم که😔آخه چرا من میرم استیو رو میارم☺از چشم استیو:نا نای اصغروصغرا نانای اکبرکبرا نانای کی دارهدر میزنه وایسا بیام باو رفتم درو وا کردم آدرینا بود ارم میخواست بیام خونشون قبول کردمو رفتم😊از چشم آدرینا :رسیدیم خونه استیو خیلی خجالتی بود نمیدونم چرا(این ازآدرین احمق تره بابا)