بعد از مدت ها بعد از سالها بلاخره خوش اومدین به پارت۶عشق مریکت😁(کسایی که منتظر بودن:شعور دروجود تو وجود ندارهAli)خوب بریم سراغ داستان😊😀
از چشم مرینت:تو کی هستی😠از چشم اون آدمه:خوب....من همونیم که چاقو پرتاب میکنه😉و یا به عبارتی دیگه کت نوار قدیمی😈درست شنیدی من کت نوارم قبلی بودم😀اما یک بار توسط هاکماث قدیمی وسآسه شدم و....😈با پنجه برنده هاکماثو کشتم☺ولی مایورای قدیمی ازین قضیه باخبر بود و به رییس قلعه گفت😡اونا منو بیرون کردن😠ازون زمان من حس انتقام توم جاریهه😈و راستی پدر توهم استاد فو هستش😆
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
سلام خوبی ؟ من داستانت را کپی نکردم من خودم اسمش را از خودم در آورده ام اصلا من تو رو نمیشناسم باور کن😔 اگر باور نمیکنی برو داستانم را بخون متوجه میشی من اسمش را خودم گذاشتم بعدم از کجا معلوم تو از رو من نگذاشته باشی😒
میرن داستانا از اونا فقط خاطره هاشون به جا میمونه
اخه چرا باید داستانا تموم بشن ای خدا ای خدا
وقتی میگن که داستان فقط همین دو پارته ادم دلش می سوزه ای خدا ای خدا
هی 😞😞😞😂😂😂
میرن رمانااااا
از اونا فقططط
خاطره هاشووونننن
به جا میمونهههه
😂😂😂😂😂😂
#رد_داده_گان
عالی 🌷🌸🌺🌻🌼
بعدیو بزار تا با همون چاقو مرگ رو جلوی چشمات نیاوردم 😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐
تموم شد داستان ولی لیدی باک مو طلایی ادامشه زندگی آدرینا
عالی
مرسی💞