10 اسلاید صحیح/غلط توسط: 네긴💫💠 انتشار: 3 سال پیش 1,506 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خوب بریم برای شروع پارت سیزدهم امیدوارم دوست داشته باشین لطفا لایک👍 و کامنت💬 فراموش نشه.
داستان از زبون جیمین: بعد از این که به هانا پیام دادم و اونم جوابم رو داد می خواستم برم به هیونگا بگم که هانا و دوستاش فردا میان خونمون از روی کاناپه بلند شدم کوک هم باهام بلند شد و به سمت نامجون هیونگ رفتیم دیدیم هوسوک هیونگ هم پیششه من میخواستم حرف بزنم که کوک از من زود تر شروع کرد: جونگ کوک÷ نامجون هیونگ هاناو دوستاش فردا میان خونمون🙂. بعد هم به من زبون در اورد😜 و رفت طرف جین هیونگ تا به اونم بگه که هر غذایی خواست درست کنه از قبل وسایل و موادش رو داشته باشه بعد نامجون هیونگ رو به من گفت که: نامجون ^ هانا و دوستاش فردا میان. من هم با تکون دادن سرم به معنای آره جوابش رو دادم و بهش گفتم:جیمین* من میرم اتاقم. هوسوک هیونگم با من بلند شدم با هم بریم اتاقمون. تا شب رو همین طوری سر کردیم فقط جین هیونگ کفگیر🥄 مورد علاقش رو دستش گرفته بود و پیش بند صورتیش رو تنش کرده بود و مثل مامان ها از ما کار میکشید ما هم که حق مخالفت کردن نداشتیم .خونه رو از ته تمیز کردیم تا سرش😅. البته خود جین هیونگ داشت از صبح اشپز خونه رو تمیز میکرد چون روی وسایل اشپز خونه حساس بود و نمیزاشت کسی بهشون دست بزنه 🤐.
فردا: از زبون هانا (وای چند وقت میشه این هانا بیچاره دیالوگ نگرفته بود بالاخره اومد تو داستان😅) : دیروز جیمین بهم پیام دادن که فردا بریم خونشون منم به رایونگ و بونا گفتم اونا هم مخالفت نکردن و قرار شد امروز بریم خونشون فقط من از ساعت 7 صب زنگ زدم به رایونگ تا اماده باشه چون ما باید ساعت 11 اونجا باشیم من هم از ساعت 9 شروع کردم به آماده شدن اول رفتم حموم اومدم بیرون و موهام رو خشک کردم و موهام رو یکم حالت دار کردم و یه لباس زرشکی از توی کمدم برداشتم پوشیدم و رفتم جلوی اینه و یه سایه با توناژ مشکی و زرشکی زدم و یه خط چشم کوچیک کشیدم و به گونه هام یه کم رنگ دادم و یه رژ لب قرمز💄 زدم البته قرمزش خیلی کم رنگ بود انگاری رنگ لبام اون طوری بود ولی ارایشم اصلا غلیظ و زننده نبود. کفش های مشکی مخملی که به لباسم میومد رو پوشیدم و یه کیف ستش رو هم انداختم (مدل کفش و کیف رو خودتون در نظر بگیرید) روی شونم و عطر خوش بو هم زدم وسوار ماشینم شدم و به طرف خونه بونا راه افتادم. بونا یه پیرهن زرد پوشیده بود و موهای لختش رو روی شونش ریخته بود و لباسش خیلی با رنگ موهاش میومد .(مدل لباس بونا و رایونگ رو توی اسلاید های بعدی میزازم) وقتی بونا سوار شد به طرف خونه رایونگ رفتم رایونگ هم یه لباس سرمه ای پوشیده بود و موهاش رو از پشت بافته بود و بافتش هم شل بود و موهاش روی صورت و گردنش پخش بودن و این خیلی خوشگلش کرده بود و یه کفش و کیف سرمه ای هم پوشیده بود 😍.
وقتی که رایونگ هم سوار ماشین شد راه افتادیم سمت خونه جیمین و دوستاش وقتی که رسیدیم دیگه تقریبا نزدیکای 11 و ربع بود پس رفتیم زنگ رو زدیم و وارد خونشون شدیم .خونشون یه حیاط بزرگ داشت😲. با سنگ مسیر رو به سمت در ورودی مشخص میکرد و بقیه جا های حیاط چمن بود😯 و یه استخر ته حیاط میشد دید و یه ساختمان خیلی بزرگ دو طبقه بود واقعا خونشون خوشگل بود🤩 ما به سمت در ورودی رفتیم و همه اعضا در رو برامون باز کردن و بهمون خوش امد میگفتن و من واقعا از این رفتارشون خوشم اومد با این حال که خیلی معروف بودن واقعا دوستانه رفتار میکردن😊 نه مثل من که وقتی یکی رو میبینم انقد با طرف مقابلم خشک رفتار میکنم که طرف پشیمون میشه از این که با من صحبت کرده😒. پس باید دیگه این رفتارم رو ترک کنم واقعا حرکتم درست نیست🙂(چه خوب بالاخره فهمیدی رفتارت با پسرامون درست نبوده لطفا خودت رو اصلاح کن😎. هانا- ببند😑). پس از امروز شروع میکنم و سعی میکنم دیگه با هاشو مثل قبل نباشم .(لباس رایونگ)
قبل اومدن بوهایونگ(بونا وهانا و رایونگ): داستان از زبون جیمین: از صبح طبق دستور مامان جین داریم کار میکنیم هوسوک هیونگ و تهیونگ توی آشپز خونن ما هم توی اتاق ها و حال هستیم. همه کار ها هم زیر نظر مامان جین بررسی میشه اگه اشتباه انجام داده باشیم دوباره از اول باید انجام بدیم🤦♂️. خوب دیگه بعد از تموم شدن کار ها مثل همیشه یه جلسه بی تی اسی توی حال گزاشتیم تا نامجون هیونگ و جین هیونگ توصیه های قبل مهمون اومدن رو بهمون بکنن به خوص من و تهیونگ و جونگ کوک چون اونا میگن ما هنوز بچه ایم و میترسن آبروشون رو ببریم. (جیمین * جونگ کوک ÷ وی × جین & جی هوپ% نامجون^ شوگا @ ) نامجون^ جونگ کوک بیش از اندازه گیم نمیزنیاااا☝👈!(هر بار که نامجون اااا میگه بدونین داره انکشت اشارش رو هم تکون میده) هی بهونه شیر موز نمیگیریاااا☝👈! هی پشت سر هم حرف نمیزنیاااا☝👈! افرین بانی کوچولو🐰 ! بعد از این که این کار ها رو کردی بهت جایزه میدم اونم شیر موزه. جونگ کوک÷ باشه باشه نامجون هیونگ هر کار که گفتی رو میکنم تا به شیر موزم برسم😍. نامجون^ افرین👍. خوب تهیونگ رفتارهای عجیب غریب نمیکنی میدونم اینا دست خودت نیست ولی سعی کن انجامشون ندی🙂!! تهیونگ× باشه تلاشم رو میکنم😊. (لباس بونا)
(جیمین * جونگ کوک ÷ وی × جین & جی هوپ% نامجون^ شوگا @ ) جین & خوب جیمین و جی هوپ شما ها هم رفتار آبرو مندانه ای داشته باشید نه انقد سر سنگین باشید نه اونقد راحت و خودمونی اوکی👍؟ جیمین و جی هوپ با هم *% اوکی 👍. جین& خوب مین یونگی لطفا! نخواب! فقط همین یه کار رو ازت میخوایم نخواب؛ میدونم واست سخته ولی وقتی رفتن میتونی تا هر چقد که دلت خواست بخوابی ما هم کاری به کارت نداریم😊./ دیگه کم کم داشت توصیه های جین هیونگ و نامجون هیونگ تموم میشد که صدای زنگ در اومد که ناجون هیونگ گفت : توصیه هام یادتون نره😉 . و بعد هم در رو واسه هانا و دوستاش باز کرد همگی لباسامون رو مرتب کردیم و کنار در واستادیم و جی هوپ در رو باز کرد و هانا و دوستاش اومدن داخل و ما بهشون خوشامد گفتیم و اونا رو سمت مبل ها راهنمایی کردیم. اولش اونا خیلی معذب بودن و معلوم بود احساس راحتی نمیکردن و ما هم معذب بودیم که هر از گاهی نامجون هیونگ یه چیزی میگفت و سکوت رو میشکست من تصمیم گرفتم برم از اتاقم اسپیکرم رو بیارم و یه موزیک مولایم بزارم تا سکوت جمع شکسته بشه . اروم از جام بلند شدم و به سمت اتاقم میرفتم به پله ها که رسیدم دلم خواست ازشون بدوم و بالا برم شروع کردم بالا رفتن و با سرعت زیادی بالا میرفتم که پله های اخر بودم که......
یه لحظه پام پیچ خورد و زانوم خورد به پله و افتادم به بالای پله ها 🥴😥(منظورم این هست که جیمین وقتی داشته میرفته بالا پاش پیچ میخوره و چون سرعتش زیاد بوده به بالای پله ها میوفته😫😖) زانوم واقعا درد داشت و نمیتونستم بلند شم☹ ولی برای این که اعضا نگرانم نشن بلند شدم و اتاقم رفتم و اسپیکرم رو برداشتم و اومدم پایین زانوم هنوزم درد میکرد ولی من نباید بروز میدادم که خوردم زمین پس وانمود میکردم که خوبم و پام هیچ اسیبی ندیده 😓.اسپیکرم رو روشن کردم و یکی از اهنگ بیکلام البوم لاو یور سلف رو که داشتم گذاشتم وصداش رو نه خیلی زیاد کردم و نه خیلی کم🙁. اسپیکرم رو کنار تلوزیون گذاشتم که بهترین جا برای بودنش بود و بعد هم اومدم کنار شوگا هیونگ نشستم و بعد هم جین هیونگ اب پرتقالی اورد و به جمعمون پیوست🙂.دیگه کم کم داشت جمع با هم صمیمی میشد☺.
بعد این که آب پرتقال🧃 رو خوردیم داداش جی هوپ واسمون میوه اورد و ما هم داشتیم صمیمی میشدیم و هی حرف میزدیم و میخندیدم هانا و دوستاش هم واقعا پایه بودن و خیلی خوش میگذشت که یهو رایونگ روبه جین هیونگ کرد و گفت: (جیمین * جونگ کوک ÷ وی × جین & جی هوپ% نامجون^ شوگا @ هانا- بونا= رایونگ +) رایونگ+ میشه من و دوستام باهتون راحت باشیم شما رو مثل دوستاتون جین هیونگ صدا کنیم🙂؟ جین& چرا که نه هر طور که راحتین صدا کنین.🤗 رایوانگ+ خیلی ممنونم جین هیونگ راستی من شنیدم که شما جک های بابابزرگی بامزه ای تعریف میکنید😊 میشه چندتا هم برای ما تعریف کنید😍؟؟/ وقتی من این رو شنیدم واقعا هنگ کردم 😲😰و به بقیه نگاه کردم دیدم اونا هم مثل من موندن و میخوان سکته کنن 😨😱ولی وقتی قیافه جین هیونگ رو نگاه کردم دیدم یه لبخند خبیثی😁 به ما زد و شروع کرد به خنده های شیشه پاک کنی معروفش و ما همگی سرمون رو تکون میدادیم که بدبخت شدیم🤦♂️ و جین هیونگ شروع کرد: جین & خوب خیلی درخواست خوبی کردین اگه من چندتا از جوک هام رو بهتون بگم فک نکنم کسی دل درد نگیره😂😂😅.بعد هم خنده شیشه پاکنی کرد🤣 و شروع به تعریف کردن کرد. جین& خوب میدونید به مورچه ای که تِی میکشه چی میگن؟؟ بونا= نه میشه بگین چی میگن! جین& بهش میگن تیمور یاع یاع یاع 🤣🤣. هیچ کدوم از ما ها نخندیدم ولی هانا و رایونگ و بونا و جین هیونگ انقد خندیدن که دخترا با دستاشون شکماشون رو نگه داشته🤣🤣 بودن توی این حال که جین هیونگ خودش از خنده دیگه نمیتوست حرف بزنه یهو رفت توی مود جدی شدن😎 و جک بعدیش رو شروع کرد: جین& خوب میدونین به توت فرنگی که فرار میکنه چی میگن؟؟ فک میکنم کسی جوابش رو ندونه. بعد هم دخترا با سراشون حرفش رو تائید کردن و با حالت سوالی به جین هیونگ نگاه میکردن 😃که جین هیونگ گفت :جین & مربای توت فرنگی یاع یاع یاع🤣🤣🤣 .باز هم مثل دفعه قبل ما هیچکدوم نخندیدم ولی اون چهار تا داشتن از خنده جر میخوردن که جین هیونگ باز هم تعیر مود داد و ادامه داد🤦♂️.
بعد از این که جین هیونگ کلی بامزگی در اورد و دخترا بهش خندیدن که نامجون با یه سرفه توجه همه مخصوصا جین هیونگ رو به خودش جلب کرد تا خودش رو جمع کنه بعد هم جین هیونگ گفت که: جین& خوب ببخشید دیگه الان نمیتونم ادامش رو بهتون بگم باید برم غذا رو اماده کنم تا ناهار رو بخوریم🙂. بعد هم بلند شود به سمت آشپز خونه رفت من و هوسوک هیونگ و تهیونگ هم بلند شدیم بریم برای کمک که من وقتی بلند شدم زانوم انقدری درد کرد😭 که واقعا نمیتونستم تحمول کنم که به زور جلوی خودم رو گرفتم و فقط چهرم رو توی هم جمع کردم😣😖 و سریع به سمت آشپز خونه رفتم و با کمک تهیونگ ظرف ها را روی میز چیدیم و جین هیونگ و هوسوک هیونگ هم غذا ها رو اوردن گذاشت روی میز که تهیونگ هم رفت به بقیه گفت تا بیان سر غذا وقتی همه اومدن سمت میز و نشستیم روی صندلی همگی از جین هیونگ تشکر کردیم و شروع به خوردن کردیم بعد از چندتا قاشق غذا یهو هانا گفت: هانا- وای جین هیونگ همه این غذا ها رو خودت درست کردن؟ واقعا خوشمزن ازتون ممنونم💗. جین & بله خودم همشون رو درست کردم. خیلی ممنونم از تعریفتون😄. بعد از حرف جین هیونگ دیگه کسی چیزی نگفت و توی سکوت غذا خوردیم . وسطای غذا خوردن بود که زانوم که ضربه خورده بود بهش چنان درد میکرد که میخواستم یه داد بلند بکشم ولی نمیخواستم هیونگا بفهمون برای همین یه تیکه از غذا رو گذاشتم دهنم و با تمام وجودم گازش میزم و درد زانوم رو غذا خالی میکردم 😫😓. بعد از این که یکمی غذا رو خوردم درد زانوم کم تر از قبل شد ولی نیوفتاد ولی میشد تحملش کرد☹😓 .بعد اینکه همه غذاشون رو خوردن من و تهیونگ و جونگ کوک و جین هیونگ میز رو جمع کردیم و ظرف ها رو جمع کردیم و شستیم و جابه جا کردیم که تهیونگ و جونگ کوک رفتن نشستن و من منتظر شدم تا قهوه آماده شه تا قهوه بعد از غذا رو ببرم زانو همچنان درد میکرد ولی دیگه باید تحمل میکرم تا وقتی هانا و دوستاش رفتن برم پیش یه متخصص وقتی من توی فکر بودم جین هیونگ قهوه ها رو ریخت و من قهوه ها ☕رو بردم پذیرایی دیدم شوگا هیونگ و نامجون هیونگ روی مبله داره تلوزیون نگاه میکنن بقیه هم کنار دستگاه های گیم کوک هستن و مشغولگیم زدن هستن ولی هانا فقط نشسته بود و نگاه میکرد به بازی کردن کوک منم دونه دونه قهوه را دادم به همه و قهوه جین هیونگ رو روی میز گذاشتم و قهوه خودم هم برداشتم و رفتم کنار هانا نشستم و به بازی کوک نگاه کردم و به کوک گفتم که بلند شه از روی صندلی تا یه مسابقه سه نفره بزاریم هر کس امتیازش بیشتر شد میتونه هر درخواستس داره از دو نفر دیگه بکنه هم کوک موافقت کرد و هم هانا پس سری اول رو کوک رفت بعد هانا و بعد من. امتیاز ها به تر تیب این طور شد که کوک :159 من : 127 و هانا هم 119 و نوبت کوک شد که از ما یه کار بخواد و اول رو به من کرد و گفت که :جونگ کوک÷ خوب جیمین شی باید🙂.... ااام🤔.... باید منو هانا رو ببری شهر بازی☺. و رو به هانا شد و: جونگ کوک÷ خوب هانا تو هم بعد از این که از شهر بازی داشتیم برمیگشتیم یه چیز خوب مهمونمون کنی🤗 .قبوله؟ هاناو من *- قبوله و بعد هم دستامون رو روی هم گذاشتیم و بالا بریم 😉و من گفتم که :جیمین* خیلی خوب فردا برای ساعت 7 چطوره کمپانی باهمون توی اون ساعت کاری نداره منم قبلش یه کاری دارم اونو انجام میدم وبعد میام دنبالتون☺. جونگ کوک÷ خوبه پس فردا من و هانا منتظریم😁.
از زبون هانا: خوشحال بودم که یه روز دیگه باز هم کنار این پسرا هستم واقعا پسرای باحالی هستن و از این که باهاشون قرار داد بستم خوشحالم 😊.بعد از این که ازمون پذیرایی کردن دیگه وقت رفتن رسید منو دخترا بعد از کلی تشکر ازشون خدافظی کردیم👋 و راهی خونه شدیم وقتی رسیدم از بس خسته بودم بدون اینکه لباسام رو عوض کنم چند ساعتی خوابیدم و برای شام بیدار شدم 😕. داستان از زبون جیمین: بعد از این که هانا و دوستاش رفتم ما هم واقعا خسته بودیم چون از دیروز داشتیم کار میکردیم همگی رفتییم توی اتاقامون و به یه کار مشغول شدیم🙂 منم وقتو تلف نکردم و دنبال متخصص میکشتم که فردا برم زانوم رو بهش نشون بدم بعد کلی کشت زدم بالاخره یه دکتر خوب پیدا کردم😊 وتوی سایت ازش یه وقت گرفتم که جین هیونگ برای شام صدامون کرد و رفتیم پایین برای شام🍱🍘 باید بگم درد زانوم بیشتر از قبل شده بود و واقعا نمیتونستم تحمل کنم به زور شامم رو خوردم و بدون این که به بقیه کمک کنم تا میز رو مرتب کنیم سریع اومدم اتاقم و رفتم حموم تا شاید یکم پام بهتر شه وقتی که حموم بودم زانوم کلا کبود شده بود و وقتی که بهش دست میزدم به حدی دید میکرد که اشکم در میومد😭. از حموم در اومدم و بزور با درد زانو خوابیدم😥 .صبح بیدار شدم رفتم پایین جین هیونگ و تهیونگ بیدار شده بودن ولی بقیه نه از جین هیونگ یه چیزی گرفتم و خوردم و سریع آماده شدم و رفتم سمت ماشینم ماسک و عینک و کلاه هم برداشتم مستقیم رفتم سمت مطب دکتر توی راه وقتی پدال گاز رو فشار میدادم زانوم واقعا درد میکرد😣 ولی یه جور تحمل کردم و رسیدم دیگه نوبتم شده بود رفتم و زانوم به دکتر نشون دادم چند تا عکس از پام گرفت و معاینه کرد و بهم گفت که تاندون (نمیدونم درست نوشتم یانه ؟) پام بد جوردی اسیب دیده😭 واین که زیاد ازش کار کشیدم و این باعث شده یه قسمتیش پاره بشه😥 ولی میشه با عمل قسمتی که پاره شده رو به هم متصل کرد فقط باید یک ماه از پام اصلا کار نکشم و استراحت کنم😕 .از مطب اومدم بیرون تقریبا میشه گفت 5 ساعتی اونجا بودم دیگه ساعت نزذیکای هفت بود زنگ زدم به کوک و هانا گفتم اماده باشم میرم دنبالشون اول رفتم دنبال کوک و از اون خواستم رانندگی کنه و هر جاییکه دلش میخواد بره و اون هم پشت فرمون نشت و به طرف خونه هانا رفت🙂.
خوب سعی کردم این پارت رو زیاد بنویسم و فکر میکنم چون که زیاد نوشتم دیر تر منتشر بشه
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
33 لایک
داستانت خیلی قشنگ بود
لطفا پارت بعدی رو زودتر بزار
عالی بود 😀😃😄😁😁😆